کآشوب

۱۱۰,۰۰۰ تومان

کآشوب: بیست و سه روایت از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم (چاپ یازدهم)

(برگزیده‌ی سومین دوره‌ی کتاب سال عاشورا)

دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده

کتاب کآشوب شامل بیست و سه روایت از نویسنده‌های مختلف با دیدگاه‌های متفاوت است که درباره‌ی نسبت خودشان و محرم نوشته‌اند. روایت‌ها به زبانی روشن و ساده نوشته شده‌اند و هرکدام طعم و لحن اقلیم یا فکری را دارند که نویسنده در آن رشد یافته است. دغدغه‌های متفاوت هر کدام از نویسندگان، روایتشان را منحصربه‌فرد کرده و یکنواختی را از کتاب گرفته است. کتاب کآشوب در  ۲۴۸ صفحه منتشر شده و اولین کتاب نشر اطراف است.

 

نسخه الکترونیکی این کتاب را می‌توانید از سایت طاقچه ، فیدیبو و کتابراه تهیه کنید.
این کتاب را می‌توانید در بخش کنارِکتاب با بسته‌بندی اختصاصی خریداری کنید.

۲۳ نویسنده در «کآشوب» تلاش کرده‌اند گزارشی صادقانه و عینی از روضه‌هایی زندگی‌شده بدهند. مجموعه‌ی کآشوب روایت‌های واقعی و مستند از نسبت نسل‌های متفاوت امروز با واقعه‌ی سال ۶۱ هجری است.

دانلود فایل مقدمه و فهرست کتاب کآشوب

سبک روایی و مقید نبودن کتاب به اینکه هر روایت از خود را باید حتماً با یک سبک ویژه روایت و یا زاویه دید ویژه‌ای به مخاطب عرضه کند کتاب را مبدل به پدیده‌ای همه‌خوان و همه‌فهم و یک اتفاق اجتماعی کرده است. کاشوب در واقع سعی کرده که خط حائل میان مولف و دبیر و مخاطب را به واسطه روایت بشکند… کارکرد اصلی این کتاب به پیش چشم نشاندن تجربه‌های عامیانه، اجتماعی و قابل لمس و تجربه زندگی فردی و اجتماعی نویسندگان روایت‌ها با مخاطبانشان است که این مساله منجر به نوعی هم‌ذات پنداری میان مولفا و مخاطبان شده و در خوانش عمیق و تاثیرگذاری کلیت کتاب بر زیست اجتماعی و دینی مخاطبانش تاثیربه‌سزایی دارند.

حمید نورشمسی، خبرگزاری مهر

کآشوب‌ را همان اندازه که می‌توان مجموعه روایتی دید که باید خواند و از نگارگری راویانش و تصویرهای جذابی که به چمشت می‌دهند، لذت برد، می‌توان حتی یک پژوهش اجتماعی شمرد و با نگاهی دیگر در پی چیزی غیر از احساس خوش خواندن روایت‌هایی نرم بود. کآشوب‌ را حتی می‌توان الگویی درست برای یک کار جمعی دید و در پی راز‌هایش برآمد و تقلیدش کرد.

عاطفه جعفری، فرهیختگان آنلاین

خواندن این سه کتاب که مجموعه‌ای از چند ده روایت شخصی خوش‌قلم و خوش‌خوان ‌از بعدِ عاطفی تجربه‌ی محرم و صفر است برای فهم ژرفا و قدرت این تجربه‌ها بیشتر به شما کمک می‌کند.

محمدرضا جلایی‌پور

مشخصات

مشخصات کتابمشخصات فیزیکی
دبیر مجموعهنفیسه مرشدزادهقطع۲۲۰×۱۶۰ م‌م.
نویسندگان به ترتیب حروف الفباحامد آقاجانی، اعظم ایرانشاهی، سیداحمد بطحایی، زهره ترابی، معصومه توکلی، علی جعفرآبادی، مریم‌السادات حسینی‌سیرت، احسان حسینی‌نسب، احسان رضایی، آرش سالاری، محبوبه سربی، هادی سهل‌آبادی، مهدی شادمانی، علی غبیشاوی، سیدحمیدرضا قادری، مرتضی کاردر، یاسـر مالی، محمدحسین محمدی، حمید محمدی‌محمدی، نفیسـه مرشدزاده، محسن‌حسام مظاهری، سیداکبر موسوی، نرگس ولی‌بیگیتعداد صفحات۲۴۸ ص.
ویرایشمریم‌السادات حسینی سیرتنوع جلدنرم
مدیر هنریکیارنگ علایینوع کاغذبالک ۶۰گرم
طراح جلدحسین اسکندریوزن۲۸۰ گرم
عکس روی جلدمهدی فتحی
صفحه‌آراییمرجان جلالی
فروستمجموعه‌ی کآشوب ۱
موضوعروایت‌های کوتاه فارسی – قرن ۱۴– مجموعه‌ها
شابک۹۷۸-۶۰۰-۹۸۰۱۹-۱-۶
نوبت چاپیازدهم، ۱۰۰۰ نسخه
مجموع تیراژ چاپ‌های قبلی۹۵۰۰ نسخه
نسخه‌ی دیجیتالhttps://taaghche.ir/book/28912
صفحه در فیپاhttp://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/4865243

فهرست کتاب

کهنه‌شرم | حمید محمدی‌محمدی
وضعیت غریب نوه‌ی عباس بنگر | محسن‌حسام مظاهری
تاریک‌روشنای کوره | محمدحسین محمدی
کرنایِ قرشماری | یاسر مالی
بغض دو نفره | محبوبه سربی
تا شام غریبان شیفت نمی‌آیم | سید‌حمیدرضا قادری
بر فراز تپه | علی غبیشاوی
کتیبه‌ی‌ سفید برای واترلو | نرگس ولی‌بیگی
صبحِ غریبه | احسان رضایی
شش‌گوشه با رزولوشنِ کم | هادی سهل‌آبادی
کجای مجلس نشسته‌اند | اعظم ایرانشاهی
واحدِ شمیرانی | مهدی شادمانی

حروف | سیداحمد بطحایی
سقاباشی | علی جعفرآبادی
پوشِ خانه‌ی بنکدار شیر دارد | مریم‌السادات حسینی‌سیرت
دیوانگان در پاییز | آرش سالاری
دورادور | حامد آقاجانی
پرچم هنوز توی کادر هست | زهره ترابی
هاهنا هاهنا | مرتضی کاردر
شه‌باز | احسان حسینی‌نسب
به هیأتِ تازه‌مادرها | معصومه توکلی
مجلسِ مواجهه‌ی مهدی امارات و مهدی قمی | سید‌اکبر موسوی
گیسوی حور در امین‌حضور | نفیسه مرشدزاده

بازخورد مخاطبان

Yaser Aein

این کتاب سرشار از گنج‌های مگویی است که آدم‌ها غالباً برای تنهایی ابدی خود احتکار می‌کنند و معلوم نیست این بار بر سر بیست‌واندی از آنان چه آمده که به صرافت خیرات افتاده‌اند. «درباره» واقعه‌ای است که همه به عیان آن را می‌شناسند، داستانش را بارها شنیده‌اند و صحبت پرسروصدایش، دست‌کم یکی دو ماه هر سال، در همه جا شنیده می‌شود. رخدادی که همیشه بوده و هست ولی امان از این «درباره‌»ها… هر کدام از آن‌ها، سروکله‌زدن با زخم کهنه‌ای است که از آن «ابرروایت غمگین» در روح تک‌تک ما، و هر کس که نسیمی از آن واقعه بر او وزیده باشد، به جا مانده و هر چه می‌گذرد، عمیق‌تر می‌شود و گویی تا جان‌مان را نستاند، التیام نخواهد یافت. این دفعه اما یکی به سرش زده تا روایت خود واقعه را به دیگرانی که چون همیشه بدان مشغولند واگذارد و بانی مجلسی شود برای روایت درباره‌ها. به سراغ خانه آبا و اجدادی آمده، در و دیوار را سیاه‌پوش کرده، دستی بر سر و روی اتاق‌ها و باغچه‌ها کشیده، پرچم عزا را از سردر خانه آویخته، بساط عود و اسپند را به راه انداخته و همسایه‌ها را به انتظار نشسته است. نه از منبری و روضه‌خوان و سینه‌زن خبری است، نه از طبل و علم و دیگ نذری نشانی در میان. هر که از راه می‌رسد، سلامی می‌دهد و کنجی را برمی‌گزیند و سر به زیر می‌اندازد. حاجتی جز به چشم دوست آمدن و هراسی جز وفای به عهد نکردن در میان نیست. رسم بر این است که نخست اذن بگیرند و سپس به قلب سفید دفتری بزنند که تا چشم کار می‌کند، کاغذ دارد. از نسل و نسب‌شان آغاز می‌کنند، ماجرای آشنایی‌شان را شرح می‌دهند، قلم برمی‌کشند و رجز می‌خوانند، چرخی می‌زنند و حریف می‌طلبند، بی‌تابی می‌کنند و تکبیر می‌گویند و دیری نمی‌پاید ـ یکی دو صفحه یا کمی بیشتر ـ که لشگر غم سر می‌رسد و قطرات خون و اشک به آسمان پرتاب می‌شوند. آخرین برگه‌ها که رنگین می‌شوند، بانی که پیش از این در پشت دری که لای آن کمی بازمانده بود هر بار بغضش را فرومی‌خورد، چادرش را برمی‌کشد، دست به کمر می‌گیرد و به راه می‌افتد تا او نیز «درباره» خودش را که جز زیبایی چیزی در آن انعکاس نیافته، بر جلد دفتر شرحه‌شرحه به فریاد گریه کند.

روایت‌های کتاب ـ برخلاف آنچه در معرفی آن آمده ـ شخصی نیستند. صرف‌نظر از کسان پرشمار و رنگارنگی که در متن هر روایت حضور دارند و به آن جان می‌بخشند، درک آنچه راویان از منظر خود با ما درمیان می‌گذارند، بدون آشنایی با زبان پرنشانه‌ای که آنان بدان سخن می‌گویند و در فرض بی‌خبری از کنایه‌های لطیفی که ایشان در گفتار و سکوت خود بر جای می‌گذارند، ممکن نخواهد بود. از همین‌جاست که ما می‌توانیم این روایت‌ها را بفهمیم، با آن‌ها همراه شویم و مهم‌تر از همه این که قادریم در آن‌ها مشارکت کنیم. بنابراین می‌خواهم چندان با شخصی نامیدن این روایت‌ها موافق نباشم و ترجیح می‌دهم هر یک از آن‌ها را برش‌هایی از میان‌ذهنیت شیعیان ایران معاصر درباره امام حسین علیه‌السلام بخوانم. جایی که جهان شخصی با عالم فرهنگ تلاقی می‌کند، معنا دادوستد می‌شود و تجربه به شعور تبدیل می‌گردد.

از میان این روایت‌ها، وسوسه می‌شوم یکی دو تا را به عنوان بهترین‌ها معرفی کنم یا تمشک زرینی به بدترین روایتی که از همان صفحه اول فهمیدم قطعه ناساز این مجموعه است، نثار کنم. حتی مایلم نشان دهم که چگونه با تمام آن‌ها ـ به جز آن دوتا که انگار خود مرا به تصویر کشیده‌اند ـ ولو به اندازه یک نام، یک خاطره و یا آرزو، حسی مشترک را تجربه می‌کنم. دیگر این که حتی بخواهم روایت خودم را هم بنویسم و لای کتاب بگذارم. ترجیح می‌دهم اما چشمانم را ببندم و بگذارم «درباره» خودم در سکوت خویش پرسه زند. خوشا که قامتم رسد به میوه خیال تو…

