شان تن (متولد ۱۹۷۴) نویسنده و تصویرگری استرالیایی است. او در کارش موفقیت چشمگیری داشته است، نهتنها در مقام تولیدکنندهی کتابهای مصور بلکه در مقام هنرمندی که در زمینههای مختلفی کار میکند؛ او در تولید فیلمهای انیمیشن، موسیقی و تئاترهای اقتباسشده از آثارش نیز نقش ایفا میکند و خودش هم دستی در هنرهای زیبا دارد. از میان حدود بیست کتاب مصوری که تولید کرده، آثار تکجلدیاش بیش از همه مورد توجه قرار گرفته است.
جالب اینجاست که شان تن تحصیلات رسمی در زمینهی تصویرگری ندارد و مهارت خارقالعادهاش را از راه آزمون و خطا کسب کرده است. شاید همین امر باعث شده قصههای درخشانی خلق کند و با ذهنی باز سراغ کتابهای مصور برود. شان تن در رشتهی هنر، تاریخ و ادبیات تحصیل کرد و این نکته در کتابهایش هویداست. او پیش از نوشتن هر کتاب تحقیقات مفصلی انجام میدهد و کتابهایش همواره ارجاعات هوشمندانهای به آثار ادبی و هنری و سینمایی دارد.
هر کدام از کتابهای شان تن را که باز کنید، جزئیات مفصلِ جهانهای سوررئالیستی و رویکردش به فرم و محتوی شما را تحت تأثیر قرار میدهد. آثار شان تن اغلب کمحجم هستند، اما چنان عمقی دارند که ناگزیر چندین و چند بار میخوانیمشان. مخاطب با رازآلودگی و بدیع بودن قصههای شان تن مواجه میشود و هم حیرت میکند و هم به نظرش تصاویر آشنایی میبیند. همین باعث میشود ذهن مخاطب به سمت تداعیهای دیگری هم سوق پیدا کند. خود شان تن میگوید میخواهد با کشیدنِ چیزهای ناآشنا به واقعیت نزدیکتر شود.
کتابهای مصور شان تن هم به سویهی زیبای زندگی نظر دارد و هم سویهی غمبار و دشوارش. او به قابلیت انسان در انجام کارهای نیک و بد میپردازد، اما قصههایش همیشه حاوی هالهای از امید و رهایی است و معمولاً تعامل بین انسانها را ارزشمند و ضروری میانگارد. او در نوشتههایش بارها و بارها به جداماندگی و مواجهات غیرِ اینجهانی باز میگردد. کتاب خرگوشها (۱۹۹۸) که متنش را جان مارسدِن نوشته، قالب حکایت را به کار میگیرد تا به استعمارگری و سوءاستفاده از قدرت بپردازد. کتاب گمشده (۲۰۰۰)، که فیلم اقتباسشده از آن برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم کوتاه انیمیشن شد، تصویری لطیف از مواجههی یک پسربچهی درسخوان با موجودی عجیبوغریب است. کتاب درخت قرمز (۲۰۰۱) قصهی یک روز بد در زندگی دختری جوان است و تصاویری احساسی از دشوارترین و زیباترین لحظات زندگی را نمایش میدهد. کتاب حکایتهای حاشیهنشینان (۲۰۰۸) مجموعهای از رمانهای کوتاه مصور است که به دغدغهها، رؤیاها، راز و رمزها و جادوی زندگیِ ظاهراً بیروحِ حاشیهنشینان میپردازد. اینها کتابهای مصوری هستند که میتوانند خوانندگانشان را تکان دهند، غافلگیر کنند و آنها را به فکر فرو ببرند. شان تن هیچ گاه پیغامش را توی چشم مخاطب نمیکند، بلکه بالعکس اجازه میدهد خواننده خودش فکر کند، تفسیر کند و قطعات مختلف را کنار هم بگذارد.
کتاب مهاجر (۲۰۰۶) – اثری که هیچ کلمهای در آن ظاهر نمیشود و حاوی نقاشیهای بینظیری با مداد است- مشهورترین اثر شان تن تا به امروز است. همیشه برای مخاطب جذاب است که بداند کتابهای شان تن چطور نوشته/ترسیم میشوند چون او همواره خودش را به چالش میکشد تا راههای جدیدی برای گفتن قصههایش پیدا کند. ابتدا کتاب مهاجر بسیار کمحجمتر، با متن بیشتر و تصاویر کمتر بود. اما شان تن متوجه شد این فرمت مناسب چیزی نیست که میخواهد بگوید. در عوض تصمیم گرفت روایتش را فقط با استفاده از تصاویر ارائه کند. او راه حل طولانیتری را انتخاب کرد: صحنههایی از کتاب را ساخت و قبل از کشیدنشان روی کاغذ، از آنها فیلمبرداری و عکسبرداری کرد. به همین خاطر است که او برای اتمام این کتاب پنج سال وقت صرف کرد.
عامل دیگری که باعث جذاب شدن کتاب مهاجر میشود این است که از مرز ژانرها و دستهبندی مخاطبان فراتر میرود. مهاجر کتاب مصور است یا رمان گرافیکی یا کمیک استریپ؟ برای کودکان است یا نوجوانان یا بزرگسالان؟ در واقع قدرت این کتاب در ذات چندگانهی آن نهفته است و اینکه مثل بسیاری از کتابهای مصور دیگر شان تن، برای سنین مختلف نوشته شده است. آن چیزی که شان تن را هنرمندی بیپروا میسازد بیشک توانایی او در پس راندن مرزهای کتابهای مصور و نپذیرفتن دستهبندی سن مخاطبان برای آثارش است.
کتاب مهاجر قصهی مردی است که خانه و خانوادهاش را ترک میکند و به سرزمینی بیگانه مهاجرت میکند و در آنجا تقلا میکند تا با محیط جدید خو بگیرد و در عین حال همواره در آرزوی دیدن خانوادهاش است. فرم و محتوی در این اثر همسو هستند چرا که بیکلام بودن این کتاب با زبانندانی شخصیت اصلی در کشور جدید همراستاست. زبان، طبیعت و اشیای روزمره در مکان جدید همانقدر برای خواننده بیگانه است که برای خود مهاجر؛ در نتیجه مخاطب میتواند با سرگشتگی و جداماندگیای که بیگانهها یا مهاجرها در مکانهای جدید تجربه میکنند به طور کامل همدلی کند.
کتاب مهاجر با الهام از کتاب مصور کلاسیک آدمبرفی (۱۹۷۸) اثر ریموند بریگز ساخته شده و در واقع مانند یک حلقه فیلم صامت است، با این تفاوت که مخاطب میتواند روی تصاویر مکث کند و در داستان به جلو و عقب برود. شاید جز این چارهای نباشد، چون رخدادهای این قصه در بازهی زمانی طولانیمدتی اتفاق میافتند و شان تن آنها را در صحنههایی کلیدی که با دقت و وسواس زیاد انتخاب شدهاند، خلاصه کرده است. نقاشیهای این اثر شبیه به عکسهای سیپیا هستند و این امر کمک میکند به اینکه ریشهی تصاویر سوررئالیستی را در واقعیت ببینیم. شان تن تحقیقات گستردهای برای این کتاب انجام داد و قصهی مهاجران زیادی را خواند و آرشیو عکسهای بسیاری را بررسی کرد.
کتاب مهاجر مثل آثار دیگر شان تن نور امیدی به آیندهی کتابهای مصور است. قصههای رازآلود او در مرز مبهم بین رؤیا و واقعیت میگذرد و مخاطبان جدیدی برای کتابهای مصور مییابد. مهاجر مثل تمام آثار دیگر شان تن کاملاً دقیق، فکرشده و کمالگراست و از تمام امکانات کتاب مصور استفاده میکند تا مخاطب آرام و مکرر آن را بخواند.
پرسشهایی برای تأمل بیشتر دربارهی کتاب مهاجر اثر شان تن
طراحی این کتاب مثل یک آلبوم عکس کهنه است، فکر میکنید دلیلش چیست؟
جهانهای برساختهی شان تن پر از نمادپردازیاند و این موجب تفسیرهای گوناگونی میشود. به نظرتان سایهی دم اژدها که روی خانواده و شهر شخصیت اصلی افتاده چه تداعیهایی به ذهن متبادر میکند؟ نقش آن موجود کوچک و عجیبِ روی جلد کتاب چیست؟
شخصیت اصلی با کاغذ پرندههایی درست میکند. این پرندهها چه معنایی برای او، خانوادهاش و مخاطب دارند؟
شان تن گاهی از تکنیکهای سینمایی، مثل زوماین و زوماوت، استفاده میکند تا تنهاییِ شخصیت اصلی و آسیبپذیریاش در جهان عجیب و توانفرسا را نشان بدهد. چند ترفند بصری دیگر در این کتاب پیدا کنید و ببینید این ترفندها چه تأثیری بر احساسات مخاطب میگذارند.
شان تن اغلب با خوانندگانش بازیهای بصری هم میکند. مثلاً در کتاب مهاجر به تصاویر معروفی از مهاجرتهای تاریخی ارجاع میدهد. ببینید چه ارجاعاتی در کتاب پیدا میکنید و این ارجاعات چه چیزی به قصهی کتاب میافزاید.
شان تن دست به بازیهای شخصی هم میزند. مثلاً خودش و همسرش را جزو شخصیتهای اصلی خانوادهی این قصه به تصویر کشیده است. میتوانید چهرهی پدرش را هم میان تصاویر نقاشیشدهی جلد داخلی کتاب ببینید. چرا نویسنده این کار را کرده؟ آیا دانستن این مطلب چیزی به روایت کتاب اضافه میکند؟
بسیاری از افرادی که شخصیت اصلی با آنها ملاقات میکند، قصههایی دارند دربارهی اینکه چرا از سرزمین مادریشان فرار کردهاند. موضوع این قصههای درون قصهی اصلی کتاب (قصهی قاب) چیست؟ تن از چه تکنیکی استفاده میکند تا به مخاطب نشان بدهد که این بخشها در واقع فلشبک هستند؟
شخصیت اصلی نمیتواند به زبان کشور جدیدش حرف بزند یا آن را بفهمد. پس چطور میتواند حرف دیگران را بفهمد و منظور خودش را بفهماند؟
شان تن چطور بدون استفاده از کلمات، گذر زمان را در این کتاب به نمایش درآورده است؟
این قصه چارچوب زمانی و پیرنگ مشخصی دارد: خانه، وداع، سفر، رسیدن، انس با محیط جدید، تجدید دیدار با خانوده. دو صفحهی اول فصل یک را با دو صفحهی اول فصل شش مقایسه کنید. چه ارتباطی با هم دارند؟ این تصاویر دربارهی سفر پرماجرای شخصیت اصلی و زندگی در سرزمین جدید چه چیزی را بیان میکنند؟
کتاب با اپیزودی تمام میشود که در آن دختر شخصیت اصلی نقشی کلیدی ایفا میکند. آخرین تصویر کتاب شما را به چه فکری وا میدارد؟
نویسنده: ماریا لاسنسیگر (عضو هیئت داوران جایزهی یادبود آسترید لیندگرن)
ترجمه و تلخیص: نیما م. اشرفی
گفتوگو با شان تن: بیگانگان در سرزمینهای بیگانه
بدون دیدگاه