عادلانهترین چیز دنیا | روایتی از تجربهی سوگ
سعی میکنم خودم را بههوش نگه دارم. مدتی است نه چیزی خوردهام و نه چیزی نوشیدهام. اما باید بجنگم. مثل همیشه. سعی میکنم خودم را بیدار نگه دارم و به خاطر بیاورم. ته ذهنم قراری برای همین روزها با خودم گذاشتهام. پنج جای خالی… پنج کلمه… پنج مرحلهی سوگ… تلاش میکنم به خاطر بیاورم اما کلمهها سر میخورند و فرار میکنند. چیزی نوک زبان مغزم است اما به خاطرش نمیآورد. مثل بیهوشی بعد از جراحی، مثل لحظههایی که همزمان چیزی را میدانیم و نمیدانیم.
یادداشتهای سوگ | برشی از کتاب لنگرگاهی در شن روان
همهگیری جهانی کرونا چیزهای زیادی را تغییر داد، از روال روزمرهی زندگی گرفته تا آداب و مناسکِ سوگ و شادی جمعی. آنهایی که در این دوره سوگوار شدهاند شکل جدیدی از سوگ را تجربه کردهاند و میکنند: سوگواری در خلوت و دور از جمعِ خانواده و دوستان. چیماماندا انگزی آدیچی هم در همین دوره پدرش را از دست داد و این مطلب بیکاغذ اطراف، که برشهایی از آن را در ادامه میخوانید، روایتیست از تجربهی سوگواری او در جهانِ کرونازده. نشر اطراف بهزودی ترجمهی کامل این جستار را در کنار جستارهایی دیگر در کتاب لنگرگاهی در شن روان: شش مواجهه با سوگ و مرگ منتشر خواهد کرد.