Sara 

فکر نمی کردم روزی برسد که من همه ی داستان های یک مجموعه داستان را دوست داشته باشم و مشکل فقط سر کمتر و بیشترش باشد.
کآشوب را هفته ی اول محرم و در قطار تهران-مشهد شروع کردم و خواندن ش حدود چهار ماه طول کشید. محرم تمام شد و صفر آمد و حتی قرار بود بدون من کربلا هم برود. بعد ش هم دست یک تازه از کربلا برگشته بود تا ربیع الاول که دوباره به من برگشت. و البته این کش آمدن از سر جذاب نبودن ش نبود. فقط این که وقت می خواستم بعد از هر روایت که مزه مزه ش کنم و سه چهار ماه زندگی کردم روایت های کآشوب را.
هر روایت یک چیزی داشت که خاطرم بماند. ولی از بین شان انگار سید روایت آخر یک چیز دیگر بود. آن جایی که گیر افتاده بود در جوانان بنی هاشم بیاییدِ روضه ی حضرت علی اکبر…
پی نوشت:
۱. این که چقدر ذوق کردم از برخوردن به اسم آشنای روایت «هیئت تازه مادر ها» که گفتن ندارد و این که چله ها چهل روزه تمام نمی شود و چقدر حیف که تا الان نمی دانستم.
۲. با دوستی قرار گذاشتیم محل هایی که در بعضی از روایت ها اسم شان برده شد را پیدا کنیم و برویم.
۳. اول ش نوشته ام به نیت مشهد:)
۴. این شهر های بی امام زاده و حرم چقدر سردرگم اند. آدم باید در شهرش جایی باشد که به سمتش جاری شود.
حرف حق!

Zeinab Ansary

کتاب شامل ۲۳ روایت است از آنچه روضه ها در ما به جای می گذارند. احتمالا هر کسی فراخور احوالش می تواند با بعضی از این روایات ارتباط بیشتری برقرار کند. برای من ۴ روایت از این میان درخشان و خیره کننده بود.
اما موضوع دیگر اصل گرد آمدن این همه روایت های متفاوت از یک موضوع واحد در کنار هم است. خود این ماجرا برایم حیرت آور بود و جای تأمل داشت. به قطع دبیر مجموعه، نفیسه مرشد زاده، به خوبی از اهمیت آنچه قرار است در همنشینی این روایت ها رخ دهد آگاه است.

همان

داستان که می‌خونم از زاویهٔ دید جدیدی که نسبت به دنیا به دست می‌آرم لذت می‌برم. از جزئیاتی که ندیده‌ام و لحظه‌هایی که زندگی نکرده‌ام. اگر داستان دربارهٔ تجربه‌‌هایی باشه که باهاشون سر و کار دارم حسرت می‌خورم و همزمان شوق به زندگی‌ام هم زیاد می‌شه.
مهم‌ترین چیز برام توی ادبیات ارزشمند شمردن تجربهٔ زیستهٔ اول شخص نویسنده است( بدون اقتباس از تجربه‌های بقیه!) اما این رو کم‌تر می‌دیدم. خیلی وقت‌ها روایت صحنه‌ها و بازی کلمه‌ها رو از بر بودم. نویسنده‌ها هم خیلی وقت‌ها از چیزهایی حرف می‌زنن که توی دنیا قرن‌ها درباره‌ش قلم زدن بقیه. عاشورا و کربلا و روضه رفتن‌ها اما انگار همیشه در خلوت اوج می‌گرفتن و با باقیمانده بغض‌های آخر مجلس فروخورده می‌شدن. خوندن درباره‌شون باعث شد یه بخشی از زندگیِ این سال‌هام یعنی عزاداریم، رنگ اصیل‌تری به خودش بگیره. انگار کمتر بلد بودم که تجربه‌هام رو در عزاداری‌ها و فکر کردن‌هام رو درباره کربلا به رسمیت بشناسم. یک‌شنبه روزی شروع کردم کتاب رو و پنج‌شنبهٔ همون هفته که عاشورا بود تموم شد.
«کاشوب ۲۳ روایت از روضه‌‌هایی که زندگی می‌کنیم». نفیسه مرشدزاده روایت ۲۲ نفر از رابطه‌شون با عزاداری رو جمع‌آوری کرده و با روایت خودش به عنوان حسن‌ختام، کاشوب رو به چاپ آورده. تنوع داستان‌های کتاب خیلی دل‌نشینه و البته از این کتاب که قراره دوربین رو بچرخونه حول یک آیین بعید نیست این تنوع.
نکته دیگه‌ای که این کتاب رو ارزشمند می‌کنه ادامه‌دار بودنشه. کاشوب اولین کتاب از یک مجموعه کتابه که رست‌خیز، کتاب دومش هم الان بیرون آمده. انگار که روایت‌ها نیامدن یک شات بگیرن و برن. دوربین مدام می‌چرخه و این بودنه که باعث می‌شه اصالت بخشیدن انجام بشه. به قول خانم مرشدزاده یک رج اشک و یک رج من ( و یک جلد هم کتاب؟) کسی چه می‌دونه شاید این کتاب به جای روضهٔ چهاردهم ماه‌های مادر نفیسه قصه است…

Zahra Rezvani

امروز زود رسیدم دانشکده و نشستم به خوندن #کاشوب و یادداشت نفیسه مرشدزاده بردم به روضه های خونه ی عمه بعد به همه ی روضه های واقعی و زنده ای که بعد اون زندگی کردم… بخونیدش. در نوع خودش بی نظیر بود.

Ali A. Ghazvini

الان کتاب کآشوب را با روایت «کتیبه سفید برای واترلو» آغاز کردم (یا آن روایت مرا آغاز کرد؟) و با تمام تصاویرش جان گرفتم و جان دادم و اشک ریختم. روایت‌های رستخیز هم تقریبا هیچیک بی اشکِ چشم و سوز دل خوانده نشدند. چه می‌کنید با ما با این کتاب‌ها…؟ گناه داریم. بی ذره‌ای اغراق یا احساساتی شدن می‌گویم که همه کتاب‌های نشر اطراف یک طرف، این دو کتاب و کتاب‌های دیگر از این «جنس» که انشاءالله منتشر خواهید کرد، یک طرف دیگر…

Ehsanism

تا وقتی کاشوب و رست_خیز رو نخوندین از کهنه شدن و تکراری بودن عزاداری ها و عدم توانِ زایشِ مفاهیمِ جدید از دلِ آئین ها چیزی نگید. حتا اگر منتقد سنت های عاشورایی هستین اول این دوتا کتاب رو بخونید بعد هر چی شما گفتین قبول.

ادبیات دروغ نمی گه

چون ادبیات از ریاکاری دوره

چون ادبیاتِ ریاکارانه خودشو زود لو می ده

ادبیاتِ از دل برآمده به دل میشینه، چون راستگوئه

ادبیاتِ راستگو قابل انکار نیست

تا وقتی ادبیات توانِ اقناعِ احساس رو در بیان یک مفهوم داره، اون مفهوم حقیقته، حقیقت امروز عاشورا در این دو کتابه

اگر خیلی مشکل پسندین در مفاهیم خطابه های قبل از روضه، اگه عزاداری ها براتون تکراری شده، اگر از موجاموجِ مفاهیمِ صرفاً این جهانی وسط هیاهوی مداح هاخسته شدین، اگر از منبرها چیز جدیدی نمیشنوین

واگر از ادبیات، انتظار انجام کاری رو دارین که براتون عینیت داره این دو کتاب رو از دست ندین

این دو کتاب مثل روضه های بی پیرایه ایه که باید از گوشه و کنار و کوچه و پس کوچه ها پیداشون کرد: نجیب و مظلوم و ساده اما پر از فریاد و روشنی. تکامل احساساتِ رقصیده در حرکت قلم

مثل طعم چای روضه ی ساده ی یه پیرمرد و پیرزن

بدبینی من به ناشرینِ متصل به مراکز سرمایه و قدرت همیشه سرجاشه

اما توییت #نفیسه_مرشدزاده با مضمون التماس دعایی که برای دریافت مجوز از ارشاد جهت چاپ این دو کتاب داشت هر احتمالی رو برای اتصال #نشر_اطراف به پاورسنتر زائل کرد و گواهِ دلی بودن این دو کتاب شد

کتابِ لطیف، کتابِ نجیب و کتابِ متعهد به بیانِ حرفی که لابه لای صفحه ها، لالایی ماندگاری رو زمزمه می کنه، همیشه جای خودش رو توی کتابخونه با لطافت و عشق در خاطرت حفظ می کنه. هر وقت همچین حسی درباره ی کتابی توی کتابخونه سراغ کسی اومد، یعنی اون کتاب کار خودشو کرده؛ مثل این دوکتاب

این #رشتو نمیتونه حماسه ای رو که این دو کتابِ بی ادعا میتونن در ذهن به پا کنن رو بیان کنه، این کتاب ها رو باید خوند و هر کس به اقتضای تجربه های شخصی و احساسی خودش باید اون رو تفسیر کنه. برای هر کدوممون که روزی از کنار هیاتی گذشته خاطراتی با این کتاب ها زنده میشه که سالهاست دفن شده

دل از توییت کردن نمی کنم اما وقتی هر کسی، هر تفسیری که در عمق زندگی و ذهن اش از عاشوراست رو با این دوکتاب میتونه تجربه کنه، تعریف و توییت من به کاری نمی آد. این کتاب ها مثل آیینه ن، به هر کسی فقط چهره ی خودشو نشون می دن. باید این کتابها رو خوند تا خود رو در آیینه ی صیقلی اون دید.

Mohsen Azizi

کآشوب روایت صادقانه روضه! رفیق خوب شبهای محرم! این کتاب به نظرم راست و درست و روان است. روایت کرنای قرشماری را تا به حال سه بار خوانده ام!

Einakikhoshghalb

کلاسم مجلس روضه شده، کم مانده خودم گریه ام بگیرد. برای انسانی ها یک روایت از هیئت واترلو کانادا را می خوانم، برای ریاضی ها حکایت آن پسرجوانی که در ترافیک پاسداران مانده بود و می ترسید شب علی اکبر به تکیه دزاشیب نرسد، برای تجربی ها روایت آن مادری را که با تکان ها گهواره برای خودش روضه مجسم ساخته بود. کلاسمان امروز سرتاسر روضه ست. به بچه ها می گویم آن جاهای داستان را که برایتان آشناست بنویسید، هر متن که تمام می شود با ذوق و شوق شروع می کنند حرف زدن و من می خواهم که همه آن چه گفته اند را بنویسند، خودم هم داستان در به دری شب اول محرم پارسال را تعریف می کنم. برایشان می گویم محرم برای من بی آر تی های اتوبان چمران در شب های طولانی پاییز است وقتی به هر سختی ای شده خودم را به دانشگاه امام صادق می رسانم.

کلاسمان روضه مجسم می شود، محرم برای من کتابفروشی کیهان است وقتی دارم ۳۱ جلد “کآشوب” برای بچه ها سفارش می دهم و می گویم حداکثر تا پنج شنبه به دستشان برسانند.

Mohamad Alemorad

۵ ستاره برای احیای امر روایت

به این کتاب مدیونم و برای ادای دینم متن زبر را تقدیم می کنم به نشر فاخر اطراف:

روایت به امر انتولوژیک برمی گردد و نه ایدئولوژیک

روایت خودش متواضعانه از ادعای هر قضاوتی دوری میکند و می گوید این جهان از دید من است و به هیچ عنوان ادعایی ندارد که این دید عمومیتی دارد اما

در جامعه و جهانی که همه چیز تلاش برای عمومی شدن دارد اتفاقا این بخش های پنهان آدم ها که شخصی اند تشنه مانده اند و تو ناگهان در وسط خوانش یک روایت میبینی که ” عه من هم که اینطور فکر میکنم من هم که فلان رنج را که هیج جا بهش اشاره نشده دارم عه من هم از فلان چیز ذوق زده شده ام ” و این اوج یک روایت است آن آنات اصیل و طلایی گمشده در زندگی سریع امروز که انگار راویی زحمت بیان ش را برایت کشیده است زحمت بیان چیزی را که تو مدت ها می خواستی بگویی اما زبانی برایش نداشتی یا اصلا گوشی پیدا نکردی که بتوانی به او اعتماد کنی که حتی به دغدغه ی تو نزدیک شده باشد که برایش از این خصوصی ترین و درخشان ترین چیز ها ی وجودت بگویی و دیگر با غیر گفتنی بودن این ها کنار آمده بودی تا اینکه ناگهان روایت از پشت میزند به شانه ات و مانند دوستی قدیمی پس از فراقی طولانی در آغوشش می گیری. روایت ادعای جهان شمولی ندارد اما نسان شمول است انسان به انسان فرد به فرد تیپ به تیپ و شخص به شخص و هر قدر عمق انسانی روایت بیشتر باشد انسان شمول تر است! و البته هرگز ادعایی ندارد. او قبول کرده که در پست مدرن ابر سیستم های ایدئولوژیک و… فرو می ریزند و البته که قصد ندارد سیستم ایدئولوژیک تازه ای بسازد او در عصر عجله های فرسوده کننده آرام گرفته است چرا که دیده عاقبت این عجله ها نرسیدن ها بوده است. روایت با دنیای شخصی کنار آمده است و به آن احترام می گذارد و این برگ برنده ی روایت است او خوب می داند اگر ادعایی بکند چاقوی برنده ی هرمنوتیک و نسبی گرایی پست مدرن در انتظار اویند پس فارغ از هر ادعایی جهانش را روایت میکند. و سعی میکند بفهمدش فارغ از هر قضاوتی.

Masood

چند تا از روایت ها را منقلب شدم اگر تنها بودم پتانسیلش را داشت که بزنم زیر گریه

کاشوب را ایام اربعین خواندم بخصوص برای من که مجبور بودم جا بمانم از این قافله عشق مرهمی بود.

Fahime

مجموعه‌ی واقعا متنوع و جذابی بود. خواندنش طول کشید چون اوایلش بودم که هدیه دادم به برادرم. دو سه هفته بعد که دوباره خریدمش، اواسطش بودم که هدیه دادم به دوستم. این‌بار خیلی طول کشید تا بخرم و تمام کنم.

در کل خوب بود، به جز دو سه روایت روی اعصاب.

کهنه شرم، تاریک روشنای کوره و گیسوی حور در امین حضور عالی بودند. خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی. مجلس مواجهه‌ی مهدی امارات و مهدی قمی هم خوب بود. اما چندتایی از نظرم بد بودند.

parnian

عالی، دلنشین وتامل برانگیز

این کتاب را باید ارام ارام خواند تا بتوان ذره ذره اش را چشید، کتاب حس وحال واقعی دارد که خواننده را با خود همراه میکند، مسایلی را بیان میکند که برایمان اشناست، تشریح روضه ها، گریه ها وگوناگونی نیت ها و اعتقادات. هر روایت چیزی بیشتر از یک روایت ساده است و هریک از زاویه ای متفاوت به مجالس روضه ورویدادهای مربوط به ان می پردازدو خاطر نشان میکند که گاهی پیرمردی کفشدار بیرون از مجلس می تواند با دلی پاک بهره لازم را از روضه ها ببرد اما جایی دیگر طلبه ای…..

. دو روایت را خیلی دوست داشتم یکی روایت شخصی که دوست داشت گاهی فارغ از همه چیز تنها برای لذت بردن از این مجالس درانها شرکت کند، که به زیبایی این تضاد را توصیف کرده بود

، روایت دیگر دخترجوانی بود که از دو دوران مجردی ومتاهلی رفتن به این مجالس می نگرد وبا بیان جزییات وتضادها به زیبایی از دید یک زن این مسایل را روایت میکند

کتاب ساده و روان است از خواندنش لذت خواهید برد…

زینب عزیزی

کاشوب.. آشوبی بر دلم بر پا کرد.. آشوب اینکه. واقعا من کجای روضه. هام.. روایت های بسیار دلنشینی داره.. روایت هایی که اگر قلب آدم باهاش همراه. بشه.. در حالی که روضه نیست اما یه راست می بردت محرم و تاسوعا عاشورا.. روایت دوم و پنجم رو خیلی دوست داشتم.. کاش همه مون امام حسین. خودمون و پیدا کنیم…به شدت پیشنهاد میشه..

