دیوید فاستر والاس را باید یکی از مهمترین نویسندههای نیمهی دوم قرن بیست دانست. او را بیش از همه با رمان مزاح بیپایان و خودکشیاش در سال ۲۰۰۸ میشناسند. متولد ۱۹۶۲ است، یعنی متعلق به نسلی که جوانیشان با هجوم رسانهای تلویزیون روبهرو شد؛ به همین دلیل در آثار والاس نگرانیِ مدام از تبدیل هنر به «سرگرمی» و عواقب آن به چشم میخورد. دیوید فاستر والاس در داستانها و جستارهایش به دنبال راهی است تا تعاملات انسانی را در دنیایی که همه چیز دست به دستِ هم داده تا انسانها منزوی شوند احیا کند. شاید همین پیشنهادِ رهاییبخش باشد که او را بهسرعت به نویسندهای تبدیل کرد با وجودِ نثر پیچیده، فرمهای رواییِ غریب و زبانِ غنیای که استفاده میکند، طرفداران پروپاقرصِ بسیاری دارد. او از خلال چیزی که «ادبیات جدی» مینامد، زوایایی از دنیا و انسان را هدف میگیرد که پیش از او نادیده مانده بودند، یا اینگونه حس نشده بودند.
دیوید فاستر والاس اولین بار در سال ۱۹۸۷ با رمان جاروی سیستم بهعنوان یکی از استعدادهای آیندهی آمریکا مطرح شد. سال ۱۹۸۹ مجموعهداستان دختری با موهای عجیب و غریب او را به خلفِ بهحق نویسندههای بزرگی مثل توماس پینچن، ویلیام گدیس و دان دلیلو تبدیل کرد. اما با رمان مزاح بیپایان (۱۹۹۶) بود که جایگاه خودش را در ادبیات جهان تثبیت کرد. بعدها دو مجموعه داستان دیگر نوشت (مصاحبههای کوتاه با مردان کریه و نسیان) و چندین مجموعه جستار (از جمله به لابستر نگاه کن، کارهای مثلاً مفرحی که دیگر انجام نمیدهم و هم تن و هم نه) که راههای تازهای در جستارنویسی و روزنامهنگاری باز کردند؛ راهی که از مشاهدهی همهجانبه و پرجزئیات سوژهها میگذشت. والاس سال ۲۰۰۸ خودش را حلقآویز کرد تا حسرتِ رمان سومش، شاه پریدهرنگ، به دلِ علاقهمندانش بماند.
انتشارات اطراف تا کنون یک مجموعه جستار از دیوید فاستر والاس با ترجمهی معین فرخی چاپ و منتشر کرده با عنوان این هم مثالی دیگر:
بدون دیدگاه