روایت زندان نوعی روایت اسارت است که در دورۀ حبس یا پس از آن نوشته میشود. روایتهایی که درون زندان نوشته میشوند اغلب فرصتی برای زندانی فراهم میآورند تا در دل نظامی که برای انسانیتزدایی از زندانی و تبدیلش به فردی گمنام و منفعل طراحی شده است، خود را به عنوان انسانی واقعی و تماموکمال به تصویر بکشد. اِچ. بروس فرانکلین میگوید «بیشتر نوشتههای خودزندگینامهایِ رایج که در زندان نوشته شدهاند، میخواهند به خواننده بگویند تجربۀ شخصی نویسنده منحصربهفرد یا حتی غیرعادی نیست.» باربارا هارلو دو گروه مختلف زندانی ــــزندانیهای عادی و سیاسیــــ را تفکیک میکند اما میگوید این دو گروه تفاوت زیادی با هم ندارند. او میگوید روایت زندان در جهان سوم معاصر از دل سرکوب سیاسی و اجتماعی زاده میشود. هارلو دربارۀ زندانیهایی که خود را زندانی سیاسی میدانند، میگوید «سرگذشتهای شخصی آنها که با مقاومت، بازجویی، حبس و در بسیاری موارد، شکنجۀ جسمی عجین بوده در روایتهایشان به عنوان بخشی از رسالتی تاریخی و تکاپویی جمعی نشان داده میشود.» بعضی از این روایتهای زندگی نیز تغییراتی در آگاهی فرد را شرح میدهند که به دلیل زندانی شدنش رخ دادهاند.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه