فاطمه بیات فرد، کریستی ومپل، جستار، جستارگرایی، مونتنی،

جستارسازی همه‌چیز | در باب جستار و تقابلش با جزم‌اندیشی و تعصب


جستار‌گرایی عبارت است از یک ذهن خودخواه که به دنبال زندگی می‌گردد. همان کاری را می‌کند که تئودور آدورنو آن را «تمایل جستار به کورمال‌کورمال گشتن» نامیده است. به همه‌چیز با تردید و کم‌توجهی نزدیک می‌شود. جزئیات و کلیات را با هم مقایسه می‌کند. اتفاقات پیش‌پاافتادۀ روزمره: آنچه می‌خوریم، چیزهایی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، چیزهایی که شش ‌دانگ توجه‌مان را جلب می‌کنند، به طور ضمنی با پرسش‌های بزرگی مرتبط‌اند: پیامدهای تجربۀ انسانی چیست؟ معنای زندگی چیست؟ چرا چیزی بودن بهتر از هیچ بودن است؟ مثل پدر جستار (مونتنی) ما هم اجازه می‌دهیم که ذهن و جسم ما از این شاخه به آن شاخه بپرد؛ دنبال اطلاعات از یک اَبَرپیوند ذهنی به اَبَرپیوند ذهنی دیگر برویم. اگر مونتنی امروز زنده بود احتمالاً دربارۀ او هم تشخیص اختلال کم‌توجهی-بیش‌فعالی می‌دادند.


در سال‌های اخیر شاید متوجه انبوه مقالات و کتاب‌هایی شده باشید که جستار را به عنوان یک قالب ادبی انعطاف‌پذیر و بسیار انسانی مورد توجه قرار می‌دهند. آثاری نظیر «جستاری سرکش» و تأملات اخیر فیلیپ لوپات دربارۀ ارتباط بین جستار و شک، و کتاب‌هایی مثل چگونه زندگی کنیم، توصیف موزون و دقیق سارا بیک‌وِل دربارۀ مونتِنْی ــ نویسندۀ قرن شانزدهم و مبدع این ژانر ــ و همچنین مجموعۀ گردآوری‌شدۀ کارل اچ. کلوس و نِد استاکی فرنچ با عنوان جستارنویسان در باب جستار: مونتنی تا زمان ما.

به نظر می‌رسد که حتی با وجود روند فزایندۀ شکل‌گیری قالب‌های جدید نوشتن و ارتباطات، قالب جستار تبدیل به طلسم زمانۀ ما شده است. چه چیزی در پس این کشش قرار دارد؟ آیا این به خاطر ویژگی‌های درمانگرانۀ آن است؟ آیا از این جهت است که جستار برای نویسنده و همچنین خواننده‌اش خوشی‌های کوچکی به همراه می‌آورد؟ به سبب آن است که به اندازۀ کافی کوچک است و در جیب ما جا می‌شود، طوری که می‌توانیم مثل تجربه‌هایمان با خودمان جابه‌جایش کنیم؟

باور من بر آن است که جستار دوامش را در زمانه ما بیشتر مدیون این واقعیت است که این گونۀ ادبی و روح آن جایگزین تفکری جزم‌اندیش است که بر بخش بزرگی از زندگی اجتماعی و سیاسی آمریکای معاصر حاکم است. در واقع من طرفدار به‌کارگیری آگاهانه و متأملانه‌تر روح جستار در تمام جنبه‌های زندگی هستم؛ به گونه‌ای که بتوان از آن به عنوان مقاومتی در برابر تعصب و کوته‌بینیِ نامنعطف یاد کرد. من این صف‌آرایی را جستار‌سازی همه‌چیز می‌نامم.

اما منظور من از این اصطلاح باشکوه چیست؟

بیایید با آغاز این گونۀ ادبی شروع کنیم. میشل دو مونتنی برای توصیف اندیشه‌های نثرگونۀ خود که در سال ۱۵۸۰ میلادی منتشر شد، اصطلاح Essais را وضع کرد که در آن زمان صرفاً به معنای «تلاش‌ها» بود. چرا که هنوز چنین گونۀ ادبی تدوین نشده بود. ریشه‌شناسی این واژه از آن جهت که به ماهیت تجربی نوشتار جستارگونه اشاره دارد حائز اهمیت است: نوشتار جستارگونه دربردارندۀ شیوه‌های متنوع آزمودن چیزی است.

بعدها در اواخر قرن شانزدهم، فرانسیس بِیکِن با انتخاب این اصطلاح فرانسوی در عنوان نثر خشک و جدی‌ترِ خود آن را وارد زبان انگلیسی کرد. بر این اساس توافقی شکل گرفت: این نوشته‌ها جستار بودند و جستار باقی می‌ماندند. تنها یک مشکل وجود داشت: فاصلۀ اسلوب و محتوای نوشته‌های میشل و فرانسیس، مثل کانال انگلیس که آن‌ها را از هم جدا می‌کرد، چنان عمیق بود که می‌شد در آن غرق شوی. من همیشه طرفدار تیم میشل بوده‌ام. آدمی که احتمالاً کهیرهایش را به تو نشان می‌دهد، جوک‌های کثیف تعریف می‌کند و از تو می‌پرسد که نظرت دربارۀ مرگ چیست؟ و تصور می‌کنم، شاید به‌اشتباه، که آن یکی تیم، تیمِ فرانسیس، مایل است که طرفدارهای مغرورتر و خوددارتری را به خودش جذب کند، با آن لحنِ «هر آن کس که زن و فرزند دارد خود را به دست تقدیر سپرده است، چرا که اهل و عیال سد راه کارهای بزرگ‌اند» و این‌جور حرف‌ها.

با چنین اعقاب ناسازگاری، جستار هرگز از بلاتکلیفیِ مزمن بهبودی نیافته است. جستار به عنوان گونۀ ادبی که در پاسخ به نیازهای بیانیِ انسانِ دورۀ رنسانس سر برآورده بود، ضرورتاً همۀ ابزارها و مهارت‌ها را در اختیار ما قرار می‌دهد. مخزن جستارنویس متنوع‌تر از مواد اولیۀ دی‌جی‌هاست: یک قطعۀ حماسی این‌جا، یک تغزل آن‌جا، یک وقفۀ چندصدایی و آثاری از بزرگان گذشته، همۀ این‌ها به اضافۀ یک امضای شخصی در پایان.

قطعاً این‌که چه چیزی جستار به حساب می‌آید و چه چیزی نه، محل تردید و اختلاف نظر است. من به طور کلی این‌طور دریافته‌ام که برای هر قانونی که می‌توانم برای جستار وضع کنم ده دوازده تا استثنا پیدا می‌شود. به‌تازگی یک سمینار تحصیلات تکمیلی در مورد این موضوع برگزار کردم و در پایان دوره در پاسخ به این سؤال که «در توصیف جستار چه چیزی را می‌توان با قاطعیت گفت؟» همۀ ما، مجهز به نظریات متعارف و حدسیات خودمان در مورد جستار، ناگزیر اعتراف کردیم که پاسخ این است: «تقریباً هیچ‌چیز.» اما این قدرت جستار است که شما را وادار می‌کند تا با بلاتکلیفی روبه‌رو شوید. او از شما می‌خواهد تا با چندگانگی کنار بیایید. 

من وقتی می‌گویم «جستار» منظورم نثر کوتاه غیرداستانی دربارۀ موضوعی تأمل‌برانگیز است که قطعیت‌بردار نیست. بیشتر نوشته‌هایی که امروز «جستار» یا «جستارگونه» قلمداد می‌شوند، هر چیزی هستند به جز جستار. این متن‌ها شامل نوع نوشتاری هستند که در آزمون‌ها، مقالات ارائه‌شده در سمینارها، پایان‌نامه‌ها و نقد تخصصی یا دیگر نوشته‌های علمی انتظار داریم. همچنین متون متعهد سیاسی یا اشکال دیگری از نوشته‌های قاطع که بر آرای خود تأکید دارند و جایی برای هیچ عدم قطعیتی باقی نمی‌گذارند؛ یا دیگر اشکال نثر کوتاه که ذهنیت و مقاصد نویسنده در آن به‌عمد پاک یا پنهان می‌شود. وجه اشتراک اغلب این متون اولاً پنهان کردن آگاهانۀ «من» در زیر پوششی از بی‌طرفی است. فرد باید تظاهر کند که نظرات یا یافته‌های او از جایگاهی فراتر که حقیقت والا را در اختیار دارد سرچشمه گرفته است، جایی که علم و موشکافی دقیق بر آن حاکم است.

ثانیاً این متون قطعی و همیشگی هستند. آن‌ها از پیش می‌دانند که چه استدلالی پیش خواهند کشید. کارشان را بی‌سروصدا پیش می‌برند. هر اعتراضی را پیش‌بینی می‌‌کنند، تا شاید از حمله در امان بمانند. این نوشته‌ها «تلاش» نیستند؛ سرسختی و یکدندگی‌اند. دژ هستند. نویسنده از خواننده دعوت نمی‌کند تا در این درگیری متنی سهیم باشد و صراحتاً اعلام می‌کند که میل به هم‌پیالگی با کسی ندارد.

شاید جالب‌ترین چیز دربارۀ جستار زمانی رخ می‌دهد که جستار نمی‌تواند در داخل مرزهای نوع ادبی خودش باقی بماند و از قالب نثر کوتاه به قالب‌های دیگری نظیر رمان جستار‌ی، فیلم‌جستار، جستار تصویری و خودزندگی‌نامه تسری می‌یابد. روبرت موزیل نویسندۀ اتریشی اوایل قرن بیستم در رمان ناتمامش به نام مرد بی‌کفایت برای این تسری نامی ابداع کرده است. او این پدیده را «جستارگرایی» (در زبان آلمانی Essayismus) نامید و کسانی را که با آن زندگی می‌گذرانند «احتمال‌گرایان» (در آلمانی Möglichkeitsmenschen) خواند. ویژگی‌های این وضعیت عبارت‌اند از بررسی پراکندۀ چیزها، از شاخه‌ای به شاخۀ دیگر رفتن و زندگی را بدون هدف خاصی، نه به خاطر کشف، نه به خاطر غلبه و پیروزی و نه به خاطر اثبات، بلکه تنها به خاطر تلاش و آزمودن گذراندن.

فرد احتمال‌گرا استاد مسلم فرضیات است. یکی از اساتید مشاور پایان‌نامۀ من توماس هریسون کتاب جالبی در این باره نوشته است با عنوان جستارگرایی: کنراد، موزیل و پیراندلو. او در این کتاب استدلال می‌کند جستار‌گرایی‌ای که موزیل تلاش می‌کرد توصیف کند «راه‌حلی در غیاب راه‌حل بود»، پاسخی مبهم به وضعیت بی‌ثبات اروپا در دورانی که او روی شاهکار ناتمامش کار می‌کرد. باید بگویم که بسیاری از ما در آمریکای کنونی این روزها در معرض جستارگرایی در هیئت‌های مختلف آن هستیم، اما همواره با روحیه‌ای مایل به پایان باز و تردیدهای اساسی برای تعهد به چیزی واحد.

جستار‌گرایی عبارت است از یک ذهن خودخواه که به دنبال زندگی می‌گردد. همان کاری را می‌کند که تئودور آدورنو آن را «تمایل جستار به کورمال‌کورمال گشتن» نامیده است. به همه‌چیز با تردید و کم‌توجهی نزدیک می‌شود. جزئیات و کلیات را با هم مقایسه می‌کند. اتفاقات پیش‌پاافتادۀ روزمره: آنچه می‌خوریم، چیزهایی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، چیزهایی که شش ‌دانگ توجه‌مان را جلب می‌کنند، به طور ضمنی با پرسش‌های بزرگی مرتبط‌اند: پیامدهای تجربۀ انسانی چیست؟ معنای زندگی چیست؟ چرا چیزی بودن بهتر از هیچ بودن است؟ مثل پدر جستار (مونتنی) ما هم اجازه می‌دهیم که ذهن و جسم ما از این شاخه به آن شاخه بپرد؛ دنبال اطلاعات از یک اَبَرپیوند ذهنی به اَبَرپیوند ذهنی دیگر برویم. اگر مونتنی امروز زنده بود احتمالاً دربارۀ او هم تشخیص اختلال کم‌توجهی-بیش‌فعالی می‌دادند.

جستارنویس دوست دارد که به خودش که در حال اندیشیدن به چیزهاست بیندیشد. باور ما این است که نظرات‌مان در مورد همه‌چیز از سیاست گرفته تا پیتزافروشی‌ها خیلی مهم است. به خاطر همین است که سخاوتمندانه داوطلب می‌شویم تا آن‌ها را در اختیار آدم‌های کاملاً غریبه بگذاریم. و از آن‌جا که فرهنگ «خودت انجامش بده» (DIY) امروزه به‌خوبی فهمیده می‌شود، از درون چنین فرهنگی می‌توانیم معنی گفتۀ مشهور آرتور بِنسِن در سال ۱۹۲۲ را بفهمیم: «جستار چیزی است که یک نفر خودش آن را انجام می‌دهد.»

معادل ایتالیایی واژۀ جستار saggio است که با واژۀ assaggiare به معنای چشیدن، مزه کردن یا ناخنک زدن هم‌ریشه است. امروزه ما دوست داریم که تجربه‌هایمان را بچشیم، مزه کنیم یا به آن‌ها ناخنک بزنیم؛ تجربه‌هایی نظیر قرارهای عاشقانۀ اینترنتی، دوست‌یابی سریع، خرید آنلاین، مصرف‌گرایی بخر و بپوش، موسیقی‌های ترکیبی و نمونه‌های دیجیتال آن‌ها، تضمین بازگرداندن وجه خرید، خالکوبی موقتی، راندن آزمایشی ماشین قبل از خریدنش و اشتراک‌افزارها. اگر از محصول‌تان، نوشته‌هایتان و یا همسرتان راضی نیستید می‌توانید مرجوعش کنید، پاکش کنید یا طلاقش بدهید‌. جستار مانند بسیاری از ما به طرز وحشتناکی تعهدگریز است.

قطعاً من این ادعا را ندارم که این روزها هیچ‌کس متعهدانه رفتار نمی‌کند. فقط چند دقیقه مواجهه با گفتمان سیاسی معاصر آمریکایی کافی است تا بتوانیم میزان تعهد متعصبانه به این یا آن حزب، این یا آن پایگاه نرم‌افزاری و امثال آن را دریابیم. هرچند خیلی‌ها قطعیت موجود در اظهارات افراد متعصب را رفتاری منسوخ‌شده و قدیمی می‌دانند، ما می‌توانیم سفت‌وسخت به دسته‌بندی‌هایی که دارند از بین می‌روند بچسبیم یا این‌که بگذاریم تا جزر و مد عدم قطعیت و ابهام ما را به سمت شکل جدیدی از زندگی ببرد که بیست سال قبل حتی نمی‌شد تصورش را کرد. جستار‌گرایی هنگامی که به عنوان یک رویکرد سازنده به هستی تصور شود همچون چتری از احتمالات است که هوشیارانه بر سر عالم گسترانده شده است.

جستارگرایی دست‌کم بر سه چیز استوار است: ثبات جایگاه فردی، ثبات حاکمیت تکنولوژی و بی‌ثباتی وضعیت اجتماعی‌.

مونتنی قطعاً اولی را داشت. او در خانوادۀ مرفهی بزرگ شده بود، قبل از آن‌که به زبان فرانسوی صحبت کند به زبان لاتینی حرف می‌زد، امکانات آموزشی، مالی و اجتماعی لازم برای یک زندگی اجتماعی و همچنین نوشتن را داشت. بیشتر ما احتمالاً در کودکی زبان لاتین نمی‌دانستیم (و هیچ‌وقت هم نخواهیم دانست) و در جایگاهی نیستیم که کارمندان عالی‌رتبه‌ای شویم؛ با این حال، میزان سواد ما نسبتاً بالاست و دسترسی بی‌سابقه‌ای به فناوری‌های ارتباطات و ذخایر دانش داریم. به علاوه، به عنوان یک ضدروایت از به‌ظاهر پرمشغله بودن ما، شواهد زیادی وجود دارند که نشان می‌دهند ما اوقات بیکاری زیادی در اختیار داریم. با وجود این‌که تلاش می‌کنیم تا به هر شکلی شده حواس‌مان را پرت کنیم، این ساعات خالی فرصتی به دست می‌دهند تا دربارۀ سختی زندگی امروز اندیشه کنیم. اندیشه‌ها اگر مجال یابند، بی‌وقفه به ذهن‌مان خطور می‌کنند. 

در مورد حاکمیت تکنولوژی باید بگویم که رشد و شکوفایی فرهنگ چاپ در دورۀ رنسانس به معنای آن بود که متون مهم دوران باستان و مطالب ادبی، فلسفی و علمی جدیدتر می‌توانستند به دست مخاطبان بیشتری برسند، هرچند این افراد عمدتاً از قشرِ برخوردار بودند. متخصصان علم و فناوری در آن زمان بخشی از قدرتی را که همیشه در اختیار نهاد کلیسا و نهاد پادشاهی بود فراچنگ آوردند. امروز می‌توانیم قیاسی مشابه را پیش بکشیم: سیلیکون‌وَلی و طبقۀ تجاری حاکمیت تکنولوژی هنوز به کلیسا و دولت فشار وارد می‌کنند تا در بخش زیادی از قدرت فرهنگیِ آن‌ها سهیم شوند. جستار در چنین شرایطی شکوفا می‌شود. 

در مورد بی‌ثباتی اجتماعی باید بگویم که زندگی خارج از قصر مونتنی چندان رؤیایی نبود: در فرانسه نزاع‌های مذهبی بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها که در دهۀ ۶۰ قرن شانزدهم شروع شد، بالا گرفته بود. آشفتگی و عدم قطعیت، تعصب و خون: چنین شرایطی فرد را وادار می‌کند که به معنای زندگی بیندیشد. اما گاهی بسیار دشوار است که با این پرسش مستقیماً رودررو شویم؛ در عوض فرد این سؤال را به طور غیرمستقیم طرح می‌کند، با پرسش دربارۀ موضوعات کوچکی که تجربۀ انسانی را شکل می‌دهند. امروزه موضوعات حل‌نشده‌ای نظیر طبقۀ اجتماعی، نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، وابستگی سیاسی و تقسیم بندی‌های دیگر منجر به خلق پویش اجتماعی بی‌ثباتی شده است و با این وضعیت اقتصادی متزلزلِ ما عجیب نیست که ابراز تمایل کامل به یک تفکر یا تلاش ویژه برای بیشتر ما امری مخاطره‌انگیز به نظر می‌رسد. دست‌آخر این‌که جنگ‌های خونین مذهبی و ایدئولوژیک همچنان در زمان ما شعله‌ور است. شاید در اوایل قرن بیستم وقتی نویسندۀ فرانسوی آندره مالرو پیش‌بینی کرد که قرن بیست‌ویکم قرن رازباوریِ نو خواهد بود حتی به ذهنش هم خطور نمی‌کرد که جست‌وجوی خدا به لحاظ سیاسی چنین شکل بی‌ثباتی به خودش بگیرد.

جستارگرایی، به عنوان یک شیوۀ بیانی و به عنوان یک روش زندگی، با ناامنی‌ها و خودخواهی‌ها و خوشی‌های ساده و سؤالات تشویش‌برانگیز و نیاز ما برای سنجیدن و به اشتراک گذاشتن تجربه‌هایمان با دیگران سازگار افتاده است. من معتقدم که ضعیف‌ترین مؤلفه در جستار‌گرایی غیرمتنی امروز ناکارآمدی تأملی آن است. بدون جنبۀ تأملی، جستار‌گرایی به سمت خودخواهی پوچ و بی‌تمایلی یا ناتوانی در انجام کارها و به تعویق انداختن بزدلانۀ لحظه انتخاب خواهد گرایید. شتابِ غالباً بدون تأمل ما به معنای آن است که ما برای بررسی چیزهایی که با آن‌ها در ارتباطیم زمان کمی صرف می‌کنیم. تجارب ما به‌سادگی کسب و سپس رها می‌شوند. جستارنویس واقعی رویکردی انباشتی دارد: هیچ‌چیز از قلم نمی‌افتد، تنها برای مدت کوتاهی کنار گذاشته می‌شود تا وقتی که ذهن پراکندۀ جستارنویس دوباره آن را فرابخواند و با تاباندن نوری متفاوت بر آن، از نو به این سو و آن سو بچرخاندش و بررسی‌اش کند تا ببیند از آن چه می‌فهمد. او الگویی از انسانیت ارائه می‌دهد که با سود یا پیشرفت مرتبط نیست و راه‌حلی برای زندگی پیشنهاد نمی‌دهد بلکه پرسش‌های بی‌پایانی را در برابر آن قرار می‌دهد. 

ما نیازمند پاسخی قانع‌کننده در برابر تعصب نوشده در منظر اجتماعی و سیاسی امروز هستیم، و کشش باطنی‌ما به جستار می‌تواند ما را به سمت این نوع ادبی و روحِ حاکم بر آن به عنوان راه‌حلی موقت سوق دهد. گرایش امروزی به جستار ــ مجموعه‌ای از تلاش‌های اغلب سطحی و نسبتاً عاری از تفکر ــ در نسخۀ کنونی‌اش چنین ظرفیتی ندارد. اما تلقی متأملانه‌تر و سنجیده‌تر به شیوۀ مونتنی می‌تواند ما را به این سمت سوق دهد که زندگی را با آرامش بیشتر و بدون واکنش‌های سریع ارزیابی کنیم. جستارسازی همه‌چیز یعنی تبدیل خود زندگی به یک تلاش طولانی. 

جستار، شبیه همین چیزی که پیش چشم شماست، قالبی است برای آزمودن چیزهایی که تا کنون آزموده نشده‌اند. روح جستار در مقابل تفکر بسته و سلسله‌مراتبی مقاومت می‌کند، هم نویسنده و هم خواننده را ترغیب می‌کند که صدور حکم دربارۀ زندگی را به تعویق بیندازد. این دعوتی است برای حفظ انعطاف‌پذیری ذهن و کنار آمدن با چندگانگی و ابهام ذاتی جهان. و مهم‌تر از همه مرور خیالیِ چیزی است که نیست ولی می‌توانست باشد.


نویسنده: کریستی وامپُل

مترجم : فاطمه بیات‌فرد

منبع

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *