جوزف برودسکی (با نام اصلی ایوسیف الکساندراویچ برودسکی) در ۲۴ مه ۱۹۴۰ در لنینگراد به دنیا آمد و در ۲۸ ژانویهی ۱۹۹۶ در نیویورک درگذشت. برودسکی حرفهی ادبیاش را با شاعری و ترجمه آغاز کرد و از اتفاقات مهمی که بر مسیر زندگی او اثر گذاشت، ملاقات با آنا آخماتووا بود که با او رابطهی مرید و مرادی داشت. در اتحاد جماهیر شوروی از برودسکی جز چهار شعر در جنگ ادبی لنینگراد در سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ بهطور رسمی به چاپ نرسید و اغلب، آثار او بهصورت سامیزدات دست به دست میشد. سرانجام، پس از کشمکشهای فراوان با مقامات حکومتی اتحاد جماهیر شوروی تبعید شد و دیگر هرگز به کشور زادگاهش بازنگشت. در تبعید به تدریس ادبیات در دانشگاههای مختلف ایالات متحده و انگلستان از جمله کلمبیا و کیمبریج پرداخت. در سال ۱۹۸۷ بهخاطر از یک کمتر، مجموعهجستاری که چهار جستار کتاب اگر حافظه یاری کند از میان آنها انتخاب شده، برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد و در همین سال بود که برای نخستین بار آثارش در روسیه بهصورت قانونی به چاپ رسید.
از جوزف برودسکی تا کنون کتاب زیر در نشر اطراف منتشر شده است:
اگر حافظه یاری کند | چهار جستار از زبان و خاطره در سالهای تبعید
نویسنده: جوزف برودسکی
مترجم: طهورا آیتی
تبعید هر آدمی را، بهخصوص هر نویسندهای را، دو پاره میکند؛ یک پاره گذشتهای است که با زبان خودت به آن فکر میکردی و بخشی از هویت توست و دیگری اکنونی که در آن سرگشته و با لکنت میکوشی زندگی کنی و به یاد آوری. جوزف برودسکی، برندهی نوبل ادبیات سال ۱۹۸۷، در چنین جایی ایستاده است. او هر چند زندگیاش حتی در تبعید هم به روسیه گره خورده بود، هیچ وقت حکومت شوروی را نپذیرفت؛ هر چند به آمریکا رفت، اسیر غربگرایی نشد؛ هر چند میگفت به زبان روسی تعلق دارد، به انگلیسی نوشت. همین بیدرکجایی بود که سکوی پرش جستارهایش شد، تا در زبان جدید از چنگال بیرحم خاطرات نجات یابد و بتواند باز به چنگشان بیاورد، تا خانهای نو برای خودش بسازد: این بار درون زبانی تازه، با خشت ادبیات، زیر سقف حافظهای نویافته.
بدون دیدگاه