چگونگی بازنمایی واقعیت در رشتههای مرتبط با تاریخ و رشتههای ادبی یکسان نیست. از گذشته وجه تمایز این دو حوزۀ پژوهشی را در نسبت آنها با بازنمایی واقعیت دانستهاند. مثلاً ارسطو در کتاب بوطیقا با این فرض شروع میکند که تاریخ بازنمایی رخدادهای واقعی است اما داستان بازنمایی رخدادهایی است که امکان وقوع آنها در شرایط خاصی فراهم میشود. به همین دلیل داستان ماهیتی تعمیمپذیر دارد اما رخدادهای تاریخی واقعی هستند، در زمان و مکان مشخص به وقوع پیوستهاند و تکرار نمیشوند. با این نگاه، واقعیت تاریخ در برابر ممکن داستان قرار میگیرد.
از آن زمان تا امروز نظرها و نظریههای فراوانی دربارۀ وقایع تاریخی و ادبی و تفاوت آنها مطرح شده است. اما هنوز مناقشات بسیاری برای پاسخ به این پرسش در جریان است که چگونه میتوان بین روایتهای تاریخی، یا به تعبیر ارسطو، روایتهای واقعی و روایتهای ادبی یا داستانی تمایز قائل شد. مبنای هر پاسخ نیز نوع ارتباطی است که هر نظریهپرداز بین تاریخ و داستان درنظر گرفته است.
بسیاری از نظریات فلسفی معاصر بر این فرض استوارند که در دنیای امروز، ارتباط هستیشناختی و معرفتشناختی تاریخ و داستان تغییر کرده و با گذشته تفاوت زیادی دارد. با شکلگیری نسبتهای جدید بین این دو حوزه، دغدغههای تاریخنویسان هم تغییر کرده است. مثلاً در روششناسی رشتۀ تاریخ و رشتههای مرتبط با آن لزوم، امکان، چگونگی و میزان استفاده از ابزارها و شگردهای روایی برای بازنمایی یک رخداد تاریخی بسیار مهم شده و پژوهشهای فراوانی در پی یافتن پاسخ به این دست پرسشها هستند.
نویسندگان بسیاری معتقدند برای ثبت، توصیف و توضیح رخدادهای تاریخی باید از روایت استفاده کرد. اما پژوهشگرانی هم هستند که استفاده از روش «احتجاج تاریخی»[1] را پیشنهاد میکنند. منظور از احتجاج تاریخی ارائۀ دلایل گوناگون برای فهم، تفسیر و اثبات درستی رخدادی در گذشته است. این روش منطقاً مستقل از هر نوع روایت است. به این نکته هم اشاره شده که مورخان مهم قرن نوزدهم، ژانرهای روایی خاصی مثل سلحشورنامههای عاشقانه، کمدی، تراژدی و هجو را الگوی خود قرار میدادند. آنها رخدادهای واقعی گذشته را در قالب فرمهای روایی ساختگی میریختند. در نتیجۀ این اقدام مورخان، رخدادهای واقعی معانی خاصی پیدا میکردند که ذاتاً فاقد آن بودند. چون هر فرم روایی، ناگزیر هنجارها و ارزشداوریهای خاصی را به محتوای خود تحمیل میکند، پژوهشهای جدید قالبگیری واقعیت بر اساس الگوهای روایی را کنشی بالقوه انحصارطلبانه میدانند. این گروه مدعی هستند که وقتی مورخ در فرم روایی خاصی تاریخ را بازگو میکند بسته به اهداف شخصی یا گروهی با گزینش قاب روایی، نگاه و موضعگیری خاصی را دربارۀ رخداد تاریخی به مخاطب تحمیل کرده و با منشی تمامیتخواهانه تاریخ را تحریف میکند.
بخشی از کتابی با ترجمه و تألیف دکتر رویا پورآذر که بهزودی در نشر اطراف منتشر خواهد شد.
———————————————————————————
[1] Historical argumentation
بدون دیدگاه