دانلود کتاب هنرمند و زمانه، خرید کتاب هنرمند و زمانه، مارینا تسوتایوا، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، آخرین اغواگری زمین، نشر اطراف، جستار روسی، تولستوی، پاسترناک، مایاکوفسکی

دانلود کتاب هنرمند و زمانه

صدا فراوان بود: خبر، شایعه، تحلیل، هشدار، انکار. اما میان آن همه صدا، حقیقت بی‌صدا بود. منظورم حقیقت انتزاعی نیست، ابتدایی‌ترین شکلِ دانستن است: چه شده؟ چه دارد می‌شود؟ چه خواهد شد می‌خواستم بنویسم اما هر واژه لرزان بود و هر گزاره شاید نادرست. حتی وقتی می‌دانستم چه شده، نمی‌دانستم بازگویی‌اش ارزش و معنایی دارد یا نه. واژه‌ها دیگر نشانه نبودند، سایه‌ بودند. گریزپا، سبک و بی‌تکیه‌گاه. اگر کلمه‌ای هم می‌نوشتم، نمی‌دانستم از ضرورت آمده یا از عادت یا از ترسِ بی‌صدایی. می‌ترسیدم زبانم به زمانم وصل نباشد. میان آن همه صدای زمانه و بی‌کلمگیِ خودم، چرا مدام به تسوتایوا برمی‌گشتم؟ چرا نثر صدسالۀ او، در شدیدترین لحظات زیستۀ منِ امروز، هنوز جایی برای اندیشیدنم بود… گاهی تنها جا برای اندیشیدن؟ به گمانم، صدای تسوتایوا دستم را می‌گرفت تا از خودم بگویم. چیزی به من می‌گفت تا در سکوتم تنها نباشم. در این مطلب شیوۀ دانلود کتاب هنرمند و زمانه توضیح داده می‌شود.

پیکار تولستوی

«استثنا به سود نبوغ»… ما، برای بهره‌مند شدن از نبوغ، رابطه‌مان با هنر را از قانون و قاعده مستثنا می‌کنیم. هنر همان نبوغی است که برای تحققش از قانون اخلاقی مستثنا یا معاف می‌شویم. تمام رابطۀ ما با هنر همین است: فاتحان از قضاوتِ دیگران مصون‌اند، و مگر هنر چیست جز فاتح (یا اغواگرِ) پرآوازۀ وجدان انسانی ما؟

علی‌رغم همۀ هنردوستی‌مان، جدال بی‌قواره و فرا-زیباشناسانۀ تولستوی با هنر (جدالی بر خلاف طبع و سرشت او) به مذاق ما خوش می‌آید چرا که قصۀ این جدال را از زبان اغواگر و اغواشدۀ هنرمند می‌شنویم. در دعوت تولستوی به نابودیِ هنر، نکتۀ مهمْ زبانی است که چنین دعوتی بر آن جاری می‌شود. اگر این ندا از بلندای قله‌ای چنان رفیع در قلمروی هنر به گوش‌مان نمی‌رسید، اگر یکی از ما بود که چنین ندایی سر می‌داد، حتی سر برنمی‌گرداندیم تا آن را بهتر بشنویم.

در پیکار تولستوی با هنر، آنچه مهم است خود تولستوی است: هنرمند. ما هنرمندی را که شبیه کفاش‌ها رفتار کند، می‌بخشیم. در متن رابطۀ ما با تولستوی، جنگ و صلح را نمی‌شود نادیده گرفت. حذف‌نشدنی. ناگزیر. ما کفاش را، به واسطۀ هنرمند بودنش، مقدس می‌شماریم. در پیکار تولستوی با هنر، ما باز هم اغوا می‌شویم. هنر اغوامان می‌کند.

سخنم نه در مذمت تولستوی، که در مذمت خود ماست، ما بندگان هنر. تولستوی حاضر بود روحش را فنا کند تا ما گوش بگشاییم، نه به سخن خودش، که به حقیقت.

پرسشی دارم. موعظۀ چه کس در باب فضیلت فقر متقاعدکننده‌تر است یا، به عبارتی، مالِ دنیا‌ را در چشم‌مان بی‌قدرتر می‌کند: موعظۀ مرد تهی‌دستی که فقیر به دنیا آمده یا موعظۀ مرد توانگری که از ثروت و دارایی‌اش دست شسته است؟ البته که دومی. دربارۀ تولستوی هم چنین است. سخن چه کس در مذمت هنرِ محض، متقاعدکننده‌تر است و هنر را در چشم‌مان بی‌قدرتر می‌کند: تولستوی‌دوستی که خودش در هنر هیچ است یا تولستویی که همه‌چیز است؟

چنین است که ما در نخستین گام بی‌چون‌وچرا به تولستوی هنرمند اعتماد می‌کنیم و در پایان، به واسطۀ تولستوی هنرمند، به بی‌اعتمادیِ کامل به هنر می‌رسیم.

هر بار به بن‌مایۀ اخلاقی شاعر در مقام فرد می‌اندیشم، جمله‌های معرفی پدر تولستوی در سه‌گانۀ کودکی، نوجوانی و جوانی را به یاد می‌آورم: «به تبار خطرناک مردمانی تعلق داشت که می‌توانند عملی واحد را هم در قالب بزرگ‌ترین حقارت و دنائت ممکن و هم در قالب معصومانه‌ترین شوخی روایت کنند.»


  • جستارهای تسوتایوا در کتاب هنرمند و زمانه پیش و بیش از هر چیز تکاپویی فکری است برای فهم نسبت و رابطۀ هنرمند و آفرینش هنری با زمانه‌ای که سایۀ بحران و فاجعه بر سرش سنگینی می‌کند. جامعه‌ای که رخوت و ابهام بلای جانش شده است. تلاشی است برای پاسخ به این سؤال که «در گرماگرم هجوم وقایع، هنرمند کجا می ایستد؟»
هنرمند و زمانه، مارینا تسوتایوا، الهام شوشتری زاده، نشر اطراف، نفیسه مرشدزاده، جستار، ادبیات روسیه، شوروی، بوریس پاسترناک، جوزف برودسکی، ریلکه، مایاکوفسکی، آنا آخماتووا، انقلاب اکتبر، تبعید، هنر، آخرین اغواگری زمین
  • برای خرید کتاب هنرمند و زمانه این‌جا کلیک کنید.
اشتراک‌گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *