اصطلاح مطالعۀ موردی به نوعی روایت زندگی در قالب یک پرونده و با هدف تشخیص و شناسایی بیماری یا ناهنجاری اشاره دارد. سوزان ولز پیشینۀ بعضی گزارشهای موردی را که «با نگاه به گذشته نوشته میشوند، معمولاً ارجاعاتی ادبی دارند و موردی خاص را در بستر گفتوگوهای متخصصان دربارۀ مسائل مربوط به تشخیص و مداوا شرح میدهند» پی گرفته است. او به ماهیت حیاتی و مهم گزارش موردی و پیوندی بودن چنین گزارشهای اشاره میکند که ملغمهای از «ژانرهای همجوار» مثل گفتمان علوم اجتماعی، مطالعۀ موردی پزشکی و داستاناند. این سبک از گزارش زندگی اغلب به یکی از روشهای فروید ربط دارد که تجزیه و تحلیل مفصلی دربارۀ بیماران مختلف با علائمی مثل هیستِری و اختلال در هویت جنسیتی است. درمان با ساخت قصهای دربارۀ ناراحتی و بیماری توسط بیمار شروع میشود. معمولاً ماهیت نامطلوب همین روایت اول موجب میشود که روانکاو از دل جاافتادگیها، شکافها، تردیدها، عدم قطعیتها و تغییرات تاریخ و زمان و مکان «راهی به آن مورد خاص بیابد.» به عبارت دیگر، راوی/بیمار سرنخهایی از قصهای دیگر در اختیار روانکاو میگذارد که خود از گفتنش ناتوان است. فروید بر ساختن روایتی نو و منسجم به کمک بیمار تأکید میکند که زندگی گذشته را به تملک بیمار در آوَرَد و او را قادر به تصاحب قصهاش کند. کارولین کِی استیدمَن معنای دیگری از مطالعۀ موردی را بررسی کرده و میزان قابلیت این نوع مطالعات برای جای دادنِ تاریخ اجتماعی جنسیتیشده در قصۀ مادران انگلیسی طبقۀ کارگر روستایی را نقد کرده است.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه