کتاب خانهخوانی، با تمرکز بر پیوند روایت و معماری، تجربۀ ما از فضای خانه و معنای درخانهبودن را در قابِ روایت مینشاند و بر نقش معماری در شکلگیری و ثبت خاطرهها و تجربههای زیستۀ ما تأکید میکند. درک جنبههای رواییِ معماری خانههای ایرانی در دورههای مختلف، نه تنها ما را با برخی مفاهیم آثار معماریِ کشورمان آشنا میکند که، مهمتر از آن، دری به جهان شگفتانگیزِ تجربههای زیسته و هویتِ دیگرانی باز میکند که به ما و دنیای ما گره خوردهاند.
همۀ ماجراهای زندگی جایی اتفاق میافتند و در اصطلاح فضازمانی هستند. تناسب هر اتفاق و جای رخ دادنش باعث میشود به شکلی متفاوت در خاطر ثبت شود. گویی فضاها انتخاب میکنند چه خاطراتی را در خود نگه دارند و چه خاطراتی را نه. به این ترتیب، هر فضا جای مجموعۀ مشخصی از خاطرات میشود و تفاوتِ جاها جنس خاطرهها را تغییر میدهد. فکر میکنید اینکه اتاقی در زیرزمین باشد یا در طبقۀ بالا چه تأثیری بر خاطرههای آنجا خواهد گذاشت؟ این دو فضا خاطرههایی مختلف را در خود جا میدهند و خیالهایی متفاوت را زنده میکنند. ما بعضی از خاطرههایمان را در طبقۀ بالا میگذاریم و بعضی را در زیرزمین. به تعبیر گاستون باشلار در بوطیقای فضا، در خیال انسان یکی از این فضاها سرشار از نور و وضوح است و دیگری تاریک و ممتد تا اعماق خاک. او از کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی، نقل میکند که خانۀ خیالِ انسان حداقل سه طبقه دارد: زیرزمین، همکف و طبقۀ بالا. در هر کدام از اینها، خود را به گونهای خاص میشناسیم و انقباض و انبساط متفاوتی به عضلاتمان میدهیم.
جعفر نیوشا پیرمردی خوشصحبت و مهربان است که در یکی از کوچههای خیابان پاستور خانه دارد. او پاگرد پلههای خانهاش را کتابخانه کرده تا به خاطر کتابها مجبور باشد هر روز برود بالا. سالها هندسه درس داده. حالا بازنشسته شده و تنها زندگی میکند. حدود پنجاه سال پیش وقتی برای تدریس از تبریز به تهران آمد، سفارش ساخت این خانه را به معمار داد و هنوز همینجا ساکن است. طبقۀ همکف خانه نشیمن، آشپزخانه و یک اتاق دارد. طبقۀ بالا روزها بیشتر دست بچههایش بوده و او و همسرش فقط شبها موقع خواب آنجا میرفتهاند. همسر آقای نیوشا سال قبل فوت کرده و بچهها هم یا ازدواج کردهاند یا دیگر پیش او نیستند. میگوید «کتابها و مجلههایی را که بیشتر میخوانم در کتابخانۀ پاگردِ وسط پلهها گذاشتهام. همین اواخر، خانمم کتابخانه را آنجا گذاشت. به خاطر کتابها هم که شده روزی چند بار پلهها را بالا میروم. پزشکها میگویند برای سلامتی مفید است اما راستش من این کار را فقط به این خاطر نمیکنم. از پلهها که بالا میروم، تنهاییام کم میشود و حس میکنم بقیه هنوز آن بالا هستند.»
«اوایل دهۀ چهل با همسرم و پسر بزرگمان علی از تبریز به تهران آمدیم. پدرم تاجر فرش بود و مقداری پول به من داد. وقتی آمدیم تهران، با آن پول این خانه را خریدیم. قدیمی و خراب بود. شوهر خواهرم که تهران زندگی میکرد مهندس سلیمی را به ما معرفی کرد و او کار طراحی و ساخت خانه را بر عهده گرفت. ساخت خانه حدود پنج سال طول کشید و ما آن مدت خانهای اجاره کردیم. وقتی به این خانه آمدیم، دیگر سه فرزند داشتیم. بچهها بیشتر بالا بودند و ما پایین.»
علی طباطبائی در کتاب خانه خوانی در مسیری جسورانه گام نهاده و سعی کرده تجربۀ زیستن با خانه و در خانه را به تصویر بکشد و در نقش پردهخوان روایتهای زندگی، از کاوش و غور در این تجربه سخن بگوید. همراه سطرهای کتاب میتوانیم در لایههایی عمیق، تجربۀ زندگی با خانه را درک کنیم و از آنچه بسیار به ما نزدیک است سخن بگوییم. او به دنبال یافتن پاسخ این پرسش است که درخانهبودن چگونه تجربهای است و چگونه میشود از آن سخن گفت؟
♦ برای خرید این کتاب، لطفاً روی لینک بالا کلیک کنید و از فروشگاه اطراف آن را تهیه بفرمایید.
♦ برای دانلود PDF صفحاتی از کتاب خانه خوانی اینجا کلیک کنید.
♦ برای دانلود و خرید نسخۀ الکترونیکی کتاب خانه خوانی، میتوانید به پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو مراجعه کنید.
بدون دیدگاه