علم شاه‌حسین اولش یک‌نفره بود؛ اولش یعنی اوایل دهه‌ی سی. یک‌نفر با چند تا از دوست‌ و رفقایش آن را می‌بردند و می‌آوردند. ساده و عادی شبیه علم هیئت‌های دیگر. حتی شاید نحیف‌تر و کوچک‌تر از باقی علم‌ها. پدرش اولین علم را در نه‌سالگی با چند تا حلب و لوله‌ی آهنی و مقداری پرچم برایش می‌سازد و او از آن‌ روز تا آخر عمرش دیگر بی‌علم نمی‌ماند. پسرِ پیرمردِ کشاورز، راننده‌ی کامیون بود. گاهی کرج، گاهی مشهد. گاهی جنوب، گاهی شمال. هر روز، هر چیزی، به هر کجا که بار می‌خورد، می‌بُرد. کسی نمی‌داند این راننده‌ی کامیون دقیقاً چطور و از کی صاحب بزرگ‌ترین علم ایران شد. این مطلب بی‌کاغذ اطراف برشی است از روایت حسین غیورمرادی، راننـده‌ای که کامیونش را فروخت و تمام زندگی‌اش را وقف یک عَلَم بزرگ کرد؛ روایتی که اربعین سال گذشته همراه روایت‌هایی دیگر در ویژه‌نامه‌ی «غم خرّم» نشر اطراف منتشر شد.