در ترجمۀ آثار گوناگون به فارسی نیاز به زبانی توانا و مایه‌ور زود احساس می‌شود. صرف‌نظر از لزوم تسلط مترجم بر موضوع اثر و زبانی که از آن ترجمه می‌کند مهارت او در ادای معانی به زبان فارسی نکتۀ بسیار مهمی است که به حد کفایت مورد توجه واقع نشده است و درست همین جاست که مترجم با دشواری‌های بسیار روبه‌رو می‌شود و غالباً از تنگ‌میدانی زبان فارسی شکایت می‌کند. شکایت او از این است که مطلب را درک کرده ولی در بیان آن به زبان فارسی، به‌واسطۀ فقدان کلمه و ترکیب و تعبیر لازم یا اصطلاح مورد نیاز، احساس ناتوانی می‌کند. دکتر غلامحسین یوسفی، نویسنده، ادیب، مترجم و استاد زبان فارسی، اعتقاد دارد مشکل پیش از هر چیز به فارسی‌دانی و مهارت مترجم در زبان فارسی وابسته است و اگر این قدرت و شایستگی احراز گردد مشکلات به‌تدریج آسان خواهد شد. او در مقالۀ پیش رو، چندین پیشنهاد ارائه می‌دهد تا این مشکل و ضعف مترجم تا حدودی برطرف شود و کیفیت ترجمه بالاتر رود.


به یاد شادروان استاد دکتر محمد معین

وسعت زبان هر قوم و قدرت تعبیر آن نمودار غنای فرهنگ و عمق اندیشه آن مردم است و هر قدر فرهنگی مایه‌ورتر و ملتی از تفکر و اندیشه‌ورزی بهره‌مندتر باشد ناگزیر به زبانی پهناور نیازمندتر است تا بتواند آنچه را در ذهن دارد و نیز عوالم درونی خویش را بیان کند. بنابراین اگر گفته شود زبان وسیلۀ اندیشیدن است سخنی نابه‌جا نیست. بدیهی است کسی که زبانش پریشان و نابسامان باشد فکرش نیز پریشیده و نا استوار خواهد بود و برعکس. 

زبان فارسی که بر فرهنگی پرتوان و دیرینه تکیه دارد در روزگار درخشش فرهنگی خویش زبانی توانا و بارور و وسیع بوده است. به‌تدریج که آن اعتلای فرهنگی کاستی گرفته، در قوّت و پویایی زبان فارسی نیز نقصان راه یافته و در نتیجه در قرن اخیر با مشكلات متعدد روبه‌رو شده است. اما خوشبختانه مایه و خمیرۀ این زبان طوری است که استعداد آن را دارد تا نیروی خود را باز یابد و به صورت زبانی پر مایه و غنی در آید، همچنان که در قسمتی از تاریخ خود در تمدن قدیم و ایران دورۀ اسلامی چنین بوده است. 

وقتی ملتی می‌خواهد در احراز معارف و تمدن موفق شود ناگزیر از همۀ میراث فرهنگ بشری سود می‌جوید و پس از تجزیه و تحلیل و حُسن اقتباس مبنی بر رأی و نظر مستقل، دریافت‌ها و دستاوردهای خود را بر این سرمایه می‌افزاید و به بشریت ارزانی می‌دارد. تمدن اسلامی محصول یکی از باشکوه‌ترینِ این‌گونه کوشش‌ها در تاریخ فرهنگ و مدنیت است. در این عرصه، زبان تأثیر عمده‌ای دارد و وسیلۀ انتقال و کسب معارف و تبادل افکار و عرضه‌داشتن تجربه‌ها و اندیشه‌هاست، چنان‌که زبان عربی با پیشرفت و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی، به چنین قدرت و وسعتی نائل آمد. 

شک نیست که ما نیز در برخورد با تمدن و معارف امروز و انتقال آثار برجسته و باارزش آن به زبان فارسی، به منظور گسترش علم و معرفت در این سرزمین، به بحث و فحص در این زمینه نیازمندیم و در این میان ترجمه تأثیر عمده‌ای می‌تواند داشت. شاید نابه‌جا نیست اگر گفته شود نهضت بزرگی در زمینۀ ترجمه علوم و معارف به زبان فارسی باید صورت گیرد، منتها با هدفی سنجیده و شایسته و برنامه‌های معین و دقیق و درازمدت. کوششی که اسلاف ما، یعنی مترجمان علوم و معارف در بارور ساختن تمدن اسلامی در قرون پیش به‌خرج داده‌اند تجربه و سرمشق آموزنده‌ای برای همگان به‌خصوص مسلمانان جهان تواند بود. 

در ترجمۀ آثار گوناگون به فارسی نیاز به زبانی توانا و مایه‌ور زود احساس می‌شود. صرف‌نظر از لزوم تسلط مترجم بر موضوع اثر و زبانی که از آن ترجمه می‌کند مهارت او در ادای معانی به زبان فارسی نکتۀ بسیار مهمی است که به حد کفایت مورد توجه واقع نشده است و درست همین جاست که مترجم با دشواری‌های بسیار روبه‌رو می‌شود و غالباً از تنگ‌میدانی زبان فارسی شکایت می‌کند. شکایت او از این است که مطلب را درک کرده ولی در بیان آن به زبان فارسی، به‌واسطۀ فقدان کلمه و ترکیب و تعبیر لازم یا اصطلاح مورد نیاز، احساس ناتوانی می‌کند.

آنچه اینک در این مقاله موردنظر است نوعی همفکری است در حل مشکل مترجم در این‌گونه موارد و طرح پیشنهادی در این زمینه، بی‌آن‌که ادعا شود این نکات مورد توجه مترجمان و یا دیگر صاحب نظران نبوده است. شاید هم برخی مطالب مکرر نماید اما آن‌جا که اهمیت موضوعی اقتضا کند از تکرار و تأکید چاره نیست. نویسنده این سطور تصور می‌کند مشکل، به طور بسیار خلاصه، به فارسی‌دانی و مهارت مترجم در زبان فارسی وابسته است و اگر این قدرت و شایستگی احراز گردد مشکلات به‌تدریج آسان خواهد شد. آنچه ذیلاً یاد می‌شود نیز فروعی است از این اصل و نتیجه و حاصل مراحلی از حصول این اهلیت که مترجمان فارسی‌دان و شایسته خود با آن‌ها سروکار پیدا کرده‌اند. 

الهام گرفتن از تجربۀ پیشینیان در هر باب، از جمله در این زمینه، نیز مدد کار تواند بود. باید دید آنان چه کرده‌اند که توانسته‌اند در اوج تمدن ایران دورۀ اسلامی پیشرفته‌ترین مظاهر معارف عصر را به زبان فارسی درآورد و در زمینه‌های گوناگون الهيات، فلسفه علوم، عقلی، ریاضیات، طبیعیات، پزشکی و دیگر شاخه‌های دانش، آثاری ارجمند به قلم آورند. 

تأمل در کتاب‌ها و رسالاتی از نوع تصنیف و تألیف و ترجمه که از پیشینیان به‌جا مانده به ما نشان می‌دهد که آنان از میراث زبان، استعداد زبان فارسی در گسترش واژگان، و ادای معانی و مفاهیم به شایستگی تمام مدد جسته‌اند و این کاری است که ما نیز می‌توانیم کرد. 

یکی از راه‌های توانایی بخشیدن به زبان فارسی غور در متون گذشته و فایده برگرفتن از آن‌هاست. این استفاده از دو نظر عمده صورت‌پذیر است: یکی سود جستن از واژه‌ها و ترکیبات و تعبیرات آن‌ها برای ادای مفاهیم گوناگون، دیگر آن‌که می‌توان دید دستگاه واژه‌سازی زبان فارسی، در دست نویسندگان آن‌ها، بر چه منوال در حرکت و پویایی بوده است و سرمشق و شیوۀ کار در این زمینه چیست.

یک نگاه سرسری به برخی از متون خوب فارسی و فقط بهره گرفتن از حافظه، کافی است نمونه‌هایی از این‌گونه به دست دهد:

بزرگ‌خویشتنی: mégalimanie (کیمیای سعادت)

خوارخویشتنی: complexe d’inferiorité  (کیمیای سعادت)

دشمن‌روی: antipathique (کلیله و دمنه)

دل‌نمودگی: مهربانی و دلسوزی sympathie (کلیله و دمنه) 

آمیزگاری: sociability (بوستان سعدی) 

آمیزگار: sociable (بوستان) 

آشفته‌هوش: disordered sense (بوستان) 

پریشیده‌عقل: distraught in reason (بوستان) 

پراکنده‌خاطر: distraught of mind (بوستان) 

خاطرپریش: mind – disturbing (بوستان) 

خوش‌منش: pleasant-natured(بوستان) 

دژم‌روی: morose-faced (بوستان) 

ستیهنده: brawler (بوستان)

کُندرایی: dull judgment (بوستان) 

پخته‌رای: mature of judgment (بوستان) 

معيار: standard (غزالی) 

میزان: criterion (غزالی) 

رستگاری: salvation (سیاست‌نامه) 

گماشتگان: officials (سیاست‌نامه) 

دل‌مشغولی: anxiety (سیاست‌نامه) 

دادخواهان: petitioners (سیاست‌نامه) 

کوتاه‌دست: uncovetous (سیاست‌نامه) 

درازدستی: extortion (سیاست‌نامه) 

و صد نظایر آن‌ها در موضوعات مختلف. 

شادروان محمد قزوینی بر اثر تتبع در متون فارسی و عربی معادل‌هایی مناسب برای برخی مفاهیم متداول در زبان‌های اروپی جسته و برخی از این‌گونه موارد را در یادداشت‌های خود ضبط کرده است، نظیر «گزاف» به جای exagération، «موزون» به جای charmonieux، «پندار فریب» در برابر illusion، «فارغ» در مقابل indifférent، «مالیخولیای مهتری» به جای megalomanie، «نقیضه» در برابر parodie و نمونه‌هایی دیگر از این قبیل. همین‌گونه مطالعات وی را به آن‌جا رسانده که مثلاً در مقابل conscience فرنگی کلمات زیر را یافته و بر حسب اقتضای حال پیشنهاد کرده است: خاطر، یاد، ذهن، حضور ذهن، وجدان، ذاكره، حافظه، ضمیر، ذکر، تمیز، اختیار، فهم. 

این نوع تتبعات بر غنای واژگان بعضی از مترجمان پُرمطالعه و فارسی‌دان افزوده و مثلاً در برابر کلمات و مفاهیم زیر معادل‌هایی به کار برده‌اند که غالباً مستخرج از متون قدیم است:

implication: ملازمه 

protection: تیمارداری 

imperative: جازم 

prejudgment: تصديق بلاتصوّر 

cohérence: انسجام 

imbecile: كاليو 

active intelligence: عقل فعّال

confusion: التباس، آشفتگی

anthro pomorphism: تشبیه (در برابر تعطیل) 

antithesis: نقيض 

maternal drive: سائق مادری 

application: صدق، اطلاق 

anxiety: اضطراب 

recognition: تشخيص 

antecedent: مقدم 

consequent: نتیجه تالی 

facilitation: تسهيل 

beast soul: نفس بهیمی 

unagressiveness: مسالمت 

utopia: ناکجاآباد، مدینۀ فاضله

retention: حفظ 

Self-preservatio: صیانت ذات

به علاوه مترجمان توانا بر اثر مطالعه در متون قدیم، وقتی در ترجمه و تألیف خواسته‌اند مفاهیمی تازه را در زمینۀ دانش‌های مختلف به فارسی ادا کنند از مفردات و مواد و واژگان آن آثار مدد گرفته، تعبیراتی پیشنهاد کرده‌اند که غالباً نه‌تنها مأنوس و معهود است بلکه وافی به مقصود نیز هست، از قبیل:

