خیلی از مبارزان انقلابی چهرههایی عبوس و جدی دارند. شما بهندرت عکسی از لنین، فیدل کاسترو، مائو و دیگر انقلابهایی معروف قرن بیستم پیدا میکنید که در آن بخندند یا لبخند بزنند. اما برعکس این رهبران، مردم عادی در جنبشها و اعتراضات خیلی راحت میخندند و حکومت را به سخره میگیرند. این رفتار اعتراضی مخصوصاً در قرن بیستویکم خیلی بیشتر شده و کاملاً به چشم میآید. اما چرا گاهی شوخی و خنده از مبارزۀ مسلحانه و خشونتبار کارایی بیشتری دارد؟
در سال 1998، در صربستان جنبشی بدون خشونت بر علیه دیکتاتوری اسلوبودان میلوشویچ شکل گرفت که به اُتپور! معروف شده بود. هستۀ اولیۀ اتپور فقط 20 دانشجو بودند که روی هم کمتر از 50 دلار پول داشتند. به خاطر همین، ساده و کمخرجترین راه اعتراضی که به ذهنشان رسید، دستانداختن میلوشویچ بود. آنها یک بشکۀ نفت را وسط بزرگترین منطقۀ تجاری و مرکز خرید بلگراد گذاشتند و روی آن بشکه عکس رئیسجمهور را چسباندند. کنار بشکه هم یک چوب بیسبال قرار دادند. دانشجوها خودشان دورتر ایستادند و منتظر واکنش مردم ماندند. طولی نکشید که مردم پشت هم صف کشیدند تا با چوب به عکس دیکتاتور ضربه بزنند. نیم ساعت بعد مأمورهای پلیس سر رسیدند اما نمیدانستند باید چه کار کنند. باید چه کسی را به چه بهانهای بازداشت میکردند؟ و چون کسی را پیدا نکردند، تصمیم گرفتند بشکه را بازداشت کنند و با خود به پاسگاه ببرند. عکس دو مأمور پلیسی که داشتند بشکه را با خود میبرند همهجا پخش و باعث خنده و تمسخر تمام ملت شد. همین اتفاق جنبش اتپور را در کشور معروف کرد و سنگ بنای سقوط میلوشویچ را گذاشت.
اگرچه انقلابها و جنبشهای خیابانی ذاتاً خشونتبار و توأم با درگیری هستند، اما خیلی وقتها هم با شوخی و خنده گره میخورند. این رفتار در سه دهۀ اخیر خیلی بیشتر شده. گو اینکه مردم خیلی وقتها خندیدن به حکومت را به درگیری فیزیکی ترجیح میدهند. در قرن بیستم هم این نوع شوخیها وجود داشته ولی در سالهای اخیر بوده که تبدیل به یک الگوی پذیرفتهشده و استراتژی شده.
چرا دیکتاتورها شوخی را دوست ندارند؟
شوخی اتپور با میلوشویچ فقط به سقوط این دیکتاتور منتهی نشد، بلکه باعث رواج شیوۀ بدیعی در اعتراضات بدون خشونت هم شد؛ چیزی که حالا به Laughtivism معروف است. این اصطلاح که ترکیبی از دو واژۀ خنده (Laugh) و کنشگری (Activism) است، به رویکردی اطلاق میشود که در آن فعالهای اجتماعی شروع شوخی با حکومت میکنند تا هیمنه و قدرت آن را بشکنند، بر ترس و رعبآوری آن فائق آیند و در معترضین همدلی و هدف مشترک ایجاد کنند. این رفتار اعتراضی ابتدا صرفاً کلامی بود؛ مثلاً جکها و لطیفههایی سیاسی ساخته میشد تا مردم را به خنده وادارد. جکهای مردم شوروی یکی از نمونههای معروف همین مبارزه است. اما با گسترش گوشیهای همراه و اینترنت و شبکههای اجتماعی در دهههای اخیر، حالا این تمسخرها فیزیکیتر شده و شکل نمایشی به خود گرفته است. احتمالاً یکی از آیکونیکترین تصاویر شوخیهای سیاسی مربوط به انقلاب تونس است؛ جایی که مردی نان باگت را مثل تفنگی توی دستش گرفت و روبهروی مأمورین گارد ویژه ایستاد.
در مورد چرایی این شیوه، چند دلیل میتوان ذکر کرد: اول اینکه شوخی باعث میشود ترس بشکند و مردم اعتمادبهنفس پیدا کنند، از طرف دیگر توجه خیلیها را به خود جلب میکند و همین باعث میشود آدمها بیشتری به خیل معترضین بپیوندند. شوخی سیاسی اعتبار دولت را زیر سؤال میبرد و هر دو طرف را در موضع باخت-باخت قرار میدهد. چیزی که منجر به ترس دیکتاتورها خواهد شد. میشل فوکو این فرایند را این طور صورتبندی میکند: مرئیکردن چیزهایی که میبینیم. یاد گرفتن دیدن.
