قدرت شاید بتواند بدنها، صداها و مرزها را کنترل کند اما نمیتواند ظرفیت انسانی برای مقاومت را از بین ببرد. شادی اجباری رژیم، تکگویی است؛ فرمانی یکطرفه که اطاعت میطلبد. طنز مردم، در مقابل، گفتوگویی است؛ تبادلی مشترک و براندازانه که مردم را در امتناع از درهم شکستن به هم پیوند میدهد. جستارهای هرتا مولر گواهی بر همین پایداری است؛ روایتهایی از زندگیهای گرفتار در چنبرۀ ستم و از راههای عجیب و سرسختانۀ آدمها برای مقاومت. برای خرید کتاب فلاکت روزمره این متن را تا پایان دنبال کنید.
در زادگاهم، یعنی روستایی در منطقۀ بنات که مردمش از شوابنها بودند، شوخی مذموم بود. یکی از احکامی که مادربزرگم هر چند روز یک بار صادر میکرد این بود: «دیوانهها را از خندهشان میشود شناخت.» وقتی بچه بودم و جوجهپرستوهای تازه ازتخمبیرونآمده را با منقارهای پهن مثلثی و حاشیۀ زردشان میدیدم که دور لانهشان جیغجیغ میکردند، میگفتم «ببین چطور میخندند» و مادرم بیدرنگ میگفت «نه، دارند گریه میکنند.» دلش میخواست دنیا چنین باشد، چیزها میبایست چنین به نظر میرسیدند. مادرم هم نگاه متفاوت و معکوس را بر خود ممنوع کرده بود.
تا پانزده سالگی که به شهر رفتم، نشنیده بودم که در آن دهکوره کسی از ته دل بخندد؛ دهکورهای که آدمهایش چنان عبوس و جدی و خشک بودند که لولای ارتباطشان ساییده شده بود. صد البته که گذر زمان زندگیشان را ویران کرده بود. جنگهای جهانی اول و دوم، تبعید به امپراتوری شوروی برای کار اجباری، جان کندن، سوءتغذیه، به چشم دیدن مرگ از شدت گرسنگی دائمی در جنگلهای سیبری، و بعد هم مصادرۀ اموال توسط دولت. زمیندارها همه مفلس شدند. ولی کاری نمیشد کرد. جان به در بردند و دوباره زیر سقف آسمان پناه گرفتند، چنان ریاضتکشانه و محروم که اغراق است اگر به جای «پناه گرفتن» بگویی «زندگی کردن». وقتی پا روی آسفالت شهر گذاشتم، ذوق خنده در من بیدار شد. مردم روستا با خنده غریبهام کرده بودند. صورتهای استخوانی جدیشان شبیه سردخانه بود. این فکر از سرم دست برنمیداشت که اگر خنده را با تحقیر مجازات نمیکردند، میتوانستند بعد از گذشت بیست سال از فاجعه، از آسیبهایی که به حتم مهیب بودهاند، بهبود بیابند و به جای پناه گرفت صرف، زندگی کنند.
فلاکت روزمره ترجمۀ گزیدهای است از کتابی که به مناسبت هفتاد سالگی هرتا مولر منتشر شده و مجموعهای از سخنرانیها و جستارهای بیست سال گذشتۀ او را در بر میگیرد. متن های این کتاب صدای درونی نویسندهای هستند که در روزهای طاقتفرسای زندگیاش در رسانۀ زبان خانه گزیده و هرگز از این خانه دل نبریده است؛ نویسندهای که زبان برایش حکم وطن را دارد و تبعید، مهاجرت تحمیلی و محرومسازی فرد از زبان مادریاش را از مؤثرترین روشهای نابودی او میداند.
♦ برای خرید کتاب فلاکت روزمره، لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ بری دانلود کتاب فلاکت روزمره و مطالعۀ PDF صفحاتی از آن، میتوانید از اینجا اقدام کنید.
بدون دیدگاه