تسامح: tolérance 

جهت حرکت زمان: arrow of time 

سازگاری: adaptation 

اصالت جمع: collectivisme 

مسند، صفت، محمول: attribut

پرخاشگری: aggression 

سائقۀ پرخاشگری: aggression drive 

محاسبۀ احتمالات: calcul des probabilités 

مسلک لاادریه، تعطیل: agnosticism 

عليت: causalité 

اصل طرد: exclusion principie

علت متعدّى: cause transitive 

حس حرکت: kinesthesis 

ذات، ذات مستقل: chose en soi

مسلک تجربه، اصالت تجربه: empirisme 

مصادره‌به‌مطلوب: beggine the question 

معرفت یقینی: certain knowledge 

فره، تفضّل: charisma 

مزمن: chronic 

وقایع‌نامه: chronicle 

اما راهکار فقط به این چاره‌گری‌ها محدود نمی‌شود. هر زبانی در طول عمر خویش به همان نسبت که مفردات و ترکیباتی را فراموش می‌کند و کنار می‌نهد، به اقتضای نیازهای خود کلمات و ترکیبات جدیدی نیز پدید می‌آورد. تشبیه هوراس هنوز پس از قرن‌ها مصداق دارد که زبان نظیر درخت‌های بیشه است که با گذشت سال‌ها برگ‌های کهنه به خاک فرو می‌ریزند و به جای آن‌ها برگ‌های تازه جوانه می‌زنند. بنابراین هر نسلی مجاز است کلماتی متناسب با نیازمندی‌های زمان خود وضع کند. اسلاف ما نیز در طی قرن‌ها در زبان فارسی به نظیر چنین تجربه‌ها دست زده‌اند. مثلاً در قرون چهارم و پنجم هجری – که از دوره‌های درخشش تمدن ایران اسلامی است و در زمینه‌های دینی، فلسفه، اخلاق پزشکی، ریاضی، نجوم…، شعر و نثر تألیف و ترجمۀ آثار گوناگون به وجود آمده است – اهل قلم هر جا احساس نیاز کرده‌اند به ابداع کلمات و ترکیبات جدید پرداخته‌اند: هم از راه اشتقاق و هم از طريق استفاده از پسوندها و پیشوندها و ترکیب‌آفرینی که از منابع عمدۀ استعداد گسترش زبان فارسی است. این کار حتی قریب نیم قرن پیش از تألیف دانشنامۀ علائی توسط ابن سینا به فارسی و نگارش التفهيم لاوائل صناعة التنجيم اثر معروف ابوریحان بیرونی سابقه دارد. چنان‌که در کتاب هدایة المتعلمین فی الطب از ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخاری (احتمالاً حدود ۳۷۰ هـ.ق.) و دانشنامۀ میسری در طب (که ظاهراً بین سال‌های ۳۶۷ تا ۳۷۰ هـ.ق.) به نظم در آمده لغات و اصطلاحاتی فارسی دیده می‌شود که در دو اثر مذکور از ابن سینا و ابوریحان نیز وجود دارد، نظیر اصطلاحات مشترک زیر در هدایة المتعلمين والتفهيم و دانشنامۀ علائی ورگ‌شناسی از ابن سینا:

 آب پشت: نطفه 

آرمیده (آرامیده): ساکن 

برسو: عالی، سمت فوقانی 

تری: رطوبت 

تنومندی: جرم و جسمانیت 

سردی: برودت 

فروسو: تحت 

گرمی: حرارت 

هموار: یکسان

جنبانیدن: تحریک 

چگونگی: کیفیت 

خشکی: یبوست

درازا: طول

زیانکار: مضر 

حتی شباهت‌های قابل توجهی بین این‌گونه آثار در معادل‌های فارسی اصطلاحات علمی عربی دیده می‌شود، از این قبیل:

عِرق ضارب (شریان): هداية: رگ جهنده؛ التفهیم: رگ جنبنده، رگ جنبان.

عِرق غير ضارب (ورید): هداية: رگ ناجهنده؛ التفهیم: رگ‌های خون ایستاده.

كوكب سيّار: هداية: ستارۀ جنبنده؛ التفهیم: ستارۀ رونده.

كوكب ثابت: هداية: ستارۀ ناجنبنده؛ التفهیم: ستارۀ ایستاده یا ستارۀ بیابانی.

در هر حال برای آشنایی بیشتر با شیوۀ واژه‌اندیشی پیشینیان کافی است مثلاً به بخش الهیات دانشنامۀ علائی نوشتۀ ابن سینا نظری بیفکنیم و این اصطلاحات فارسی و نوساخت را در ادای مفاهیم فلسفی – که بسیاری از آن‌ها در فلسفۀ یونان سابقه دارد – ببینیم:

چگونگی: کیفیت ,Gr.poíon, Lat.quale, quality

چندی: کمیت ,Gr.posón.Lat.quantum, quantity

کجایی: اَیَن ,Gr.poû, Lat.ubi, place

نهاد: وضع ,Gr.keÎsthai, Lat.posítio, posture 

كُنش: أَن يَفعل ,Gr.poieÎn, Lat.facere, action

کننده: فاعل ,Gr.poiētiké, Lat.agens, ageni

جنبش: حرکت ,Gr.kínésis, Lat.motus, motion

داشت: ملک ,Gr.échein, Lat.habere, possession

سپسی: متأخرى .Gr.kysteros, Lat.posterioritas, posteriority 

علم برین: فلسفۀ اعلی، فلسفۀ الهی، فلسفۀ اولی Gr.prōtē philosophía, Lat.philosophia prima prima, first philosophy, metaphysics 

ایستاده به‌خود: قائم به‌ذات ,self-dependent

برسو: عالی و سمت فوقانی، upward

فروسو: تحت downward 

ابن سینا در نگارش بخش الهیات دانشنامۀ علائی مفردات و ترکیبات فارسی فراوانی در برابر مفاهیم علمی مورد نیاز اندیشیده و به کار برده است که برخی دیگر از آن‌ها به عنوان نمونه ذکر می‌شود:

آمدن: صدور و نشأت 

آمیزش: مزج، امتزاج 

آن‌جهانی: اخروی 

اندریابنده: مُدرکه 

اندریافت: ادراک 

اندر یافته: مُدرَک 

ایستادن: قائم بودن 

این‌جهانی: دنیوی 

به‌خود: به‌نفسه، به ذات خویش 

بُرینش: قطع 

بساوش: لمس 

بقوّتى: بالقوه بودن 

بودن: امکان 

بهره‌پذیرش: قابلیت تقسیم و تجزی 

بی‌گسستگی: لاینقطع 

پاره‌شدن: تجزی

پذیرا: قابل، در مقابل کُنا

پسودن: لمس کردن 

پیوسته: متصل 

پیوند: اتصال 

پیوندانیدن: متصل ساختن 

توانش: قدرت 

جز اویی: غیریت 

جنبانده: محرّک 

جنبش: حرکت 

جنبش‌پذیری: قابلیت حرکت 

جنبش راست: حرکت مستقیم 

جنبش گرد: حركة مستديرة 

جنبش و آرامش: حرکت و سکون 

جنبنده به‌خواست: متحرک بالاراده 

جهت‌گر: ذو جهت 

چهارسویی: مربع بودن 

خرد نفسان: صاحبان نفوس ضعیفه 

درازنا: طول 

دير جنب: بطىء الحركة 

زود جنب: سريع الحركة 

سازوار: متناسب، موافق 

ستبرا: ضخامت 

سه‌سویی: مثلث بودن 

علم پیشن: علم اولی 

علم انگارش: علوم فرضی، ریاضی 

علم زیرین: علوم سفلی، علوم طبیعی 

علم میانگین: علم اوسط

قوّت اندریابنده: قوّت مدرکه 

قوّت داننده: قوّت عاقله 

کرانگین: جانبی، طرفی 

کنندگی: فاعلیت 

کیی: متی 

گسسته: منفصل 

مایگی: مادّیت، ماده بودن 

ناراستی: عدم صحت، بطلان

ناسازوار: نامتناسب، ناموافق 

هر آینگی بودن: وجوب 

هستی ده: موجد 

همچنانی: وحدت 

ابن سینا همین روش را در دیگر قسمت‌های دانشنامۀ علائی نیز به کار بسته است. از جمله در قسمت طبیعیات آن ـ علاوه بر آنچه گذشت – اصطلاحاتی فارسی از این قبیل را در ادای مفاهیم علمی آورده است:

بالش ده: منمیه 

بساوش: لمس 

بساوایی: لامسه 

بستناکی: انقباض 

پالایش: دفع فضول بدن، تصفیه 

جنبایی: تحرک، حرکت 

زایش ده: مولّده 

فسردگی: انجماد 

غذاده: غاذیه 

کُنایی: فاعله 

کمابیشی‌پذیر: نقصان و زیادت‌پذیر 

کاواکی: مجوّف بودن 

گدازش: ذوب شدن 

گسستگی: انفصال 

ناپذیرا: دافع 

ناتابشی: عدم انعکاس 

نادیداری: غیر مرئی 

ناماننده: غیر شبیه 

همسایگی: مجاورت 

گرمی‌پذیر: حرارت‌پذیر 

گسلندگی: منفصل شدن 

ناپذیرایی: دافع بودن 

ناجسم: غیر جسم 

ناطبیعی: غیر طبیعی 

همچند: برابر 

یادداشت: حافظه، ذاکره

شادروان دکتر محمد معین در تحقیق عالمانه و ممتع خود تحت عنوان «کلمات فارسی ابن سینا و تأثیر آن‌ها در ادبیات»، در این زمینه به شرح سخن گفته و علاوه بر آثار بوعلی، تأثیر این شیوۀ او را در حلقۀ یاران و شاگردان و پیروان بعدی ابن سینا نیز بررسی کرده است. نویسندۀ این سطور مطالعۀ مقالۀ پرفایدۀ مذکور را به مترجمان گرامی پیشنهاد می‌کند.

مدت‌ها بعد از عصر ابن سینا، عبدالسلام بن محمود بن احمد فارسی نیز که محتملاً در قرن هفتم هجری به ترجمۀ فارسی کتاب الاشارات و التنبیهات بوعلی پرداخته در ادای مفاهیم به زبان فارسی از همان روش پیروی کرده است و در ترجمۀ او با نظیر چنین اصطلاحاتی روبه‌رو می‌شویم:

براست داشتن: تصدیق 

بستم: قسری 

بسیاری: کثرت 

بند و گشادها: مفاصل 

بیرون شو: مَخلَص 

پذیرای بهره: منقسم 

پذیرای گسستن و پیوستن: قابلاً للوصل و الفصل

پسی: تأخر

پوشیده: خفی 

پیشی: تقدم 

پیوستگی: اتصال 

جنبنده: متحرک 

درازنا: امتداد، بُعد 

درنگ ناکی: بطؤ 

دریابندگان: مشاعر 

دل‌خوشی: طیب نفس 

دیری: بطؤ 

زودی: سرعت 

سپس‌تری: بعدیّه 

سپسی: بعدی 

قوّت‌های دریابنده: القوى المُدركة 

قوّت‌های جنباننده: القوى المحرّكه 

قوُت‌های کننده: القوی الفعّالة

قوّت‌های نگاه‌دارنده: القوى الحافظة

کرده: مفعول

کرده: فعل

نفس گويا: النفس الناطقة 

نو شدن: تجدّد 

هستی: وجود 

یکسان: متشابه 

یکدیگر را کِشنده: متجاذبه 

یگانگی: وحدانیت

یکی از مهم‌ترین کتاب‌های علمی این دوره از تمدن ایران اسلامی كتاب التفهيم لاوائل صناعة التنجيم نوشتۀ ابوریحان بیرونی (به سال ۴۲۰ هـ.ق.) است. به بیان شادروان استاد جلال‌الدین همایی از جمله «جهات اهمیت کتاب التفهیم این است که استاد ابوریحان در نوشتن این کتاب کوششی به‌سزا داشته که تا می‌تواند به جای لغت‌ها و اصطلاح‌های علمی که در آن زمان به عربی متداول بوده است کلمات فارسی اصیل بگذارد. به‌طوری که هم عبارات مفهوم باشد و هم اسلوب از شیوایی و بلاغت ادبی نیفتد و به‌راستی خوب از عهده بر آمده و کاری شگرف انجام داده است. از این جهت کتاب تفهیم با قطع نظر از خصوصیات و مزایای دیگر، مخزن پر مایه‌ای است از لغات و اصطلاحات و ترکیبات قدیم فارسی و گویی هدف مقصود ابوریحان در نوشتن این کتاب دو غرض عالی بوده است: یکی بیان مطالب چند رشته از فنون ریاضی و هیأت و نجوم، و دیگر احیاء زبان فارسی و سرمشق دادن و راه باز کردن برای نوشتن کتاب علمی به فارسی بر خلاف معمول علمای آن زمان که کتب علمی را به زبان عربی می‌نوشتند.»

