معرفی 15 پادکست انگلیسی با موضوع کتاب، شعر و ادبیات
روزگاری خواندن مجلهها و ماهنامۀ مختلف یا حتی وبلاگهای متفاوت از علایق دوستداران ادبیات بود. خیلیهایمان هنوز دورانی را به یاد داریم که ساعتها مجلهها را ورق میزدیم یا به مانیتور کامپیوترهای خانگیمان زل میزدیم و نوشتههای افرادی را میخواندیم که جز کلماتشان، هیچ چیزی از خودشان نمیدانستیم. اما در دهۀ گذشته با همهگیری رسانههای اجتماعی و رواج محتوایی که بهسرعت تولید و مصرف میشود، انتشار مجلۀ کاغذی یا حتی وبلاگنویسی از رونق افتادند. این روزها که تب بلاگری خیلی از رسانههای اجتماعی را پر کرده، رسانۀ دیگری ظهور کرده که دورتر از اینستاگرام و تلگرام به حیات خود ادامه میدهد. رسانهای که نیاز نیست برای مدت طولانی به مانیتور زل بزنیم یا تمام حواسمان را به آن بدهیم. میتوانیم در حین رانندگی، آشپزی، نظافت خانه، پیادهروی و حتی حین کار کردن به آن گوش بدهیم. بله، دربارۀ پادکست صحبت میکنیم.
من چرا مینویسم؟ | از زبان جون دیدیون
این سؤال که چه نیرویی خالقان آثار ادبی و هنری، بهویژه خالقان بزرگ را به پیش میراند، موضوع شیفتگی و کنجکاوی فرهنگی ادبی است. جون دیدیون که از مشهورترین و متمایزترین صداهای داستاننویسی و روزنامهنگاری ادبی آمریکا به شمار میرود در جستار «من چرا مینویسم» که در جلد اول کتاب نویسنده و کارش هم منتشر شده، شرح میدهد که چه چیزی او را به نیم قرن نوشتن واداشته است. این مطلب بیکاغذ اطراف ترجمهی برشهایی از همین جستار است.
آخرین روزهای خیابان قصهخوانی پیشاور
خیابان قصهخوانی و بازار قصهگوهای پیشاور روزگاری قلبِ تپندهی این شهر تاریخی بود؛ خیابانی که محلیها و مسافران در قهوهخانههایش جمع میشدند و قصههایشان را برای هم میگفتند. این مطلب بیکاغذ اطراف روایتِ پرسهای است در این خیابان قدیمی که حالا انگار دیگر آخرین روزهای عمرش را میگذراند.
از کتابها معاف نمیشویم
خورهی کتابها و کتابخوانهای اصیل همیشه راهی برای همراه بردن کتابها و جادادنش در کوله و جیب پیدا میکنند ولی موقعیتهایی هست که هیچ کاریاش نمیشود کرد و سربازی حتماً از سختترینِ این موقعیتهاست. روایت امین شیرپور از زنده ماندن کتابها در پادگان سنندج شاید خاطرهی خیلیهای دیگر هم باشد.