قصهگویی یکی از ابزارهای مهم برنامهریزهای شهری است. حال چگونه میتوان قصهگویی را در فرایندهای برنامهریزی تلفیق کرد؟ امروزه برنامهریزی شهری در معرض سؤالها و اعتراضهای فراوانی قرار گرفته، چرا که مسائل مهمی پیش رویش است؛ اموری از جمله وضعیت پناهندگی، بیخانمانی، درآمد نابرابر، عدالت اجتماعی و تغییر اقلیم. قصهگوییِ تأثیرگذار و گیرا به برنامهریزها کمک میکنند تا نوع جدیدی از برنامهریزی را تنظیم و تدوین کنند. اینگونه، برنامهریزها میتوانند از عهدهی مسائل بسیار حساس شهری در چشمانداز رقابتی رسانهها برآیند.
برنامهریزها از قصهگویی بهره میجویند تا در مردم علاقه و دغدغه ایجاد کنند، اجتماعی که در آن خدمت میکنند را بشناسند، ارتباطات خویش را بهبود بخشند و دستآخر، ساکنان و اعضای جامعهی مورد نظر را توانمند سازند. عموماً قصهگویی بر محور انسان میچرخد اما برنامهریزها دربارهی مکان و فضا قصه میگویند! آنها میتوانند با استفاده از قصه و قصهگویی در مراحل مختلف فرایند، برنامهریزی شهری را مدیریت کنند.
- مرحلهی ۱. رساندن پیام (به افراد و مکانها و فضاهایی که برنامهریزها در صدد تغییر یا کمک به آنان هستند)
- مرحلهی ۲. برقراری ارتباط (دربارهی ارزش برنامهریزی شهری و مشارکت)
- مرحلهی ۳. توانمندسازی (در افراد تا بتوانند فضای مختص به خود را خلق کنند و ماهرانه قصهی خود را بسازند)
قصهگویی ابزاری ارتباطی است که به پیش از نوشتن انسانها باز میگردد و هر کسی میتواند قصه تعریف کند. از منظر جمعی، قصهها فرهنگ ما را حفظ و ارزشهای اخلاقی را به جامعه القا میکنند. اما از منظر فردی، مردم قصه میگویند تا به فهمی از جهان و زندگی خود برسند و در واقع هر شب با خواندن یا تماشای قصه به آرامش میرسند. ما برای انتقال اطلاعات، سرگرمی، ترغیب و آموزش به قصه گفتن میپردازیم. قصهها به ما کمک میکنند با دیگران احساس نزدیکی کنیم. همانطوری که جان مودی مطرح میکند «قصه ذهن ما را با افکار، تجربهها و احساسات دیگران آشنا میسازد و در قبال افرادی که پیش از این با آنان هیچ اشتراکی نداشتهایم، حس همدردی و شفقت ایجاد میکند.» حس همدردی و اعتماد در فرایند برنامهریزی شهری اموری ضروری هستند.
پای قصهی خوب که به میان میآید، همه سراپا گوش میشوند!
مرحلهی ۱: رساندن پیام
«بنای جوامع سالم» برنامهای است که بنیاد خیریهی کالیفرنیا راهاندازی کرده تا ساکنین کالیفرنیا را در طراحی فضایی برای زندگی سالمتر یاری رساند. پیام این برنامه بسیار روشن است: علاقه و دغدغهی اعضای جامعه را بر میانگیزاند و برنامهها را در راه رسیدن به هدف هدایت میکند.
منتخبین سیاسی، فعالان اجتماعی و کسبوکارها، همه و همه از قصهگویی بهره میجویند تا توجه افراد را جلب کنند، حمایت کسب کنند، انگیزه ببخشند و چشمانداز افراد را تغییر دهند. این قصهها ممکن است مثل رمان طولانی باشند یا صرفاً شعاری ساده و کوتاه. از میان شعارهای مشهوری که داستانی گیرا دارند، میتوان به این موارد اشاره کرد: عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم، جان سیاهپوستان مهم است، تغییر اقلیم، فقط تو میتوانی از آتشسوزی جنگلها جلوگیری کنی، وقتی نوشیدی رانندگی نکن.
شعارها و پیامی که منتقل میکنند، به مردم انگیزه میدهند تا مشارکت کنند و کنشی مشخص داشته باشند. در نهایت، نتیجه از آنِ کسی است که پیام یا روایت را در اختیار دارد. مهم است برنامهریزها به انتقال پیامی فکر کنند که همه را به مشارکت تشویق و فرایند برنامهریزی شهری را در راه رسیدن به هدف هدایت کند. البته افرادی پیام را در اختیار دارند، ممکن است پروژه یا برنامه را منحرف و از خط اصلی خود خارج کنند.
بهتازگی در کارگاه قصهگوییِ کیث بَتِل در جشنوارهی فیلمهای شهری سانفرانسیسکو شرکت کردم. کیث بَتِل فیلمساز و معلمی است که با ائتلاف ویدئویی منطقه خلیج سانفرانسیسکو همکاری دارد. این کارگاه برنامهریزهای شهری را با روش «قصه، مخاطب، پیام و سبک» آشنا کرد. این چهارچوب که در شکلگیری و پردازش ایدهی اصلی فیلم به کار گرفته میشود، برای رسیدن به این هدف چند سؤال مطرح میکند: قصه از چه قرار است؟ مخاطب چه کسی است؟ پیام چیست؟ چه سبکی مدنظر است؟
استفاده از این روش میتواند به برنامهریزها کمک کند تا پیام درست را به عموم انتقال دهند و بتوانند توجه آنان را به برنامهریزی شهری جلب کنند.
مرحلهی ۲: برقراری ارتباط
قصهگویی برای ساکنان هر منطقه فرصتی ایجاد میکند تا قصهی خود را بدون استفاده از اصطلاحات خاصِ برنامهریزی شهری بیان کنند. قصههای ساکنان به برنامهریزها کمک میکند تا به فهم و درک بهتری از جامعهی مدنظر برسند؛ اینکه ساکنان چه پیشینهای دارند، چه ارزشهایی دارند و از همه مهمتر رابطهی آنها با محیطِ ساختهشده چطور است. جان کمپ بیان میدارد «سنگ بنای شهر، اموری فراتر از ساختمان، خیابان و پیادهرو است. سنگ بنای شهر شامل تجربههای شخصی، خاطرات جمعی و روایتهای جمعی نیز هست. این امور ملموس نیستند، اما بسیار لازم و ضروریاند. عناصری هستند که زیرساخت صرف را به فضا و مکان بدل و به ساکنین کمک میکنند به فهم درستی از جامعهی خود برسند».
قصهگویی لزوماً پیچیده و دشوار و پرهزینه نیست. قصهگویی میتواند در بازگویی یکدقیقهای یک خاطره و تجربه یا آرزو خلاصه شود. در حقیقت، بهتر است در جلسات عمومی به منظور مدیریت زمان، قصهگویی کوتاه و مختصر باشد.
سنگ بنای شهر شامل تجربههای شخصی، خاطرات جمعی و روایتهای جمعی است.
در طی این سالها، در جلسات و کارگاهها با استفاده از روشی به نام «جانمایی کن (Place It)» از هزاران نفر درخواست کردم تا برای آب شدن یخ جمع، همان ابتدای جلسه خاطرهی محبوب دوران کودکی خود را در یک دقیقه تعریف کنند. پاسخ به چنین پرسشی، تفاوت در سن، نژاد، درآمد، حرفه و بیخانمانی را از میان برمیدارد. قصهگویی شرایط برابری برای همگان فراهم میآورد، چرا که گاهی اوقات افراد با قصهها آسانتر ارتباط برقرار میکنند تا با یکدیگر. هنگامی که شرکتکنندگان احساسات خود را به اشتراک میگذارند، همدلی و اعتماد میان اعضای گروه به وجود میآید. با قصه میتوانیم بدون بحث و جدل دربارهی تفاوتهایمان صحبت کنیم.
چنین روایتهایی به شرکتکنندگان کمک میکند تا صدای خود را در فرایند برنامهریزی شهری پیدا کنند. همچنین برنامهریزها خاطرات شرکتکنندگان را به مضمونها، ارزشها و روایتهای مشترک ترجمه میکنند.
مرحله ۳. توانمندسازی
به منظور تأکید بر اهمیت برنامهریزی شهری و همچنین تشویق استقلال فردی، معمولاً از شرکتکنندگان در فرایند «جانمایی کن» خواهش میکنم قصهای بسازند. در واقع، از شرکتکنندگان میخواهم با همکاری یکدیگر، جامعهی آرمانی خود را با استفاده از اشیای آشنایی همچون بیگودی، چوب بستنی، چنگال پیپ و… بسازند. شرکتکنندگان با ساختن این قصه در کنار یکدیگر، بهسرعت با هم ارتباط برقرار میکنند، ایدههای مرتبط با تصویر و فضا و قصهی خود را میسنجند، به راهحل و ارزشهای مشترک میرسند و دست آخر روایتی جمعی خلق میکنند. در حین این مذاکره، ایدههای جدیدی نیز پدیدار میشود. در مدت زمانی کوتاه مدل شکل میگیرد و ایدهها و راهحلهایی پیشتاز برای جامعهی مدنظر تولید میشوند. سپس، تیمها در دو دقیقه جامعهی آرمانی خود را ارائه میدهند. در آخر از هر عضو گروه خواسته میشود تا براساس مدل سهبعدیای که ساخته، روز و ساعت و فعالیتی را انتخاب کند. به این ترتیب، قصه در ذهن آنها حک شده و تنها طراحی و برنامهای صِرف باقی نمیماند.
چنین فعالیتی که ناظر بر قصهگویی همهجانبه است، فرصتی برای شرکتکنندگان فراهم میآورد تا دربارهی اشیای نقشهی فرضی تأمل کنند، آنها را لمس کنند، حرکت دهند و با آنها بازی کنند. در واقع، شرکتکنندگان بهسرعت به بررسی و اکتشاف میپردازند، مدل اولیه میسازند و راهحلها را آزمایش میکنند. آنها میآموزند که شهرشان هزاران قصهی دیدهشده و دیدهنشده دارد و تمام این قصهها در کنار هم این قدرت را دارند تا تغییری عینی به وجود آورند.
در این روش شرکتکنندگان در حین ساختن یک خاطره، تجربه یا آرزو با استفاده از اشیا میتوانند با بهکارگیری واژهها و ایجاد رابطهای بصری با محیط ساختهشده، به شناختی برسند که قبلاً نادیده گرفته بودند. ساخت چنین خاطره و تجربهای باعث میشود تاشرکتکنندگان به فهم و درکی از فضا و مکانی که به آن دلبستگی دارند، برسند. بهتر است این دلبستگی سرآغاز فرایند برنامهریزی شهری قرار گیرد. ساختن قصه، الهامبخشِ امید و توانمندی است چرا که در فرایند برنامهریزی شهری، قصه از فکری گذرا به امری عینی و قابل مذاکره ارتقا یافته است.
نتیجهگیری
قصه و قصهگویی میتواند در غلبه بر بسیاری از موانع موجود در حوزهی فعلی برنامهریزی شهری مؤثر باشند، چرا که قصه و قصهگویی میتوانند به آسانی با زندگی مادی و اجتماعی و فرهنگی ساکنین تلفیق شوند. قصه راههای متعددی برای برقراری ارتباط میان افراد جامعه ایجاد میکند. همچنین تفاوتهایشان را از میان برمیدارد و پیشینهشان، الگوهای فضایی، آرزوها و همچنین احترام متقابل در فرایند برنامهریزی شهری را آشکار میسازد.
قصهگویی افراد متنوع و متفاوتی را گرد هم میآورد تا روایتی مشترک برای آیندهی فضای فیزیکی و نیازهای زندگی روزمره خود خلق کنند. همچنین، قصهگویی مشارکت عمومی در برنامهریزی شهری، آگاهی عمومی نسبت به تأثیر محیط بر شکلگیری زندگی مردم و تأثیر متقابل زندگی مردم بر محیط را افزایش میدهد.
نویسنده: جیمز روجاس
مترجم: بتول فیروزان
urban planning در اینجا مستقیم به شهرسازی اشاره داره.
چون توی انگلیسی هم برای شهرسازی و هم برای برنامهریزی شهری این اصطلاح بهکار برده میشه، یه مقدار ایهامزاست.
مثلاً به این قسمت دقت کنید: «قصهگویی برای ساکنان هر منطقه فرصتی ایجاد میکند تا قصهی خود را بدون استفاده از اصطلاحات خاصِ برنامهریزی شهری بیان کنند.»
قصهگویی شهری هم بیشتر طراحانه هست نه برنامهریزانه. به همین دلیل بهنظرم برنامهریزی شهری اینجا مناسب نیست (چون در فارسی برنامهریزی شهری کلانتره)
کاملا موافقم