ابوریحان در برابر اصطلاحات علمی عربی، کلمات و ترکیباتی فارسی اندیشیده و به کار برده که از لحاظ سرمشق ابداع اصطلاحات، جالب توجه و درخور اهمیت است. نگارنده در این‌جا برخی واژه‌ها و ترکیبات سادۀ این کتاب را به‌طور پراکنده نقل می‌کند تا شواهدی باشد از قدرت تعبیر ابوریحان و نموداری از نظام کاربرد کلمات و اصطلاحات در کتاب او. خوانندگان علاقه‌مند می‌توانند فهرست این‌گونه لغات و اصطلاحات را در پایان مقدمۀ مفصل و محققانۀ استاد جلال‌الدین همایی بر کتاب، ملاحظه فرمایند. تأمل در این کلمات، طرز کار و پویایی دستگاه لغت‌آفرینی زبان فارسی را نشان می‌دهد:

آب آمیخته: ماء مضاف 

آمیختن: تمزيج در نجوم 

آب‌جای: چشمه‌سار و زمین آبناک 

آینۀ نجوم: اسطرلاب 

آبناک: زمین پرآب 

اجتماع بدیدار: اجتماع مرئی در 

آتش آسمانی: صاعقه و شهاب 

اختلاف منظر اجتماع بشمار کرده: اجتماع محسوب در اختلاف منظر

آتشبار: صاعقه 

آرزو: شهوت و میل 

بی‌سمت: عدیم السمت 

آغاز گرفتگی: بدو الکسوف و بدو الخسوف 

اسپک فرس: از اندام‌های اسطرلاب

از پیوند بازگشته: منصرف، در نجوم 

انباشته: کبیسه 

انداخته: منقضّ، ستارگان انداخته 

اندرگاه: خمسۀ مسترقه 

بادهای آبستن‌کننده: ریاح لواقح

بارگاه: بارانداز کشتی و بندر 

برج جز مردم: وحشی 

برج مردم: انسی 

برج سخنگوی: ناطق 

برج اندام‌بريده: مقطوعة الاعضاء 

برج‌های دوست و دوشمن: بروج متحابه و متباغضه

باشگونه رفتن: حالت رجوع در خمسۀ متحيّره 

بالا و فرود: صعود و هبوط 

بامداد دروغین: صبح کاذب 

بامداد نخستین: فجر اول 

بخشیدن: تقسیم 

بدِ بزرگ: نحس اکبر 

بدِ خُرد: نحس اصغر 

برج تاریک: مظلم 

برج روزی و شبی: لیلی و نهاری 

بر داشتن: رفع در اعمال حساب 

بریدن روشنایی: قطع النور 

بسته: مصمت و گرفته 

بسیار پهلو: کثیر الاضلاع 

بن كوه: مسقط الحجركوه 

بدبختیِ كهين: شقاء اصغر

بدبختیِ مهین: شقاء اکبر 

بدبختیِ میانه: شقاء اوسط 

بهاری: ربیعی 

بهم کردن نسبت: تألیف نسبت در ریاضی 

برآینده: صاعد در نجوم 

بیکی جای: مقترن 

برخم نهاده: شکل قوس قرار گرفته 

بیماری ناک: علیل المزاج 

برخم کشیده: منحنی، مقوّس 

برج آوازدهنده: مصوته 

برج بی‌آواز: ساکت 

پاره: کسر، مقابل عدد صحیح 

پاسیدن: رصد کردن 

پاییدن: رصد کردن 

پرماهی: امتلاء قمر 

پس سو: مؤخّربدن 

چهارسو: چهارگوشه 

چونی: کیفیت 

پنج بهره: حظوظ خمسه در نجوم 

خداوند روز: ربّ اليوم (نجوم) 

پنج روز افزونی: خمسۀ مسترقه 

خداوند هفته: ربّ الاسبوع (نجوم) 

پنجه: خمسۀ مسترقه 

پنج‌پهلو: مخمس 

خط نیم‌روزان: خط نصف النهار 

خوشه: سنبله 

پهلو کردن: تضلیع به اصطلاح حساب و جبر و مقابل 

ددۀ زیانکار: سبع ضاری 

درست و شکسته: عدد صحيح و کسر

پیش سو: قسمت پیشین یا مؤخر از هر چیز 

دریااک: دریاچه 

پیمایش: مسّاحی 

دریابار: شهرها و اراضی ساحل دریا 

تابش: شعاع 

تنومندی ستاره: جرم ستاره 

دستکاری: صنعت و پیشه‌وری 

شهر دو سایه: بلاد ذوظلّين 

روندگان آسمانی: سیارات 

تنه، تن: جسم و جرم 

جان بختار: قاسم الحياة 

جان بخشار: قاسم الحياة 

زاویۀ تیز: زاویۀ حاده 

زاویۀ گشاده: زاویۀ منفرجه

جدا: متباین 

جنبان: متحرک 

جوان زن: عذراء (سنبله) 

چپ سو: يسار 

چهار پهلو: چهار ضلعی 

ستارۀ ایستاده: کوکب ثابت 

ستاره‌یاب: اسطرلاب 

ستردگی: روشنایی محاق 

سطح راست: سطح مستوی 

سطح ناراست: سطح مایل صبح

سطح هموار: سطح افقی 

سوهای جهان: جهات سته 

شش پهلو: شش ضلعی 

شمارگر: محاسب 

فروسو: تحت 

قوّت آرزو: قوّت شهوانی 

قوّت اندیشیدن: قوۀ متفکره 

قوۀ دارنده: قوۀ ماسکه 

گرفتگی خسوف و کسوف 

گیرنده عنان: ممسک العنان 

مثلث راست پای متساوی الساقین 

مثلث راست پهلو متساوی الاضلاع 

میانگی: اواسط 

ناراست پهلو: مختلف الاضلاع 

نگاه دارنده: ماسکه و ممسکه 

کاست و برافزود: تفریق و جمع 

کشتمند: زمین زراعتی 

همیشه پنهان: ابدی الخفاء 

همیشه ظهور: ابدى الظهور 

کنار روزی: مشرّق، کوکب نزدیک غروب 

کنار شبی: مغرب کوکب نزدیک 

یک از پس دیگر: متوالی 

یک از دیگر بسته: مرتبط… 

ابوریحان علاوه بر آنچه گذشت، تمام اصطلاحات نجومی و نام‌های برج‌ها و روزها و جز آن‌ها را به فارسی آورده و معادل آن‌ها کلماتی جسته و یا اندیشیده است. 