هرتا مولر، نویسندۀ برندۀ جایزۀ نوبل، که سالها در لوای دیکتاتوری چائوشسکو در رومانی زندگی کرده بهخوبی به قدرت شوخی پی میبرد و میگوید «شوخی همان سوررئالِ دسترسپذیری است که وقتی رئالیسم دارد خفهات میکند، راه نفست میشود. البته شوخی فقط مسخرهبازی نیست و نادانسته چیزی ورای خودش را قاعدهگذاری و دستهبندی میکند. شوخی شکلی از تحلیل نسبتهای اجتماعی است؛ خوشایندترین و سرراستترین شیوه برای طبقهبندی چیزها. طبیعیترین و مستقیمترین شیوه برای پی بردن و دریافتن. شوخیْ معاشرتی صمیمانه است، بدون آنکه نیاز باشد واژهای دربارۀ خودت بر زبان آوری. به همین دلیل دیکتاتورها اینقدر از ژرفنای شوخی میهراسند. شوخی وضعیت وجودی انسان را در قهقهۀ خنده تعیین میکند. شوخی، برای گریز از خودفریبی، همهچیز را زیروزبر میکند و با طغیانهای احساسی به حقایق واکنش نشان میدهد. به همین دلیل، شوخی ماهیتی دوپهلو دارد: به همان سرعت که رهاییبخش مینماید، بیرحم میشود؛ گاهی، اگر درخور نباشد، ناخواسته آسیب میزند و گاهی، اگر حسابشده و عامدانه در پی انهدام دیگری باشد، بهعمد تخریب میکند.»
کتاب فلاکت روزمره را بخوانید.
شوخی، راهی برای مقاومت
مارک تواین میگوید «گونۀ انسان تنها یک سلاح واقعی دارد و آن هم خنده است.» چنانکه مشخص است، خنده و شوخی را باید چیزی بیشتر از تفریح و سرگرمی دانست. روانشناسان در تحقیقاتشان به چند تأثیر مهم خندیدن پی بردهاند که از جملۀ آنها میتوان به کاهش اضطراب و استرس، افزایش سطح تابآوری و گسترش روابط اجتماعی و بینفردی اشاره کرد. به طور کلی سه نظریه در این مورد مطرح است که در واقع به سه جنبۀ انسانی آن اشاره دارند:
- نظریۀ تسکینی، که بر روی مکانیسمهای انگیزشی و نیازهای میانفردی متمرکز است و اعتقاد دارد شوخی برای تسکین تنشها مفید است.
- نظریۀ برتری، که خنده را سازوکاری برای افزایش عزت نفس میداند. به این معنا که ما اشتباهات و شکستهای دیگران را بزرگ میکنیم تا احساس برتری و اعتمادبهنفس خودمان را نشان دهیم.
- نظریۀ ناسازگاری، که ناظر بر مکانیسمهای شناختی تفسیر و ادراک است. این تئوری میگوید دلیل خنده بیشتر به خاطر تفاوت بین توقع ما و آنچه واقعا اتفاق میافتد، است.
محققان بر روی دو کارکرد اصلی و مهم شوخی هم دست میگذارند: پذیرش واقعیت و مکانیسمی دفاعی.
انسان به طور غریزی در شرایط سخت به شوخی پناه میبرد تا بتواند با واقعیت کنار بیاید و از خودش دفاع کند. بنابراین خندیدن راهی برای مقاومت در برابر وضعیت سخت درونی و بیرونی است. این وضعیت می تواند ناشی از بیماری فردی باشد یا ظلم و ستم دولت. مولر میگوید «آیا شوخطبعی یادگرفتنی است؟ آیا وقتی که مأیوسترین و کمرمقترینی، میتوانی شوخطبعی را چنان خوب یاد بگیری که در سر خودت یا با صدای بلند به دیگری بگویی “آنقدر خستهام که از شدت گرسنگی نمیدانم امشب باید کجا بخوابم.” آیا وقتی شوخی با احوالت جور درنمیآید و کمترین تمایل را به آن داری، میتوانی به خاطر خودت هم که شده، بر اندیشیدن به شوخی یا بر زبان آوردنش پافشاری کنی؟ آری، میتوانی. میتوانی ذائقۀ خودت را چنان پرورش دهی که حقیقتِ سودمندیِ شوخطبعی را بپذیرد، البته اگر عزمت را جزم کنی و حتی در یأسآورترین وضعیت هم دوباره با کمک زبان علیه خودِ افسردهات دستبهکار شوی.»
مولر که در کودکی در روستایی دورافتاده زندگی میکرد، میگوید زادگاهش همه با خنده بیگانه بودند، همین هم باعث شده بود زندگی سخت و جانکاه باشد. اما وقتی در جوانی به شهر رفت تازه خندیدن را یاد گرفت و ماهیت آن را درک کرد: «با شوخطبعی، هیچچیز بدتر نمیشود. تو موضع درونیات را ارتقا میدهی، هرچند دستت از تغییر موضع بیرونیات کوتاه است. میتوانی شوخطبعی را یاد بگیری، حتی اگر در زادگاهت وجود نداشته باشد. میتوانی تصمیم بگیری برخلاف تمام آنچه در کودکی یادت دادهاند عمل کنی، چون به شوخطبعیِ دیگران حسادت میکنی.»
این نویسنده با ستایش خنده میگوید «خنده هیچ ربطی به شادی ندارد، بلکه دام است؛ دامی است که در آن میافتی و راه خروجت بسته میشود و هر چه بیشتر میخندی، بیشتر در آن فرو میروی. خنده انگار عصبی را که برای حفظ تعادلت به آن نیاز داری، گره میزند. هنگام خنده هراس شدیدتر میشود. و پس از پایان خنده، سکوتی روشن و تکاندهنده همچون چشمی مصنوعی و آبیرنگ به تو خیره میشود.»
بدون دیدگاه