انسان ذاتاً مرگاندیش نیست. از سویی غریزۀ بقا به زندهماندن تشویقش میکند و از سوی دیگر، برای موجودی زنده حتی اندیشیدن به مرگ، اندیشیدن به ناموجود بودن خود و بنابراین ناممکن است. کاستیکا براداتان، فیلسوف رومانیاییآمریکایی، در باختن از مرگ – در ستایش شکست (4)، چهارمین و آخرین کتاب مجموعۀ «در ستایش شکست»، سراغ مواجهۀ انسان با بزرگترین ناکامیاش، یعنی گریزناپذیریِ مرگ، رفته است. او با نگاهی دقیق به آرا و زندگی یوکیو میشیما، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس ژاپنی، و
همچنین مروری بر سرگذشت و اندیشههای اوسامو دازای، ژان اَمِری و خصوصاً سنکا، نزدیکترین حلقۀ شکست به انسان را
بررسی میکند: حلقۀ شکست وجودی.
به گفتۀ براداتان، آخرین حلقۀ شکست چنان تنگ و شخصی است که در تمام دنیا فقط قد و قالب اندام یک نفر است: یعنی خودمان. حقیقت این است که چنین شکستی مدام در حال رخ دادن است. از لحظهای که پا به این جهان میگذاریم تا لحظۀ مرگ، ناکامی نهایی ما در تکتک سلولهایمان جا خوش کرده. از خیلی جهات نیز رفتن هر کس مهمترین لحظۀ زندگیاش است. پس نحوۀ مرگ ما دربارۀ نحوۀ زندگیمان و ماحصل عمرمان در بستر زمان و فرهنگ، حرفهای زیادی میزند. و این چیزی بود که برای هنرمند سرکشی همچون میشما نمیتوانست اتفاقی ساده باشد و بیاختیار از آن بگذرد.
براداتان در کتاب باختن به مرگ – در ستایش شکست (4) میگوید میشیما از معدود افرادی است که کوشید از شکست وجودی، نوعی «هنر زیبا» بسازد و «هنر باخت را به بخشی مأنوس و صمیمانه از هنر زندگی تبدیل کند». او میخواست با صحنهپردازی مرگش در قالب مراسمی باشکوه، خودش نقطۀ پایان این شکست ناگزیر را بگذارد. میشیما با وجود همۀ آثار ادبی و هنری تحسینانگیزش،
در سالهای پایانی زندگی به این باور رسیده بود که بهترین قصهاش نه اثری داستانی، بلکه مرگ خودش است.

افرادی که خودکشی میکنند، به تعبیر براداتان، ناشکیبایانی هستند که برای رسیدن به آرامش آرمانی به هر کاری دست میزنند. گرچه قرار نیست ما آنها را سرمشق خود کنیم ولی نمیتوانیم نادیدهشان بگیریم. ما برای یافتن شفای زخمهای خود، به قصۀ رنج آنها نیازمندیم. به باور نویسنده، کسانی را که خودکشی میکنند، به جای شماتت، باید درک کرد. شاید ما از رهگذر آشنایی با زندگی و اندیشههای کسانی که دست به خودکشی میزنند، راهی برای کنار آمدن با ناکامی نهایی بیابیم؛ چیزی که او در کتاب باختن از مرگ – در ستایش شکست (4) آن را «درمان شکستمحور» میداند.
ترجمۀ کتاب باختن از مرگ – در ستایش شکست (4) را رویا پورآذر بر عهده داشته است.
دربارۀ مجموعۀ «در ستایش شکست»
کاستیکا براداتان، در مجموعۀ «در ستایش شکست» اهمیت شکست در زندگی و چالشهای مواجهه با فرهنگ موفقیتمحور جهانی را بررسی میکند. به نظر او شکست انسان را از خودفریبی و نخوت بیثمر نجات میدهد و نوعی فروتنی و تواضع در او ایجاد میکند که لازمۀ تلقی و انتظار واقعبینانۀ انسان از جایگاهش در هستی است.
براداتان آدمی را در محاصرۀ چهار شکست میبیند: فیزیکی، سیاسی، اجتماعی و وجودی. او با تمرکز بر قصههای واقعی چهار شخصیت (سیمون وِی، گاندی، چوران و میشیما) که زندگیهایی تأثیرگذار و پرمعنا داشتهاند و با ازخودگذشتگی و پشتکار برای «شکست» آغوشی باز گشودهاند، نظراتش را دربارۀ هر یک از این چهار شکست توضیح داده است. به نظر او، بررسی تلاشهای این افراد نشان میدهد که پرداختن به محدودیتها و شکستهای آدمی فقط نقش درمانی ندارد، بلکه فرایندی تحولآفرین است.
کتابهای «در ستایش شکست» با لحنی سرخوش و شادمانه، میان قصهگویی و بحث، و پژوهش علمی و جستوجوگری معنوی پل میزنند و چنین نتیجه میگیرند که موفقیت ممکن است ما را به انسانهایی سطحی تبدیل کند در حالی که شکستهایمان میتوانند از ما افرادی متواضعتر و دقیقتری بسازد که زندگیهای بهتری را سپری میکنند. ما بدون دستیابی به موفقیت میتوانیم زندگی را سر کنیم ولی بدون موهبتهای شکست دستخالیتر و مستمندتر میشویم.
| باختن به بدن | ویرانههای شکست سیاسی | جماعت بازندگان | باختن از مرگ |
|---|---|---|---|
![]() | ![]() | ![]() | ![]() |
دربارۀ نویسندۀ کتاب باختن از مرگ – در ستایش شکست (4)
کاستیکا براداتان (متولد 1971) نویسنده و فیلسوف رومانیاییآمریکایی است. او استاد فلسفۀ چندین دانشگاه مهم مثل کرنل، ویسکانسین-مدیسن، کوئینزلند و نوتردام بوده. براداتان به عنوان جستارنویس و مقالهنویس هم با نشریات مهمی مثل نیویورکتایمز همکاری کرده. او تا کنون سه کتاب تألیف کرده و دبیری دو مجموعه اثر «Philosophical Filmmakers» و «No Limits» را هم بر عهده داشته است.





















دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.