در زبان فارسی امروز نیز در کار ترجمه و تألیف، آن‌جا که ضرورت اقتضا کند و در آثار پیشینیان و لهجه‌ها و دیگر منابع کلمه و ترکیبی برای مفاهیم مورد نظر یافته نشود، از پیشنهاد اصطلاحات تازه‌ساخت و نو چاره‌ای نیست. بدیهی است این کار باید با شناخت طبیعت و ویژگی‌های زبان فارسی، همراه با نهایت دقت و رعایت اصول زبان‌شناسی صورت گیرد. مثلاً در زبان فارسی اگر کلمات و ترکیبات، طولانی و چندهجائی، یا ناخوش‌آهنگ، و اجزای آن نامفهوم و دور از ذهن و یا مبهم و ابهام‌آمیز باشد مقبول واقع نمی‌شود و رواج نمی‌یابد و آنچه مطابق اصول مذکور و موزون از آب درآید، به‌زودی جای خود را باز می‌کند، نظیر کلمات زیر که زمانی از طرف فرهنگستان پیشنهاد شد و مقبولیت عام پیدا کرد: 

آسایشگاه: sanatorium 

ارزیاب: مقوّم 

بازپرس: مستنطق 

بازتاب: réflexe 

بازرس: مفتش، inspecteur 

بازنشستگی: تقاعد 

بایگانی: ضبط، archive 

بخشنامه: متحد المآل 

برچسب: étiquette 

پالایش: تصفیه، filtration 

پذیرش: agrément 

پرونده: dossier

پوشه: chemise

پیش‌آگهی: préavis

پیش‌پرداخت: مساعده 

تارآوا: corde vocale 

جانوران آب‌زی: animaux marins

جانوران خاکزی: animaux terrestes

دانشجو: étudiant 

دانشکده: faculté 

دانشگاه: université 

درمانگاه: clinique 

درمان‌شناسی: tnérapeutique 

دستگاه: جهاز، appareil 

رونوشت: copie 

زیردریایی: تحت‌البحرى، sous marin 

سپید رگ: وعاء لنفاوى، veines lymphatiques 

سنگواره: fossile 

سیاه‌رگ: وريد، veine 

شکستگی: fracture 

شناسنامه: ورقۀ هویت 

کشتارگاه: مسلخ 

گذرنامه: تذکره، passeport 

گردافشانی: pollinisation 

گواهی‌نامه: certificat 

گیاه‌شناسی: botanique 

اما اصطلاحاتی دیگر – که از طرف همان مرجع یعنی فرهنگستان اسبق، وضع یا پیشنهاد گردید – چون واجد خصائص مذکور در فوق نبود هرگز رواج و دوام نیافت و با همۀ تأکید در ترویج آن زود فراموش شد، از قبیل:

بخشی: مقسوم 

بخشیاب: مقسوم علیه 

پیکر: رقم در حساب 

برخه: کسر 

برخه‌شمار: صورت کسر 

برخه‌نام: مخرج کسر 

بس‌ شماری: ضرب 

بس شمرده: مضروب 

بس شمر: مضروب فيه 

پیوندنامه: مقاوله‌نامه 

چنگار: سرطان 

پسادست: نسیه 

پیش‌بر: اسب برندۀ جایزۀ نخستین در اسب‌دوانی

پیش پاس: معالجۀ قبلی، préventif 

پذیره‌نویسی: نوشتن و امضاء کردن نوشته‌ای برای تعهد کاری

کمینه: حداقل، minimum 

پروانچه: گواهی‌نامه دبستان و دبیرستان

نرده: مقیاس، échelle 

وام‌فرسایی: استهلاک دین، annuité 

… و غيره. 

این تجربه‌ها از دیرزمان تا کنون برای عموم کسانی که با زبان فارسی و ترجمه و پیشنهاد و وضع اصطلاحات سر و کار دارند سودمند تواند بود. به عنوان نمونه، مثلاً بر اثر رعایت همین اصول، کاربرد پسوند «-گر» در زبان فارسی توجه بعضی از مترجمان شایسته را به خود جلب کرده است. در متون مختلف با کلماتی از این قبیل روبه‌رو می‌شویم:

دیوارگر، خنیاگر، صورتگر، انگشت‌گر، پولادگر، کاردگر، دروگر، زرگر، خورشگر، کفشگر، آهنگر، کشتی‌گر، برزیگر، خوالیگر (فردوسی)؛ بوریاگر (ناصر خسرو)؛ انگبین‌گر، گوهرگر، اکسیرگر (نظامی)؛ حلواگر، تمثال‌گر، گل‌گر (سعدی)؛ و نیز سفالگر، سوهان‌گر، شیشه‌گر، شکرگر، شمشیرگر، طشت‌گر، عمارت‌گر، قفل‌گر، کمانگر، کاغذگر، کاسه‌گر، میناگر، افیون‌گر، آتشگر، ارزیزگر، پالان‌گر، پلاس‌گر، پاردم‌گر، جوشن‌گر، جعبه‌گر، چرم‌گر، داروگر، رسنگر، زین‌گر… 

در ترکیب این پسوند با اسماء معنی نیز نمونه‌های فراوان می‌توان یافت، نظیر:

دادگر، بیدادگر، فریادگر، یارگر، پیروزگر، پرستشگر، پوزش‌گر، رامشگر، خواهش‌گر، نیایش‌گر، ستمگر، غم‌گر، توانگر، افسوس‌گر، جادوگر، چاره‌گر، مویه‌گر، یاری‌گر (فردوسی)؛ حیلت‌گر (ناصر خسرو)؛ لهوگر، مکرگر (ابوریحان)؛ آفرین‌گر (فخرالدین اسعد گرگانی)؛ طاعتگر، خصومت‌گر، آشوبگر، چالش‌گر، تعلیم‌گر، خیانت‌گر (نظامی)؛ نصیحت‌گر، شفاعت‌گر (سعدی)… 

به‌علاوه پسوند «-گری» نیز در ساختن اسم مصدر فراوان به کار رفته است، چنان‌که علاوه بر ترکیب اکثر کلمات مذکور با یاء مصدری، ترکیباتی از این‌گونه فراوان است:

قاضی‌گری (بیهقی)؛ مولودگری، تقویم‌گری (عنصر المعالی)؛ خدمت‌گری، نوازش‌گری، نیایش‌گری (نظامی)؛ کدیه‌گری(سوزنی)؛ آدم‌گری (اقبال لاهوری)… 

از این‌رو بعضی از مترجمان امروز در ترجمۀ کلمات و اصطلاحات زیر از این پسوند به انحاء مختلف سود جسته‌اند و به جای برخی واژه‌های فرنگی، معادل‌های فارسی زیرین را اندیشیده‌اند:

پیرایشگری: puritanism 

فردی‌گری: individualism 

مادی‌گری: materialism 

سوداگری: business 

سوداگر: bourgeoi 

روشنگری: enlightenment 

تکامل‌گری: évolutionisme 

جبری‌گری: fatalism 

آینده‌گری: futurism 

قهرمانی‌گری: heroism 

استقرائی‌گری: inductivism 

صنعتی‌گری: industrialism 

روشنفکری‌گری: intellectualism 

دخالت‌گری: interventionism

تحمیل‌گری: lobbyism 

نوگری: modernism 

ملی‌گری: nationalism 

طبیعی‌گری: naturalism 

پرخاشگری: agressiveness 

جزمی‌گری: Dogmatism

یا آن‌که در زبان فارسی اسم مفعول‌ «زده» گاه در ترکیب حالتی نظیر پسوند پیدا می‌کند به معنی مورد آسیب واقع‌شده، کوفته، نظیر: آفت‌زده، آفتاب‌زده، جن‌زده، پری‌زده، تهمت‌زده، حیرت‌زده، خجالت‌زده، دزدزده، سرمازده، سودازده، شرم‌زده، ماتم‌زده، مصیبت‌زده و غیره. به همین قیاس برخی معاصران در ترجمه به جای westernized «غرب‌زده» را به کار برده‌اند و عنوان کتاب بلیک هاوس Bleak House (خانۀ سرد و بی‌پناه و متروک و دلگیر) اثر معروف چارلز دیکنز، نویسندۀ انگلیسی (۱۸۱۲ – ۱۸۷۰ م.) را به خانۀ قانون‌زده ترجمه کرده‌اند که با توجه به تم عمدۀ داستان، یعنی ستم دستگاه عدالت در انگلستان آن عصر، عنوان پرمعنایی است. 

یا پسوند «-باره» در زبان فارسی معنی آزمند و دوست‌دارنده می‌دهد، نظیر: زن‌باره، غلام‌باره، عشق‌باره، شاعرباره، اژدهاباره، شکرباره، هواباره، شکارباره، سخن‌باره، جامه‌باره، اسب‌باره، گل‌باره، سماع‌باره، ریاضت‌باره. بدیهی است هر یک از ترکیبات بالا ممکن است با یاء مصدری نیز به کار رود. با توجه به سوابق استعمال این پسوند است که آن را در مقابل philia- در زبان‌های اروپایی اختیار می‌کنند و در برابر chromatophilia و algophilia به ترتیب «رنگ‌بارگی» و «دردبارگی» و امثال آن را پیشنهاد می‌نمایند.

انس با موازین زبان فارسی و آثار فصیح موجود و تأمل در شیوۀ تعبیر آن‌ها به نویسنده و مترجم قدرت آن را می‌دهد که برای ادای مفاهیم خود بتواند کلمات لازم را بجوید و بیابد و یا آن‌ها را بیندیشد و در بیان مقصود درنماند. 

کلمات و ترکیبات نو ساخت صاحب‌قلمانی که از این طریق، اهلیت لازم را احراز کرده‌اند غالباً رسا و خوب از آب در می‌آید و مورد قبول واقع می‌شود. مثلاً کافی است در دائرة‌المعارف فارسی – که زیر نظر شادروان دکتر غلامحسین مصاحب فراهم آمده است – فقط در کلماتی که با «آب» شروع می‌شود بنگریم و با ترکیبات تازه‌ای – که برای برخی مفاهیم و مصطلحات علمی عرضه شده – روبه‌رو شویم، از این قبیل:

آب‌پخشان: divide, water-parting, watershed بلندی‌هایی که آبریز رودی را از آبریز رود دیگر جدا می‌کند (مانند رشته البرز که آب‌پخشان رودهای حوضۀ دریای خزر و فلات ایران است). 

آب‌تاز: débacie جریان سیل‌آسای ناشی از خرد شدن یخ‌های زمستانی رودخانه در بهار یا تابستان. 

آب‌تل: shoal پشته‌ای از ماسه یا سنگ که زیر سطح آب دریا یا رودخانه و نزدیک سطح آب واقع و بالنتیجه برای کشتی‌رانی خطرناک است.

آب‌دره: fjord ,fiord شاخابه‌ای [پیشرفتگی کوچک آب در ساحل دریا یا دریاچه یا رود] باریک و عمیق از دریا، دارای دیوارهای پرشیب، که از غرق شدن ساحلی کوهستانی یا فرسایش یخچالی عمیق یک درۀ ساحلی تشکیل یافته است. 

آب‌رفت: alluvium مواد آواری که به وسیلۀ آب رودخانه یا دریاچه به حال معلق جابه‌جا و بعد ته‌نشست شده است. 

آب‌ریز: drainaige area, Catchment area تمام پهنه‌ای که از آن آب به سوی یک مخزن را یک رودخانه یا نظایر آن‌ها سرازیر می‌شود. 

آب‌زا: aquifer, aquafer سنگ‌ها یا چینه‌ها یا طبقاتی که در خلل و فرج آن‌ها آب وجود دارد و ممکن است آب از آن‌ها بتراود. آب‌سرا: lake dwelling منزلی بر روی آب، خاصه آن‌که در زمان‌های ماقبل‌تاریخ بر روی دریاچه‌ها و غیره، بر ستون‌هایی بر پا می‌شد. 

آب‌سنگ: reef رشته‌ای از سنگ‌ها یا پشته‌های ماسه‌ای که محاذی سطح آب دریا و معمولاً در زیر آن قرار دارد. 

آب‌فشان: jeyzer ,gayzer چشمه‌های آب گرمی که متناوباً از آن‌ها بخار و آب گرم می‌جهد.

بستاب: cofferdam بند موقت از چوب یا آهن یا سنگ و خاک و سایر مصالح که برای جلوگیری از ورود آب به محل کار در ساختمان سدها و پل‌ها و غیره ساخته می‌شود.

بنداب: bar پشته‌ای از ماسه و قطعات سنگ در سراسر دهانه رود با مدخل خليج. 

از دائرة‌المعارف فارسی به عنوان مثال یاد شد. بعضی مترجمان شایستۀ معاصر با پیروی از اصول علمی و زبان‌شناسی و بر اثر معرفت به طبیعت زبان فارسی، در بسیاری از موارد معادل‌های خوبی از برای مفاهیم جدید اندیشیده و گاه نیز در آثار خود فهرستی از آن‌ها ترتیب داده‌اند که سودمند و مغتنم است. مثلاً ملاحظه فرمایید در چند مورد زیر – که به عنوان نمونه‌ای اندک عرضه می‌شود – چگونه مفاهیم و معانی در قالب کلمات و ترکیباتی خوش‌ساخت و مأنوس و آسان فهم، ادا گشته و تعبیرات مورد نظر به وجوه گوناگون اختیار شده است:

سال‌شمار: chronology 

اصالت تصور: idealism 

واقع‌پردازی: realism 

فرهنگ‌پذیری: acculturation 

فرهنگ‌پذیر، فرهنگ‌یافته: acculturated 

همه‌دان: all-knowing

جامعۀ همساز: accommodated community

خردستیزی: anti-rationalism 

خودبسندگی: self-sufficiency 

همبودی، همزیستی: coexistence 

کارمایه، نیرو: énergie 

ناپایداری: instability 

تیز حسّی، حساسیت: acuity 

نیاز همبستگی: affiliation want 

نیاز نوعدوستی: altruistic want 

آوایی: جهر voiced 

بی‌آوا: همس voiceless 

انگیزۀ موفقیت: achivement motive 

همانندسازی: assimilation 

والایی: sublimity 

پذیرندگی: persuability 

همزمان: synchronous 

فراخنای یاد: memory span 

دیوان‌سالاری: bureaucracy 

آغازگر: initiator 

چندرنگی: polychroism 

نگاره: chart 

خود(خویشتن)آزاری: masochisme 

البته در برخی ترجمه‌ها تعداد واژه‌های برساخته و ناموزون نیز فراوان است که متأسفانه نخست توسط بعضی از درس‌خواندگان پدید آمده و در زبان مردم هم کم‌کم راه یافته است. این‌گونه کلمات و ترکیبات یا نادرست است، یا نامفهوم و نارساست، یا آن‌که با آهنگ زبان فارسی سازگار نیست و خلاصه هر یک از جهتی یا جهاتی مورد ایراد است. به عنوان مثال چند کلمه را می‌توان ذکر کرد:

خودکفایی: self-sufficiency

نرخ (به‌جای میزان) بی‌کاری: rate of unemployment 

نرخ مرگ و میر: mortality rate

راهواره: routine 

همایش: meeting ,conference

تورش: bias

رایانه: computer 

گرمایش: heating 

زیست‌محیطی: ecological 

ویژه‌کار: specialist

♦♦♦

غرض از آنچه به صورت یادداشت‌هایی پراکنده، بدون ادعا و استقصا، به عنوان شواهد به عرض خوانندگان محترم رسید این است که چگونه در پیشنهاد کلمات و ترکیبات لازم در ترجمۀ مفاهیم و اصطلاحات گوناگون می‌توان از استعدادهای زبان فارسی سود جست. بدیهی است جنبه‌های متعدد موضوع در زمینه‌های مختلف به همین حدود ختم نمی‌شود. مقصود عمدۀ نویسندۀ این سطور آن است که این چاره‌اندیشی‌ها به هر صورت که انجام پذیرد مستلزم انس با زبان فارسی است، اعم از آن‌که از طریق جستجوی کلمات و ترکیبات مناسب در آثار پیشینیان باشد، یا کاربرد واژه‌های موجود برای ادای معانی و مفاهیم مورد نیاز، یا پیشنهاد کلمات و ترکیبات تازه برای مفاهیم جدید بر طبق اصول صحیح و با رعایت طبیعت زبان فارسی و یا احیاناً بهره‌گیری از لهجه‌ها، بنابراین بازمی‌گردد به آنچه در آغاز گفته شد یعنی جلب توجه هر چه بیشتر مترجمان و مؤلفان به تأمل در آثار فصیح زبان فارسی و کشف استعدادها و چگونگی پویایی این زبان و به کار انداختن آن استعدادها. چنان‌که بعضی از مترجمان و مؤلفان مایه‌ور امروزی به این سرچشمۀ زاینده و فزاینده رسیده‌اند و هر چه بیشتر از آن بهره می‌برند. 

محتاج به گفتن نیست که موضوع مورد نظر، احراز توانایی زبان فارسی در ادای معانی و مفاهیم گوناگون و تقویت هر چه بیشتر زبان است و اهمیت این مسأله بیشتر از آن است که ما بتوانیم زبان را به قیودی دست و پاگیر نظیر فارسی سره‌نویسی و یا هر نوع یک‌طرفه اندیشیدن گرفتار سازیم.


نویسنده: غلامحسین یوسفی

منبع: برگرفته از کتاب کاغذ زر، یادداشت‌هایی در ادب و تاریخ، نشر سخن