روایت نوکیشی حول محور تحولی بنیادین از خودِ خطاکار «قبلی» به خود هدایتیافتۀ «بعدی» ساخته میشود. الگوی متعارف روایت نوکیشی دربرگیرندۀ سقوط به «شبِ» مصیبتبار، آشفته و «تاریک روح» است که در پی آن «فریادی برای کمک» بلند میشود، تحولی رخ میدهد و سفری به «اورشلیم نو» یا عضویت در گروهی از مؤمنانِ آگاه و همعقیده اتفاق میافتد. همۀ تجربههای نوکیشی، با وجود گوناگونیشان، همین الگو را دارند، از آثار فردریک داگلاس، مالکوم ایکس، جان بانیان، ای. ای. کامینگز و الیزابت گیلبرت (که خودش آن را «تغییری مذهبی» نامیده) گرفته تا روایتهای الکلیهای گمنام. همانطور که وقایعنگارۀ مالکوم ایکس دربارۀ موارد متعدد تغییر آیین خودش نشان میدهد، احتمال دارد تغییر آیین شخص قطعی یا نهایی نباشد.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه