ابرپی‌رنگ، ابرروایت یا کهن‌الگو؟

ابرپی‌رنگ ابرروایت کهن‌الگو

آن‌چه ما ابرپی‌رنگ می‌نامیم، اسامی متعدد دیگری هم دارد. یکی از نام‌هایی که اخیراً مورد توجه قرار گرفته «ابرروایت» است. اما اگر تمایز مهم بین قصه و روایت را در نظر بگیریم، مشخص خواهد شد که چرا اصطلاح «ابرروایت» حق مطلب را ادا نمی‌کند. روایتْ برگردانی خاص از قصه است. آثاری همچون جنگ و صلح یا هری پاتر و جام آتش روایت‌اند. ابرپی‌رنگ‌های زیربناییِ این روایت‌ها بسیار بنیادی‌تر و منعطف‌ترند و ممکن است در روایت‌های متعدد و مختلفی تکرار شوند. راجر شانک نیز اصطلاح «استخوان‌بندی قصه» را برای چیزی شبیه به ابرپی‌رنگ‌ها وضع کرد. این اصطلاح خوبی است اما قدرت بلاغی ابرپی‌رنگ‌ها را نمی‌رساند. اصطلاح «قصه‌ی معتبر» ــ که  استیون جِی گولد به کار می‌برد ــ با اشاره به مفهوم «قاموس ادبی»  ــ که خود حاکی از مجوزی رسمی است (مانند مجموعه آثار اصیل‌شمرده‌ی شاخص در قاموس یک فرهنگ) ــ بخشی از آن قدرت را نشان می‌دهد. اما باز هم این اصطلاح قصه‌هایی را به ذهن متبادر می‌کند که به گونه‌‌ای تصدیق‌شده و مشروع‌اند، در صورتی که ابرپی‌رنگ‌ها اغلب در خفا کار می‌کنند و بدون این‌که از آن‌ها آگاهی داشته باشیم، بر ما تأثیر می‌گذارند. در نهایت اصطلاح «کهن‌الگو» ــ که پیش‌تر رواج بیش‌تری داشت ــ بسیار به مفهوم ابرپی‌رنگ نزدیک است. مشکل این اصطلاح بار معنایی یونگی آن است، که تلویحاً اشاره می‌کند که قصه‌ها در حافظه‌ی جمعی ما انباشته شده‌اند؛ حافظه‌ای که بخشی از میراث روحی و زیستی ماست. به خاطر همین دلایلی که ذکر کردیم، ما اصطلاح «ابرپی‌رنگ» را ترجیح می‌دهیم. اصطلاح بی‌نقصی نیست. مثلاً اصطلاح «پی‌رنگ» اغلب به معنای «گفتمان روایی» به کار می‌رود، به‌ویژه در میان روایت‌شناسان اروپایی. اما در زبان انگلیسی، «پی‌رنگ» اغلب به معنای «قصه» است و ما از همین معنا استفاده برده‌ایم. پیشوند «ابر» نیز به قدرت قصه‌های خاصی اشاره دارد که نام‌شان را «ابرپی‌رنگ» گذاشته‌ایم.

به نظر می‌رسد برخی از ابرپی‌رنگ‌ها همگانی و فراگیر باشند، مانند سفر اکتشافی، داستان انتقام و افسانه‌های ادواری مرگ و تولد دوباره. اما هرچه ابرپی‌رنگ بیش‌تر مختص یک فرهنگ باشد، تأثیر عملی آن بر زندگی روزمره‌ی مردمِ آن فرهنگ بیش‌تر خواهد بود. هر فرهنگ بومی ابرپی‌رنگ‌های خاص خودش را دارد و برخی از این نسخه‌های بومی‌شده‌ی ابرپی‌رنگ‌های جهانی‌اند.  شاید حتی بتوانیم این ابرپی‌رنگ‌ها را نوعی چسب و ملاط فرهنگی بدانیم که باعث یک‌پارچگی جوامع می‌شوند. بنا به گفته‌ی کرموند، این ابرپی‌رنگ‌ها تشکیل‌دهنده‌ی «ساختار اسطوره‌شناختی یک جامعه است که ما از آن‌ها آرامش می‌یابیم و ممکن است چون‌وچرا در آن‌ها را برنتابیم.» (پیدایش رازپوشی، ص. ۱۱۳) اما هیچ فرهنگی را نمی‌توان در یک ابرپی‌رنگ خلاصه کرد. اگر از نظرگاه روایی به این موضوع بنگریم، فرهنگ هر ملت آرایشی پیچیده از ابرپی‌رنگ‌های متعدد و اغلب معارض است.

منابع و متون تکمیلی

مطالب دیگری درباره‌ی ابرپی‌رنگ ــ هرچند با اسامی دیگر ــ نقش مهمی در آثار بسیاری از نظریه‌پردازان ایفا می‌کند، از جمله آثار کارل یونگ، نورتروپ فرای و جوزف کمپبل. یکی از پژوهشگرانی که از این اصطلاح استفاده می‌کند پیتر بروکس است. وی در پژوهش زیر در پی آن است که ببیند این مفهوم چه‌طور در روایت عمل می‌کند:

Brooks, Peter, “Freud’s Masterplot: A Model for Narrative” in Reading for the Plot, 90–112. (دانلود)

شاید بخواهید اصطلاح «روایت‌های فرهنگی» جیمز فلن را هم بررسی کنید که در اولین فصل از کتاب زیر به آن اشاره می‌کند:

Phelan, James, Living to Tell about It: A Rhetoric and Ethics of Character Narration, Ithaca: Cornell University Press, 2005.

پاتریک کالِم هوگان در مقاله‌ی زیر از پژوهش‌های شناختی استفاده می‌کند تا نیروی عاطفی و کارکرد بهنجارسازی چنین روایت‌هایی را بکاود:

Hogan, Patrick Colm, “Stories, Wars, and Emotions: The Absoluteness of Narrative Beginnings”in Brian Richardson (ed.), Narrative Beginnings, University of Nebraska Press, 2008. (دانلود)

ادبیات کودکان پر است از نسخه‌های مختلف قصه‌ی «عاقبت سختکوشی پیروزی است». نمونه‌های اولیه‌ی چنین قصه‌هایی عبارت‌اند از لوکوموتیو کوچکی که توانست و مایک مولیگان و بیل‌مکانیکی بخارش. نسخه‌ی خاص‌تر این قصه ــ یعنی قصه‌ی هوراشیو الجر ــ نه‌تنها در ادبیات عامه‌ی آمریکا نسخه‌های متعددی دارد، بلکه نقدهای تندی دارد که این قصه را به تراژدی یا پایانی مضحک می‌کشانند. رمان کلاسیک گتسبی بزرگ (۱۹۲۵) اثر اف. اسکات فیتزجرالد در واقع از موهوم‌بودن این ابرپی‌رنگ در فرهنگ آمریکایی پرده بر می‌دارد. همین موضوع را می‌توان در دو رمان برجسته‌ی نویسندگان آفریقایی‌آمریکایی دید: پسر بومی (۱۹۴۰) اثر ریچارد رایت و مرد نامرئی (۱۹۵۲) اثر رالف الیسون. باید به خاطر داشته باشیم هر اثری که پا را فراتر از کلیشه بگذارد، تفاوت‌های منحصربه‌فردش را بر همان ابرپی‌رنگی اعمال می‌کند که با گفتمان روایی‌اش بازسازی کرده است.

برگرفته از کتاب «سواد روایت»

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *