کتاب کمیک داستان فوتبالیست ها، جلد دوم از مجموعۀ کتاب های مصور دیوید اسکوایرز است. او در این جلد هم از همان قالب کتاب کمیک داستان فوتبال استفاده کرده و با ترکیب کردن متن و کمیک، زندگی مشاهیر فوتبال را روایت کرده است. نگرش متفاوت و طنز اسکوایرز باعث شده این کتاب برای تمام علاقهمندان جذاب و خواندنی شود.
یکی از صحنههایی که حسابی آدم را به وجد میآورد زمانی است که کریستیانو رونالدو پشت به دروازه در حال دویدن است آن هم در حالی که تور دروازه پشت سرش میلرزد و خودش سینه را جلو داده، رگهای گردنش بیرون زده و اسم خودش را فریاد میکشد. وقتی به پرچم گوشۀ زمین میرسد، در هوا چرخی میزند و با پاهای باز روی زمین فرود میآید در حالی که دستهایش را در دو طرف بدنش باز کرده و پشت به جمعیت خروشان ایستاده است. بعضی تماشاچیان دستهایشان را در هوا تکان میدهند، بعضیها سرشان را در دست گرفتهاند و همگی در این فکرند که بعد از این همه مدت و این همه شادی بعد از گل، چرا هیچ کس جلو نرفته تا با سوءاستفاده از این فرصت، یک اردنگی نثارش کند.
باقی همتیمیها هم سر میرسند و فریاد میکشند «هورا! دوباره گل زدی!» و خندههای مصنوعیشان را تحویل میدهند. رونالدو فریاد میکشد «سی.آر.سِوِن!» بعد از بازی او با شورت ورزشی میان همتیمیهایش میایستد تا عکس بگیرند. گرچه این اطرافیان زیردستش محسوب میشوند و به گرد پای او نمیرسند اما رونالدو نسبت به آنها بزرگواری و مهربانی نشان میدهد. آنها هم برایش هورا میکشند.
اگر واقعاً رونالدو را نمیشناسید، باید بدانید او مهمترین فوتبالیست حال حاضر جهان است. هفتهای نیست که در آن یکی دیگر از رکوردهای گلزنی را نشکند. او هوشمندانه فوتبالش را در مراحل مختلف تغییر داده تا همیشه در اوج بماند و به لحاظ موفقیت و توانایی، هیچکس به پای این اسطورۀ جهان فوتبال نمیرسد. لابد فکر میکنید حالا رونالدو بهقدری ثروتمند است که وقتی مقامات اسپانیایی به خودشان جرئت میدهند تا روی ثروت نجومیاش مالیات ببندند، قهر کند و برود؛ اما باید بدانید رونالدو همیشه اینقدر ثروتمند نبوده. او در جزیرۀ مادیرا متولد شد، جایی که امروز تندیسش را بهعنوان پرافتخارترین ساکن جزیره در تنها فرودگاه آن نصب کردهاند. بله؛ این تندیس شبیه تکه شکلاتی است که نیم ساعتی زیر آفتاب مانده باشد اما نقاشیهای این کتاب ثابت میکنند که کشیدن نقاشی و ساختن تندیسی که کاملاً شبیه یک نفر باشد حتی از پنج بار بردن توپ طلاهم سختتر است.
رونالدو کارش را با تیم اسپورتینگ لیسبون شروع کرد و سال 2003 بعد از یک نمایش فوقالعاده در بازی دوستانه بین اسپورتینگ و منچستر یونایتد، توجه تیم مقابل را به خود جلب کرد. الکس فرگوسن مجبور شد برای خلاص شدن از اصرار بازیکنانش با رونالدو قرارداد ببندد؛ احتمالاً دریبلها و حرکات دقیق این وینگر جوان و تازهکار، حسابی روی کین را به خود جذب کرده بود. خیلی زود طرفداران تیم و اسطورههای قدیمی آن، شیفتۀ عملکرد فوقالعادۀ رونالدو در پیراهن افسانهای شماره 7 شدند. بازی رونالدو تحت نظارت فرگوسن از نظم بیشتری برخوردار شد و در عین حال جذابیت و نوآوری خودش را هم حفظ کرد. رونالدو خیلی زود تبدیل به یکی از برجستهترین و قدرتمندترین بازیکنان حاضر در میدان شد؛ بازیکنی که با سرعت فوقالعاده، ضربات سر قدرتمند و تکنیک خاص ضربۀ آزاد، میتوانست هر توپی را تبدیل به گل کند. رونالدو آنقدر با پاهای باز منتظر میماند تا مطمئن شود دوربینهای تلویزیونی روی صورتش زوم کردهاند؛ چهرهاش چنان مصمم و ثابت بود که انگار به جای زدن توپ، وسط هزار عقرب عصبانی ایستاده و میخواهد بمب خنثی کند. رونالدو گونههایش را باد میکند، نگاهی به نمایشگر میاندازد و بعد تق! توپ به سمت دروازه روانه شده و به احتمال زیاد وارد آن میشود.
گاهی منتقدان به اعتمادبهنفس زیادی رونالدو گیر میدهند؛ یا اینکه چطور وقتی تصمیمی خلاف نظرش گرفته میشود، پوزخند تمسخرآمیزی میزند، یا اینکه چطور مثل بچهای که خوراکی مدنظرش را نخریدهای، داد و قال راه میاندازد. اما همین روحیه و خودپسندی بود که رونالدو را تبدیل به چنین ستارهای کرد. درست است؛ شاید رونالدو از همان بچههای خودخواهی باشد که در مسابقۀ فوتبال مدرسه به هیچکس پاس نمیدهند اما اگر اسم شما را هم از روی رونالد ریگان انتخاب میکردند، احتمالاً شخصیت مزخرفی پیدا میکردید.
به دست آوردن سه عنوان قهرمانی لیگ برتر، یک قهرمانی جام باشگاههای اروپا و مطرح شدن بهعنوان یکی از برجستهترین و پولسازترین فوتبالیستهای جهان، کافی بود تا رئال مادرید دست به کار شود و در نهایت رونالدو را با قیمت هشتادمیلیون پوند بخرد؛ مبلغی که برای سال 2009 واقعاً زیاد بود.
حالا که در حال نوشتن این مطلب هستم گلهای رونالدو، قحطی و برنامههای مزخرف تلویزیونی، همچنان ادامه دارند و در نتیجه رئال توانسته در پنج سال گذشته، چهار بار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شود. وقتی رونالدو از مرز سی سالگی رد شد، عبورهای انفجاری و ناگهانیاش از بین خط دفاعی حریف هم کمتر شد؛ در عوض حالا از حرکات حسابشدهتری استفاده میکند که عمدتاً شامل دویدنهای زمانبندیشده بین خط محوطۀ جریمه و محوطۀ شش قدم میشود. سیکسپک او هم نشان میدهد که سالهای سال توان ادامۀ فوتبال را دارد؛ ظاهراً رونالدو از آن آدمهایی نیست که یک بسته شکلات مگنوم را یکجا میبلعند. با این حال همزمان با نزدیک شدن سالهای پایانی فوتبال حرفهای او، هنوز یک موفقیت باقی مانده بود که دست رونالدو به آن نرسیده بود؛ موفقیت بینالمللی با تیم ملی کشورش.
پیشنهاد میکنیم این مطلب را هم بخوانید.
دیوید اسکوایرز در کتاب کمیک داستان فوتبالیست ها دهها چهرۀ مطرح و تأثیرگذار تاریخ این ورزش را انتخاب کرده و در قالبی طنز زندگی و موفقیتهایشان را روایت میکند. بعضی از این افراد شهرت بیشتری دارند مثل مارادونا، پله، جرج بست، کریستین رونالدو. بعضی دیگر هم به دلیل شخصیت ویژه یا خدماتشان به فوتبال، در این کتاب آمدهاند.
♦ برای حرید این کتاب لطفاً به فروشگاه اطراف مراجعه کنید.
♦ برای دانلود PDF صفحاتی از کتاب کمیک داستان فوتبالیست ها، اینجا کلیک کنید.
♦ شما میتوانید نسخۀ الکترونیکی این کتاب را از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو دانلود کنید.
بدون دیدگاه