«وظیفۀ نویسنده فهمپذیر کردن جهان و انسانهای دیگر است، و نشان دادن اینکه تجربههای دیگران چگونه ما را دربارۀ رفتار خودمان به بصیرت میرساند.» اگر شما هم فکر میکنید برای نویسنده شدن باید ستارۀ بختتان، عطارد باشد و یا امدادی آسمانی دستتان را بگیرد، اگر از شروع هراس دارید و از افتضاح بودن میترسید، اگر فکر میکنید قبلاً همۀ حرفهای مهم و جدی را زدهاند و دیگر هیچ موضوع تازهای برای شما باقی نگذاشتهاند، شاید باید کمی رهاتر و ناهشیارتر بنویسید. الناز ابراهیمی در این مطلب کتاب رها و ناهشیار می نویسم را مرور میکند و ایدههای ادر لارا را توضیح میدهد.
کتاب رها و ناهشیار می نویسم، عنوانی است که خود نویسنده در تمام طول کتاب به آن پایبند بوده. برخی کتابهایی که درباۀ فوت و فن نوشتن تألیف شدهاند، لحنی خشک با توصیههای دستوری دارند و ما با خواندنشان خودمان را از نویسنده شدن بسیار دور میبینیم، اما اَدِر لارا (جستارنویس، روزنامهنگار و معلم جستارنویسی) در میان توصیههای دقیق و جزئیاتی که برای بهتر شدنِ روایت ارائه میکند، از قصۀ زندگی خودش، رؤیای نویسنده شدن بعد از سی سالگی و ناکامیهایش در نوشتن نیز پرده برمیدارد. اینگونه است که به او اعتماد پیدا میکنیم و با حرفهایش همذاتپنداری میکنیم و خیالمان تخت میشود که بیانگیزگی، احساسِ ترس از بد نوشتن، وراجی کردن به جای قصهپردازی و اینکه به نظرمان دیگر برای شروع دیر شده، مشکل ما تنها نیست و نویسندههای بزرگ هم چنین احوالاتی را از سر گذراندهاند. او اینچنین ما را بر آن میدارد تا روایت شخصی خودمان را آغاز کنیم و از ادامه دادنش دلسرد نشویم. لارا کمکمان میکند تا از دل زندگی و وقایع روزمرۀ خود، جستار بیرون بکشیم.
لحن و زبان نویسنده صمیمی و شوخطبعانه است و این سبکِ بیان -که سبک رایجِ خودِ ژانر جستار هم هست- رسمیت ندارد و سرخوشانه و بازیگوشانه است، به طوری که حس میکنی نویسنده روبهرویت نشسته، دارد با تو چای مینوشد و گپ میزند.
او در اولین فصل کتاب رها و ناهشیار می نویسم با زیرعنوان جذابِ «شخصیترین چیزها، عمومیترین چیزها هستند» بر آن است که ما را از قیدوبندهای ساختگی ذهنمان که سدی شده بر سر راه نوشتنمان، برهاند. لارا از قول یونگ خاطرنشان میکند که «برخلاف انتظارمان فکرهای آدم هرچه شخصیتر باشند… برای دیگران معنادارتر خواهند بود.» و گوشزد میکند که «بگذار دیگران جای زخمهای روی تنت را ببینند تا جای زخمهای روی تن خودشان به وحشتشان نیندازد.» پس این جسارت را در خواننده ایجاد میکند که به شخصینویسی روی بیاورد و از خودش، حماقتها، شکستها و بزدلیهایش برای دیگران بگوید و باور داشته باشد میتواند معنایی به دنیای آدمها اضافه کند.
فصل دوم عناصر یک جستار موفق را به ما معرفی میکند و یاریمان میدهد تا دیدگاه پیدا کنیم. از لحظهای که چیزی در درونمان تغییر پیدا کرده حرف بزنیم و این تغییر را به مخاطب نشان دهیم.
در فصل سوم یادمان میدهد صدای معتبر درونمان را پیکربخشی کنیم و با ذهنآگاهی و پیدا کردن پرسش اصلیِ پیشبرندۀ جستار، جانمایۀ کلاممان را شکل دهیم.
