کتاب درد که کسی را نمی کشد دربردارندۀ جستارهای دو کتاب چطور تنها باشیم و باز هم دورتر جاناتان فرنزن است. این نوشتهها که پیشتر در نشریاتی مثل نیویورکر و مجلۀ هارپر چاپ شده، به مسئلۀ حفظ فردیت در فرهنگ جمعیِ پرسروصدا و مزاحم و پیچیدگیهای آن اختصاص یافته است. فزنزن به جای افسردگی، انفعال و خالی کردن میدان، از پذیرش درد و خشم به منزلۀ راهکاری شخصی برای مقابله با آسیبهای مصرفگرایی، تکنولوژی، جنگ و دیگر تغییرات پرشتاب و ناگزیر زندگی امروزی استفاده میکند. به نظر او درد و عصبانیتی که آدمی را برای مقاومت در برابر این آسیبها و یافتن راهکار مقابله با آنها آماده میکند، بخشی از فرآیند طبیعی زندگی ماست.
یکی از اعصابخردکنترین جنبههای فناوری مدرن این است که وقتی محصول جدیدی از راه رسیده و زندگی را بهوضوح بدتر کرده، و همچنان راههای جدید و متفاوتی پیدا میکند که زهرمارترش کند، من حداکثر یکی دو سال اجازه دارم لب به شکایت بگشایم و بعدش بلافاصله هوادارانِ باحالی در میآیند که «آقبزرگ، وا بده، زندگی الان همین جوریه.»
من مخالف پیشرفتهای فناوری نیستم. به نظرم پیغام صوتی دیجیتال و شمارهانداز، که با هم استبداد زنگ تلفن را برانداختند، حقیقتاً دو تا از عالیترین اختراعات اواخر قرن بیستم هستند. و چقدر که من عاشق بلکبریام هستم، چون کمکم میکند جواب ایمیلهای طولانی ناخوشایندم را با چند خط سرسری تلگرافی بدهم و صدالبته گیرندهاش باید خیلی هم قدردان باشد، چون بالاخره با انگشتان خودم تایپش کردهام. و هدفون نویزگیرم که میتواند نویز سفیدی با فرکانس تغییریافته پخش کند که حتی صدای مصممترین واقواقِ تلویزیون همسایه را هم خفه میکند. و کل عوالم اعجابانگیز فناوری دیویدی و صفحهنمایشهای وضوح بالا که تابهحال مرا از رفتن به سینماهای کَر و کثیفِ زیادی معاف کرده، و ایضاً مواجهه با سینماروهای بیادب زیادی که وسط فیلم مدام با هم پچپچ میکنند و خیل عظیم پففیلخورهای دهانباز.
برای من حریم خصوصی به معنی مخفی نگهداشتن زندگی شخصیام از دیگران نیست. بلکه معنیاش خلاص کردن من از مزاحمتهای زندگی شخصی دیگران است. و به همینخاطر، با اینکه محبوبترین ابزارها برایم آنهایی هستند که به درد ارتقای حریم خصوصی میخورند اما نگاهم کم و بیش به هر ابداعی که مرا مجبور به تعامل با خودش نکند، دوستانه است. اگر انتخاب شما این است که هر روز یک ساعت با پروفایل فیسبوکتان ور بروید، یا اینکه تفاوتی بین خواندن نسخۀ کاغذی و کیندل جین آستین نمیبینید، یا بازی Grand Theft Auto IV به نظرتان بزرگترین شاهکار تمامعیار از زمان واگنر تا به امروز است، خیلی هم برایتان خوشحالم، مادامیکه نظرتان را پیش خودتان نگه دارید. ابداعاتی که با آنها مشکل دارم، آن حرمتشکنیهایی هستند که حرمتشکنیشان تمامی ندارد، زخمهای دیروز که امروز هم کماکان دردناکاند. مثلاً تلویزیون فرودگاه؛ به نظر میرسد از هر ده نفر مسافر، فقط یکیشان واقعاً دارد تلویزیون تماشا میکند (مگر اینکه فوتبالی در حال پخش باشد) و نصیبِ نه نفر دیگر فقط مزاحمت است و بس. سال به سال و فرودگاه به فرودگاه همین بساط است؛ افولی ریز ولی از قرار معلوم دائمی در کیفیت زندگی هر کسی که هر از چند گاهی مسافرت میرود. نمونهای دیگر، از رده خارج کردن حسابشدهی نرمافزارهای عالی و بینقص و جایگزینیشان با نرمافزارهای بیکیفیت. هنوز که هنوز است قبولش برایم سخت است که بهترین برنامۀ واژهپرداز، WordPerfect 5.0 برای سیستمعامل داس، دیگر روی هیچکدام از کامپیوترهای موجود در بازار قابل اجرا نیست. بله، میدانم، در تئوری هنوز هم میشود توی محیط ویندوز داخل پنجرۀ شبیهساز داس اجرایش کنید، ولی همان تنگ و خفه بودن پنجرۀ شبیهساز و زمختی گرافیکیاش انگار توهین مستقیمِ مایکروسافت به من و شمایی است که روی خوشی به آن هیولای پر زلمزیمبو نشان نمیدهیم. WordPerfect 5.0 برای نشر رومیزی خیلی ابتدایی بود ولی برای نویسندههایی که قصدشان فقط نوشتن بود و لاغیر، بهترین بود. نرمافزار شکیل، بدون خطا و سبُکی که وُردِ سنگین، مزاحم، انحصارطلب و پر از خطا، از هستی ساقطش کرد. من هم اگر در کمد دفترم کامپیوترهای خارج از رده انبار نمیکردم، حالا به هیچ وجه قادر به استفاده از WordPerfect نبودم. و تازه فقط یک کامپیوتر زاپاس دیگر برایم مانده. و مردم آنقدر پررو هستند که دو روز نشده، اگر نوشتههایم را در قالب مناسب وُردِ متعال برایشان نفرستم، از دستم عصبانی میشوند. «آقبزرگ، الان دیگه توی دنیای Word زندگی میکنیم. دیگه وقتشه قرص بیخیالیات رو بندازی بالا.»
جستارهای جاناتان فرنزن در کتاب درد که کسی را نمی کشد را گواهی بر جوانمردی و انسانیت او، عشقش به داستان و ترجیح شخصیاش برای مقولاتی دانستهاند که به جای احساساتگرایی، دارای پیچیدگی اخلاقی هستند. تلاش برای خوب بودن و عشق ورزیدن به رغم خودمحوری و منیّت ذاتی انسان، در نوشتههای فرنزن موج میزند. او از سویی مخالف انزوا و کنارهگیری از جمع است و از سوی دیگر خواندن و نوشتن کتاب و خصوصاً رمان را که بهخودیخود فعالیتهایی انفرادی هستند، بستر مناسبی برای ایجاد آگاهی و همدلی میداند. جستارهای او، نقدهای خوشخوانی هستند که میکوشند اهمیت حفظ ادبیات و حساسیت نسبت به آن را برجسته کنند و مخاطب را از سادهسازی و تقلیل مفاهیم ادبی پرهیز دهند.
♦ شما میتوانید کتاب درد که کسی را نمی کشد را از فروشگاه اطراف بخرید.
♦ برای دانلود pdf صفحاتی از این کتاب، لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ میتوانید نسخۀ الکترونیکی کتاب درد که کسی را نمی کشد را از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو بخرید و دانلود کنید.
بدون دیدگاه