تا چند وقت پیش، مادرم کلکسیونی از ظرف‌های پلاستیکی ماست داشت. اما عزیزجون ماهرتر بود: انواع و اقسام ظرف‌های ماستِ چوپان، میهن و هراز را جمع‌ کرده بود. همه را به ترتیب قد و حجم در زیرزمین چیده بود و چشم‌انتظار مناسبت‌های مذهبی بود که شله‌زرد و حلیم‌ توی آن‌ها بریزد. البته ظرف‌های ماست به خودمانی‌ترها می‌رسید. برای مهمان‌‌ها ظرف یک‌بار‌مصرف می‌خرید. گاهی هم می‌دیدی عزیزجون یک شاخه‌ شمعدانی را که در بارانی ناغافل خم شده و شکسته، توی ظرف ماست کاشته. شمعدانی هم همان‌جا ریشه می‌دواند و قد راست می‌کرد و عزیزجون هم دیگر دل نداشت چاقو به سطل ماست بزند و شمعدانی را به گلدانی دیگر منتقل کند. چه فرقی داشت خانه‌ی گیاه سطل ماست باشد یا گلدانی سفالی؟ شاید هم فرق داشت و ما نمی‌دانستیم.