برچسب بریده کتاب

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «به هیأت تازه مادرها» نوشته معصومه توکلی

بخشی از روایت «به هیأت تازه مادرها» از کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: خانم دکتر همان جور خیره به مانیتور گفت بیست و شش مهر. در سرم یک نفر داشت حساب می‌کرد هجده شهریور تا بیست و شش مهر؟…

بریده کتاب «روایت‌آمیزی در دن کیشوت»

بخشی از کتاب «روایت‌آمیزی در دن کیشوت» را با هم می‌خوانیم: رمان‌شهرها، ناکجاآبادهایی هستند که از دل روایت‌های مختلف درباره جهان سر برمی‌آورند. نخسیتن بار سرتامس مور حقوق‌دان، فیلسوف، نویسنده و دولتمرد انگلیسی قرن شانزدهم میلادی در کتاب آرمان‌شهر خود…

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «کرنای قرشماری» یاسر مالی

بخشی از روایت «کرنای قرشماری» از کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: جایگاه ما در بالکن خرمافروشی آقای شاد، درست وسط خیابان بود: در میانه راه فلکه سِبرِز و چهارراه امام‌زاده. ما که در طبقه بالا می‌نشستیم، بهترین منظره را…

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «کتیبۀ سفید برای واترلو» نرگس ولی‌بیگی

بخشی از روایت «کتیبۀ سفید برای واترلو» از کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: خانه‌ی واترلو شب‌های روضه شبیه کاروان‌سرا بود. از شهرهای اطراف می‌آمدند و ما نمی‌گذاشتیم شب برگردند. دوستان قدیمی‌مان از همیلتون آن‌ همه راه می‌آمدند که عزاداری…

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «تاریک روشنای کوره» محمدحسین محمدی

بخشی از روایت «تاریک روشنای کوره» از کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: روضه را با شعر «جوانان بنی‌هاشم بیایید» تمام می‌کنم. صورتم خیس است و تنم عرق دارد. در را که باز می‌کنم، باد می‌پیچد زیر عبام. محکم دور…

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «واحد شمیرانی» مهدی شادمانی

بخشی از روایت «واحد شمیرانی» از کتاب کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: هر سال محرم برای من از شب علی‌اکبر(ع) شروع می‌شود. شب هشتم. شب علی‌اکبر(ع) جان می‌دهد برای شروع. شب هشتم همان شبی است که چشم‌هام را می‌بندم…

بریده کتاب «قهوه استانبول نیکو می‌سوزد»

بخشی از کتاب «قهوه استانبول نیکو می‌سوزد» را با هم می‌خوانیم: اما طعام عثمانی یک دو قسم کباب و دلمه و شوربای برنج‌دار و قلیه‌های میوه‌دار و غیره _طعام‌های مسخ‌شده ایرانی_ است. از لذت بهره چندانی ندارد و پلوی ایشان…

بریده کتاب کآشوب بخشی از روایت «گیسوی حور در امین‌حضور» نفیسه مرشدزاده

بخشی از روایت «گیسوی حور در امین‌حضور» کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: چهاردهم ماهی در پانزده‌سالگی‌ام بود. گل‌های چادری که سرم بود یادم است. قرمز ریز بودند با کاسبرگ زرد. مثل باقی چهاردهم‌ها، وقت خواندن سید، چادر را آورده…

بریده کتاب کآشوب

بخشی از کتاب کآشوب را با هم می‌خوانیم: مهدی‌قمی قدش بلند بود. سبزه، لاغر و استخوانی. با دندان های زرد و لب های خشکیده. زیر چشمش همیشه گود بود و صدایش خش داشت. می‌رفت ایران و باز می‌آمد. عمویش کامیون…