توی. کتاب بگردیم تا خودمون و پیدا کنیم.. ببینم جایگاه ما. توی. روضه. ها کجاست..

سجاد

روایت هارو به ترتیب کتاب نخوندم، به ترتیب جاذبه روایت در لحظه ای که قصد خوندن داشتم خوندم

یکی دو روایت بیشترنمونده، ولی تو تمام این مدت روایت آخر حتی به چشمم نخورده بود ولی دقیقا روز تاسوعا روایت رو دیدم و خوندم، باورم نمیشه ولی وقتی کسی نفیسه رو صدا زد انگار برقی منو گرفت یه طوری که انگار کسی اسم منو صدا زده باشه به هوش شدم و چشمام، بعد که رسیدم به اواخر داستان انقدر تاسوعایی بودم که میدونستم رزق تاسوعای من بوده.

بعد از خوندن روایت داستان دونفره در موردش تو جمع دوستان حرف زدیم، ولی زیارت از دور یه بغض شد و یه داستانی که فکرم رو مشغول کرد ولی نتونستم چیزی ازش بگم

تک تک روایت ها برام روایتی ساخت، کتاب رو پیشنهاد میکنم ولی اگه چند صفحه ای خوندید و خوشتون نیومد زود دست نکشید از خوندن ممکنه کمی جلوتر که برید ارتباط برقرار کنید.

قاف

اولی و آخری (به خصوص آخری) عالی بودند؛ خصوصیات کامل یک روایت را داشتند و من را به تجربه ای ناب و دلچسب مهمان کردند. برخی دیگر دوست داشتنی و برخی کم ارزشتر. از سردبیر این مجموعه تشکر میکنم که جای چنین کتابهایی چقدر خالی است.

ketabkhan

خیلی خیلی خوشحالم که این کتاب رو خوندم..

این کتاب رو در هر فصلی از سال که بخونید به راحتی حال و هوای محرم براتون زنده میشه…هرجا ادبیات داستانی با ادبیات عاشورایی همراه شده دلپذیری و کشش مطلب چندبرابر شده.

روایت هشتم بسیار زیبا بود دوبار خوندمش… روایات اول و سوم هم بسیار عالی بودن.

کاشوبِ دو تحت عنوان رست خیز از نشر اطراف رو پیشنهاد میدم.

ممنون از خانم نفیسه مرشدزاده

1 دیدگاه برای کآشوب

  1. Avatar for پشتیبانی فنی

    حامد

    سلام. چند ماه طول کشید تا کتاب را تمام کردم اوایل چندان نگرفت و چنگی بر دل نمی زد اما الان که تا پایان خوانده ام می خواهم جلد ۲ و ۳ آن را هم بخوانم. از زحمات شما ممنون. التماس دعا

    • Avatar for پشتیبانی فنی

      سردبیر سایت

      سلام
      خوشحالیم که کآشوب رو خوندید و به دل‌تان نشست، هرچند دیر 🙂
      امیدواریم رست‌خیز و زان‌تشنگان رو هم دوست داشته باشید.

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 دیدگاه برای کآشوب

  1. Avatar for پشتیبانی فنی

    حامد

    سلام. چند ماه طول کشید تا کتاب را تمام کردم اوایل چندان نگرفت و چنگی بر دل نمی زد اما الان که تا پایان خوانده ام می خواهم جلد ۲ و ۳ آن را هم بخوانم. از زحمات شما ممنون. التماس دعا

    • Avatar for پشتیبانی فنی

      سردبیر سایت

      سلام
      خوشحالیم که کآشوب رو خوندید و به دل‌تان نشست، هرچند دیر 🙂
      امیدواریم رست‌خیز و زان‌تشنگان رو هم دوست داشته باشید.

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *