بی‌کاغذِ اطراف
پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, زندگی‌نگاره, سفرنامه, مجله‌ی ادبیات مستند, ویدیو

زنی که عاشقِ دیدن بود | نگاهی به سفرنگاره‌های الا مایار


الا مایار، سفرنگار و عکاس ماجراجوی سوئیس، زندگی پرقصه‌ای داشت و نوشته‌ها، عکس‌ها و فیلم‌هایی که از سفرهایش باقی مانده‌اند مخزن اطلاعاتی غنی و ارزشمند درباره‌ی زندگی روزمره‌ی مردمان روزگار گذشته‌اند. گذار مایار در جریان سفرهایش به ایران هم افتاد و، گرچه به خاطر شروع جنگ جهانی دوم مجبور شد سفرش را کوتاه کند، فیلم‌هایی در این سفر گرفت که حالا قدیمی‌ترین فیلم‌های رنگی باقی‌مانده از ایران آن روزگارند. این مطلب بی‌کاغذ اطراف مرور کوتاهی است بر زندگی مایار و سفرنگاره‌های نوشتاری و تصویریِ بی‌نظیرش.


دیدن فیلم‌های مستند قدیمی‌ای که زندگی روزمره‌ی آدم‌های گذشته‌های دور را به تصویر کشیده‌اند همیشه مسحورمان می‌کند، حتی بیشتر از دیدن عکس‌های قدیمی. شاید دلیلش این است که آدم‌های عکس‌های قدیم اغلب عصاقورت‌داده و صاف و اتوکشیده به دوربین عکاسی زل می‌زده‌اند تا چند دقیقه‌ی لازم برای ثبت تصویرشان بگذرد. اما حکایت فیلم‌ها چیز دیگری است. توی خیلی از این فیلم‌ها انگار آدم‌ها وجود دوربین و فیلم‌بردار را مثل چیزی آشنا و عادی و پیش‌پاافتاده پذیرفته‌اند و مشغول زندگی و کاروبار خودشون هستند. همین باعث می‌شود این‌جور فیلم‌ها دریچه‌ای بی‌نظیر به روزگار گذشته باشند.

در این میان، فیلم‌های رنگی از همه جذاب‌ترند. رنگ‌ها انگار تصویر گذشته را واقعی‌تر می‌کنند و قصه‌ها جلوی چشمت جان می‌گیرند. فیلم‌هایی که الا مایار، سفرنگار و عکاس ماجراجوی سوئیسی از سفرهایش به آسیا گرفته چنین افسونی دارند.

مایار زندگی پرماجرایی داشت. بیست‌ساله که بود، همراه دوستش، از کن فرانسه تا یونان قایق‌رانی کرد. سال بعد، تنها شرکت‌کننده‌ی زنِ مسابقات قایق‌رانی المپیک بود و میان هفده شرکت‌کننده نفر نهم شد. همزمان، کاپیتان تیم هاکی زنان سوئیس بود و در اسکی هم مهارت داشت.

همین شور و شوق مایار برای تجربه‌‌های گوناگون بود که از دهه‌ی 1930 سفر و سفرنگاری را دل‌مشغولی اصلی‌اش کرد. مایار اول به جمهوری‌های مسلمان شوروی سابق سفر کرد و بعد سراغ بقیه‌ی کشورهای آسیایی رفت و مجموعه‌ای از سفرنامه‌های خواندنی را منتشر کرد که درست مثل عکس‌ها و فیلم‌هایش از این سفرها حالا اسناد و مدارک تاریخی ارزشمندی به شمار می‌روند.

تصویر پوستر فیلم مستند Double Journey درباره‌ی زندگی و سفرهای الا مایار

مایار در این سفرها به ایران هم آمد. سال 1939، کمی پیش از جنگ جهانی دوم، مایار همراه دوستش آنه‌ماری شوارزنباخ، نویسنده‌ی سوئیسی، با خودروی شخصی از ژنو به مقصد کابل راه افتاد و در مسیر این سفر، از ترکیه و ایران هم گذشت. البته شروع جنگ جهانی دوم باعث شد مایار و شوارزنباخ سفرشان را زودتر از موعد تمام کنند اما گزارش این سفر را در کتابی به نام مسیر دشوار منتشر کردند که یکی‌دو ترجمه‌ی فارسی آن هم، البته با نام‌هایی دیگر، چاپ شده‌ است. چند سال پیش هم آنتونیو بیگینی و ماریان لوینسکی فیلم مستندی درباره‌ی زندگی و سفرهای مایار ساختند که برای روایت زندگی شخصی و حرفه‌ای مایار از عکس‌ها و برش‌هایی از فیلم‌های او هم استفاده کرده است.

نکته‌ی مهم درباره‌ی سفر مایار به ایران این است که فیلم‌هایی که او در جریان این سفر گرفته از قدیمی‌ترین فیلم‌های رنگی باقی‌مانده از زندگی مردم و اوضاع کوچه و بازار ایران آن روزگار است و میان این فیلم‌ها، قدیمی‌ترین فیلم رنگی از خیابان‌های شهر مشهد و حرم امام رضا (ع) هم هست که برای ما ایرانی‌ها ارزش معنوی ویژه‌ای دارد. مایار، چون مجوز فیلم‌برداری نداشته، برای گرفتن این قطعه از فیلمش دوربین را زیر لباسش پنهان کرده و شاید همین بی‌خبری آدم‌ها از ثبتِ رفتارشان باعث شده نتیجه‌ی کارش تصویری واقعی از روزمرگی‌های مردم پیش چشم بیننده بگذارد.

قدیمی‌ترین فیلم رنگی موجود از حرم مطهر امام رضا (ع) از دریچه‌ی دوربین الا مایار

مایار سال‌های جنگ جهانی دوم را در جنوب هند گذراند و بعد ساکن زادگاهش سوئیس شد، گرچه سال 1986، یازده سال قبل از مرگش، در آخرین سفرش به آسیا به تبت رفت. سفرنگاره‌های مایار، چه در قالب مکتوب و چه در قالب عکس و فیلم، گرچه زیبایی‌های طبیعت آسیا را به تصویر می‌کشند از فراز و فرود زندگی آدم‌هایی که سر راه او قرار گرفته‌اند هم غافل نیستند. به همین جهت، این سفرنگاره‌ها برای تاریخ‌نگاران و قوم‌نگارانی که می‌خواهند وجوه فرهنگی و اجتماعی زندگی مردم زمان‌ها و مکان‌های دیگر را بهتر بشناسند، اسناد تاریخی مهمی‌ محسوب می‌شوند. شاید بهترین توصیف برای سفرنگاره‌های مایار را باید از زبان خودش بشنویم: «من با نگاه یک عکاس می‌نویسم. با نگاه آدمی که عاشقِ دیدن است، عاشقِ دیدنِ رمز و راز زندگی.»

مطالب مرتبط

نیاصرم؛ جایی میان اردیبهشت و آذر

محمدرضا عبداللهی
3 سال قبل

دیوار شکسپیر کوتاه است ‍| اصغر عبداللهی از درام و اقتباس می‌گوید

اصغر عبداللهی
3 سال قبل

حتی اگر کسی نامه را نخواند | نامه‌ به ‌‌مثابه‌ی ناداستان‌ خلاق

عاطفه احمدی
2 سال قبل
خروج از نسخه موبایل