کتاب نقشه هایی برای گم شدن مجموعۀ جستارهای ربکا سولنیت است. سولنیت را از جمله نویسندگان ژرفاندیشی میدانند که نگاه خوانندگانش به زندگی را تغییر میدهد. دغدغۀ او چه در جایگاه نویسنده، چه در مقام کنشگر اجتماعی، پژوهشگر دانشگاهی یا بومشناس فمینیست، حرکت و یکجا نماندن است، دعوت به سفر، مسافر ماندن و نرسیدن. نوشتن برای او نوعی پیادهروی به مقصدی نامشخص است به عشقِ رفتن و گمشدن. جستارهایش ضیافتی پرشور و پررمزورازند که چشماندازهای بیرون و درونمان را وسعت میبخشد و نشاطی از جنس ابدیت در ما زنده میکند.
ادگار آلنپو میگفت «تجربه همواره به ما آموخته که در دریافت فلسفی بیش از همه باید روی امور نامنتظره حساب کنیم.» آلنپو آگاهانه واژۀ «حساب کردن»، بهمعنای شمردنِ خشک و بیروح دادهها یا اندازهها را میگذارد کنار «امور نامنتظره»، یعنی اموری که به شمارش و اندازه نمیآیند و فقط ظنّ وجودشان میرود. چطور میشود روی امور نامنتظره حساب کرد؟ انگار این همان هنرِ تشخیص نقش و جایگاه امور نامنتظره است، هنرِ حفظ تعادل خودتان میان امور غیرمترقبه، هنرِ همداستانی با شانس و اقبال، هنرِ تصدیق وجود اسراری بنیادین در جهان و در نتیجه پذیرش وجود حدومرزی برای محاسبه و برنامهریزی و کنترل و مهار. شاید حساب کردن روی امور نامنتظره دقیقاً همان عمل متناقضی باشد که زندگی بیش از هر چیز از ما میطلبد.
سال 1817 در یکی از شبهای سرد زمستان، جان کیتسِ شاعر در حال گپ زدن با دوستان و قدم زدن بهسمت خانهاش بود که «چند چیز در ذهنش به هم چفت شد و یکباره فهمید خصیصۀ انسان کامیاب ــــ خاصه در ادبیات ــــ چیست… این خصیصه همان ظرفیت تحمل عدم قطعیت است. بدین معنا که انسان بتواند در شبهه، رازآلودگی و شکوتردید بماند، بدون آنکه بخواهد بیمحابا در پی حقیقت و عقلانیت باشد.» بارها و بهشکلهای مختلف به این مفهوم برمیخوریم، درست مثل مناطقی که زمانی روی نقشههای قدیمی با عبارت «سرزمین ناشناخته» مشخص میشدند.
والتر بنیامین، فیلسوف و جستارنویس قرن بیستم، میگوید «پیدا نکردن راه خود در شهر شاید بسیار ملالآور و مضحک باشد. لازمهاش نابلدیست؛ همین و بس… اما گم کردن خود در شهر، همچون زمانی که کسی خود را در جنگل گم میکند، آموزشی بهکل متفاوت میطلبد.» گم کردن خود یعنی تسلیمی لذتبخش، گمشده در آغوش خود، بیاعتنا به جهان، یکسره غرق در آنچه حاضر است طوری که همه چیزِ اطرافش محو شود. به قول بنیامین، گم بودن یعنی حضورِ تماموکمال و حضورِ تماموکمال یعنی داشتن ظرفیتِ ماندن در تردید و رازآلودگی. انسان گم نمیشود بلکه خودش را گم میکند؛ این انتخابی آگاهانه است، تسلیمی از سر اختیار، وضعیتی روانی که دستیابی به آن از راه جغرافیاست.
چیزی که ذاتش مطلقاً بر تو پوشیده است معمولاً همان چیزیست که باید پیاش باشی و یافتنش در گروِ گم شدن توست. ریشۀ واژۀ انگلیسیِ «lost» از واژۀ «los» در زبان نورس باستان و به معنای انحلال قشون جنگیست و این ریشه اشاره به سربازانی دارد که از آرایش نظامی خارج میشوند تا به سرزمین خودشان برگردند، آتشبسی موقت با جهان پهناور. نگران بسیاری از آدمهایی هستم که هرگز سپرشان را نمیاندازند و هیچوقت ورای آنچه میشناسند قدم نمیگذارند. تبلیغات، اخبار پرهیاهو، فناوری، مشغولیتهای بیوقفه و طراحی فضاهای عمومی و خصوصی همقسم شدهاند تا اینطور بشود. اخیراً مقالهای میخواندم که بازگشت حیوانات وحشی به حومۀ شهرها و حیاطهای پوشیده از برفی را توصیف میکرد که در آنها جای پای حیوانات بهوفور پیدا است و جای پای کودکان بهکل غایب. از دید حیوانات، حومۀ شهر منطقهای متروک است و به همین دلیل با خاطری آسوده آنجا پرسه میزنند. اما کودکان بهندرت پرسه میزنند، حتی در امنترین جاها. بهخاطر ترس والدینشان از اتفاقات وحشتناکی که ممکن است رخ دهد (که رخ میدهد، اما بهندرت) کودکان از تجربۀ رخدادهای طبیعیِ شگفت، محروم میمانند. پرسهزنی در کودکی به من اتکابهنفس بخشید و حس جهتیابی و ماجراجویی، تخیل و میل به کاوش، توانایی اینکه کمی گم شوم و بعد راه برگشتم را خودم پیدا کنم. نمیدانم آخر و عاقبت این نسلِ محکوم به حصر خانگی چه میشود.
ربکا سولنیت در جستارهای کتاب نقشه هایی برای گم شدن مفاهیم نادیدهگرفتهشدهای مثل سفر، پرسهزنی و گشتوگذار در سکوت و افکار را مطرح میکند و به خواننده یاد میدهد که چطور با گم کردن خود، در این دنیای پرآشوب تاب بیاورد و زنده بماند. سولنیت به ما میگوید که چگونه با غرق کردن خود در سادهترین چیزها مثل موسیقی، فیلم و پیادهروی دوام بیاوریم.
♦ برای خرید کتاب نقشه هایی برای گم شدن لطفاً به فروشگاه اطراف مراجعه کنید.
♦ برای دانلود pdf صفحاتی از این کتاب هم لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ شما میتوانید نسخۀ الکترونیکی کتاب نقشه هایی برای گم شدن را از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو دانلود کنید.
بدون دیدگاه