کتاب رها و ناهشیار می نویسم از دو جنبۀ مختلف هنر جستارنویسی را آموزش میدهد: جنبۀ اول آموزش مهارتهای نوشتاری و تکنیکهای پرورش متن، نظیر بهکارگیری حواس پنجگانه، تصویرسازی بهتر با بهرهگیری از توصیف جزئیات و… است، ولی به باور من این جذابیت اصلی کتاب نیست، چراکه خیلی از کتابهای آموزشی دیگر هم این کار را میکنند. جنبۀ گیراتر کتاب، نکاتی است که ادر لارا برای اصلاح رفتارهای عملی مربوط به نوشتن به ما میآموزد تا بیشتر بتوانیم شبیه نویسندهها زندگی کنیم و با ایجاد برخی عادتها کیفیت نوشتنمان را بهبود ببخشیم. در واقع فقط به ما نمیگوید که چطور رخدادهای کلیدی را مشخص کنیم و به شخصیتها جان بدهیم، بلکه به ما اصرار میکند هرروز بنویسیم، برای خودمان همنویس پیدا کنیم، عضو گروههای مختلف نویسندگی شویم، کلاس نویسندگی برویم و بتوانیم بر رخوت و بیرمقیمان برای نوشتن، فائق آییم. میگوید برای نوشتن مناسک شخصی سرهم کنیم، پوستین مخصوص نوشتنمان را بپوشیم، نوشیدنی محبومان را کنار دست بگذاریم و از بد نوشتن و بازخورد گرفتن هراسی به دل راه ندهیم. تشویق میکند با استمراری که در این مسیر به خرج میدهیم، رفتهرفته از پیشنویس فاصله بگیریم، شروع و پایان متنمان را اصلاح کنیم و به نسخۀ نهایی نزدیک شویم.
از دیگر امتیازهای این کتاب آن است که خواننده در هر سطح و هر نقطهای از مسیر نوشتن که باشد، چه اصلاً شروع به کار نکرده و منتظر آمدنِ یک روز خوب است، چه نویسندهای نوپاست که یکی دو اثرش تازه به چاپ رسیده و یا نویسندهای زبردست با سالها تجربه، میتواند یاریگرش باشد. درواقع نوعی کتاب راهنما دم دست داریم که در فرآیند روایتپردازی هر کجا گیر افتادیم، با ذرهبینی که به دستمان میدهد، میتوانیم کوکهای بد را بشکافیم و کوکهای بهتری بزنیم. آیا در توصیف صحنهها به اندازۀ کافی اطلاعات ندادهاید؟ شاید وقایع را بهخوبی تحلیل نکردهاید. شاید نوشتهتان از تکنیک تعلیق بهره نبرده و یا ردپای عواطف در اثرتان گم شده. هرچه باشد، همیشه راهی برای بهتر کردنِ قصهتان وجود دارد.
فصل چهارم به صورت مجزا با ما از چند و چون خاطرهنگاری میگوید؛ اینکه چطور مواد خام را سازماندهی کنیم و دنبالۀ افکارمان را بگیریم و از میان انبوه عواطف، انگیزهها و پیچیدگیهای درهمتنیده، پیشنویس اکتشافی بنویسیم و قوس روایی را تقویت کنیم. پیشنهاد میکند مانند برخی از نویسندگان حرفهای یک طناب رخت از این سر تا آن سر اتاقمان بکشیم و رخدادهای تعیینکننده را با گیره به ترتیب به بند رخت آویزان کنیم تا روایتمان پویا و گیراتر شود.
ادر لارا در تمام طول کتاب به ما خوانندگان گوشزد میکند که احساساتمان را زندهبهگور نکنیم و از گشت زدن در دالانهای پرپیچوخم و تاریکِ ذهنمان نهراسیم، همهچیز را روی کاغذ بیاوریم، از خیر جزئیات نگذریم و دست آخر از پاکنویس کردنِ چندین و چندبارۀ نوشتهمان ملول نشویم، چون اتفاقاً نویسندههای حرفهای زمان زیادی برای این کار میگذارند. از قربانی کردن صحنهای دلخواه که از قضا تلاش زیادی برای به تصویر کشیدن آنها کردهایم، آزردهخاطر نباشیم و دردانههایمان را اگر سیر طبیعی روایت را به هم میزنند، حذف کنیم. همینطور خاطرنشان میکند که مکانها بر روی ما و قوۀ نوشتنمان اثر میگذارند، پس اینکه کجا باشیم و خودمان را در چه حال و هوایی قرار دهیم، در این که چه چیزی خلق میکنیم، تعیینکننده است.
فصل پنجم کتاب رها و ناهشیار می نویسم، «حرفهایی دربارۀ پول»، به باور من برخاسته از یک سبک زندگی آمریکایی است که صنعت روزنامهنگاری و نشر در آن پررونق و درآمدزاست. آمریکاییها به هرچیزی به چشم صنعت نگاه میکنند و خب سریع به پول تبدیلش میکنند؛ از سینما و مد و لباس گرفته تا کتاب و داستان و جستار. با خواندن فصل آخر دستگیرتان میشود که در آمریکا چطور میشود ناشر و کارگزار ادبی پیدا کرد و حدود حقالقلم برای ستوننویسی چقدر است. در آمریکا جستارنویسی میتواند واقعاً یک شغل با درآمد خوب باشد!
ممکن است ناامید شوید چرا که بازار نشری که نویسنده از آن سخن میگوید در جامعۀ ما وجود ندارد، بنابراین برخی پیشنهادهایی که به نویسندگان تازهکار ارائه میدهد، برای خوانندۀ ایرانی قابل پیگیری نیست اما درمجموع توصیههایی ارزشمند دربارۀ چگونگی ایمیل زدن به ناشران و مواجهۀ درست با بازخورد منفی دارد و جدیترین سفارشش به خواننده این است که هرگز از چاپ اثرش دلسرد نشود.
یادداشت پایانی و پیوست؛ من اگر نویسندۀ کتاب بودم، جای یادداشت پایانی را عوض میکردم و میآوردمش اول کتاب. در این بخش نویسنده به سوالِ «چرا زندگینگاری سودمند است؟» پاسخ داده. خیال میکنم اگر پاسخ این سوال را همان ابتدا در مقدمه بگیریم، در تمام مسیر خوانش بیشتر حواسمان هست که نوشتن یعنی مرور خویشتنِ خویش، یعنی پیدا کردن دوبارۀ فردیتمان میان انبوه روابط، تیرگیها، سؤالها و عدم قطعیتهایی که ما را احاطه کرده است، یعنی پل زدن به گذشته و خیالپردازی دربارۀ آینده و یعنی گسترش افق دید و لذت شریک کردن دیگران در تجربیاتمان.
پیوست این کتاب معرفی چند منبع و راهنمای مفید برای مطالعۀ بیشتر و یک فهرست الهامبخش و جذاب از تمرینهایی برای نوشتن در موضوعات مختلف است. اگر جدیجدی دلتان میخواهد در نوشتن ورزیده شوید از پیوست غافل نباشید!
توصیههایی دربارۀ چگونه خواندنِ کتاب رها و ناهشیار می نویسم
حالا که رها و ناهشیار می نویسم را خواندم و مروری هم بر آن نوشتم، دوست دارم به کسانی که هنوز خطِ تای کتابشان را نینداختهاند چند پیشنهاد بدهم، شاید مطالعهشان را کارآمدتر کند؛
- خواندش را کش بدهید! این کتاب یک کتاب آموزشی است، اگرچه انصافاً با لحن و زبانی طنازانه نگارش یافته اما برای تمام کردنش عجله نکنید. سطربهسطرش پر از نکات ریز و ظریفی است که شاید توجه به یکی از آنها، گرهی بزرگ را از فرآیند نوشتن شما باز کند.
- به انجام تمرینهایی که در هر فصل وجود دارد، اهتمام بورزید. حاصل کارتان را به دوستانتان نشان بدهید و بخواهید نقدتان کنند. اصلاً پیشنهاد دهید که این تمرینها را باهم انجام دهید، در واقع دارید همان توصیۀ نویسنده به پیدا کردن همنویس را عملی میکنید. اگر همۀ تمرینها را در یک مجموعۀ مرتب و منظم گردآوری کنید، در آخر میتوانید تغییر خودتان را در نوشتن مشاهده و ارزیابی کنید.
- زیرِ بخشهایی که برایتان تازگی دارد و مهم است خط بکشید. شما بارها به این کتاب راهنما مراجعه خواهید کرد و بخشهایی که برای خودتان علامت زدهاید هم در یادآوری کلی مطالب و هم در پیدا کردن بخش مورد نظر، کمکتان خواهد کرد.
- حین خواندن این کتاب سرتان پر میشود از ایدههای ناب و جملهها و عبارات جدید. همه را یادداشت کنید. من خودم موقع خواندن این اثر کلی از خاطرات و حسرتها و شکستهایم را واکاوی کردم و دیدم دلم میخواهد دربارۀ همهشان بنویسم. اینها دقیقاً همان مادههای خامی هستند که میتوانند به یک جستار تمامعیار تبدیل شوند.
- همزمان با خواندن اثر، نوشتن روایت شخصیتان را شروع کنید. این کتاب انگیزۀ خیلی خوبی برای شروع به آدم میدهد، به شرطی که اجازه ندهیم میل و شوق ایجاد شده بیات شود و از دست برود. بیمحابا، افسارگسیخته و بدون فکر قبلی شروع به نوشتن کنید. فقط شروع کنید!
نویسنده: الناز ابراهیمی
برای خرید کتاب رها و ناهشیار می نویسم اینجا کلیک کنید.
بدون دیدگاه