روایت و حقوق | ابرپی‌رنگ‌ها چه نقشی در دادگاه محاکمه ایفا می‌کنند؟

روایت و حقوق دادگاه سیمپسون

یکی از بارزترین نمونه‌های ارتباط بین روایت و حقوق را می‌توان در جریان محاکمه‌ی سیمپسون مشاهده کرد. تابستان ۱۹۹۴ اُ. جِی. سیمپسون (ورزشکار سیاه‌پوست و ستاره‌ی رسانه‌های آمریکا) متهم شد به قتل وحشیانه‌ی همسرش نیکول سیمپسون و رونالد گلدمن که هر دو سفیدپوست بودند. دادگاه جنجالی‌ای که پس از این اتفاق تشکیل شد، حدود یک سال طول کشید و در نهایت با حکم تبرئه‌ی سیمپسون به کار خود پایان داد. جلسه‌های دادگاه سیمپسون نیز مانند تمام جلسه‌های دادگاه‌های دیگر در واقع جدال بین روایت‌های دو طرف بود که طی آن هر طرف می‌خواست واقعیت‌ها را (یا آن‌چه را اظهار می‌شد واقعیت است) با روایت منسجمی مطابقت بدهد که حاکی از موضعش در برابر متهم بود. باید در این‌جا به این نکته‌ی مهم اشاره کنیم که افراد ممکن است «تحت تأثیر شواهد متقاعد شوند». به‌اصطلاح، حقیقت آن بیرون است. اما میزان گرایش مردم به یک توضیح روایی خاص اغلب ارتباط چندانی با شواهد خام ندارد، بلکه مرتبط است با یکی از ابزارهای نیرومند روایت که می‌توانیم نامش را «اَبَرپی‌رنگ» بگذاریم.

تفاوت فاحش در واکنش به حکم سیمپسون و شدت این واکنش‌ها بیش‌تر ناشی از این بود که «قصه‌ای» که سیمپسون هنگام محاکمه تعریف کرد به چند اَبَرپی‌رنگ قدرتمند و در عین حال کاملاً متفاوت فرهنگ آمریکایی ارتباط داشت. یکی از این قصه‌ها که کاملاً به نفع سیمسون از کار در آمد، قصه‌ی سیاه‌پوستی است که به خاطر «خروج از محدوده‌اش» ناعادلانه تنبیه می‌شود. در این اَبَرپی‌رنگ، سیاه‌پوست‌بودنِ متهم باعث می‌شود او را مجرم بدانند و مجازات کنند. این قصه‌ای است که به شیوه‌های مختلف ــ از روایت‌های برده‌داری قرن نوزدهم گرفته تا رمان مرد نامرئی (۱۹۵۲) اثر رالف الیسون ــ تعریف شده است.

اَبَرپی‌رنگ قدرتمند دیگری که در محاکمه مطرح شد، قصه‌ی «همسر کتک‌خورده» بود. وکیل شاکی بارها از این اَبَرپی‌رنگ ــ که نقش اصلی‌اش را نیکول سیمپسون بازی می‌کرد ــ بهره برد. قصه‌ی سوم، قصه‌ی «امتیازدهی ناحق به خاطر شهرت و پول» است که در این قصه هم خود سیمپسون نقش اصلی را ایفا می‌کرد. این اَبَرپی‌رنگ نیز در فرهنگ آمریکایی بسیار رایج است، هرچند ممکن است در فرهنگ‌های دیگر هم یافت شود. در جریان محاکمه‌ی سیمپسون، یکی از پیچیده‌ترین مسائل پیش‌روی وکیل شاکی این بود که چه‌طور باید مرد سیاه‌پوستی را که در زاغه‌های سان‌فرانسیسکو بزرگ شده، در جایگاه شخصیت اصلی اَبَرپی‌رنگ «امتیازدهی ناحق» گذاشت.

بخش بزرگی از قدرت این اَبَرپی‌رنگ‌های خاص متکی بر تأثیر اخلاقی آن‌هاست. این اَبَرپی‌رنگ‌ها تصویری از دنیا ارائه می‌دهند که در آن خیر و شر کاملاً قابل شناسایی‌اند و می‌توان تقصیرها را بر گردن یکی از طرفین انداخت. در طول این محاکمه وکلای مدافع و وکلای شاکیان به شیوه‌های مختلف از این اَبَرپی‌رنگ‌ها یا اَبَرپی‌رنگ‌های دیگر استفاده کردند تا نسخه‌های روایی خود را از این قصه‌ی قتل شکل بدهند. هر چه‌قدر این اَبَرپی‌رنگ‌ها تأثیر بیش‌تری بر جهان‌بینی ما داشته باشند، به همان اندازه ارزیابی بی‌طرفانه برایمان دشوار می‌شود. برخی ادعا می‌کنند هویت ما چنان در گرو اَبَرپی‌رنگ‌های شخصی‌مان است که وقتی این اَبَرپی‌رنگ‌ها به کار می‌افتند، دیگر نمی‌توانیم از بینشی که ایجاد می‌کنند بگریزیم. اما برخی دیگر ادعا می‌کنند بسیاری از افراد با ارئه‌ی شواهد تغییر عقیده می‌دهند و قبول نمی‌کنند که ما این‌طور اسیر پنداره‌هایمان باشیم.

محاکمه‌ی اُ. جِی. سیمپسون، به عنوان نمونه‌ای بارز از رابطه‌ی روایت و حقوق، همچون پیکار میان روایت‌هاست که طی آن دو طرف دعوا به اَبَرپی‌رنگ‌ها (یا شاید بسیاری از ابزارهای بلاغی دیگر) متوسل می‌شوند تا بتوانند بهنجارسازی کنند. در تمام جلسه‌های محاکمه‌های حقوقی وضع به همین روال است، البته پیکار روایت‌ها فقط در دادگاه‌ها یافت نمی‌شود. می‌توان آن‌ها را همه‌جا یافت؛ از سیاست گرفته تا جروبحث‌های خانوادگی.

برگرفته از کتاب «سواد روایت»

روایت و حوزه‌های دیگرمدرسه‌ی روایت

وردپرس › خطا

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.