جستارهای کتاب البته که عصبانی هستم به بررسی تأثیر رخدادهای سرنوشتساز سیاسی بر زندگی روزمره و حیات فکری مردم اهل قلم و اندیشه میپردازد که گویی از روالی جهانی پیروی میکند و طعم تلخش به ذائقهمان آشناست، گرچه به گفتۀ ماهنامۀ نیوکرایتریون «تا وقتی کسانی که مثل اوگرشیچ خوب مینویسند، به نوشتن ادامه دهند، امیدی برای آیندۀ بهتر وجود دارد.» علاوه بر جذابیت نگاه خاص و خوانشهای هوشمندانۀ دوبراوکا اوگرشیچ، استفاده از قاب جستار روایی برای بازنمایی تأملات سیاسی و اجتماعی به او کمک کرده تا از ظرفیتهای فراوان این ژانر برای برقراری ارتباط شخصی و مستقیم با مخاطبان بهره ببرد.
اگر فیلم اقتباسی خون به پا خواهد شد (۲۰۰۷)، با بازی مدهوشکنندۀ دنیل دی لوئیس در نقش اول، ساخته نمیشد تا غبار از نام آپتن سینکلر، نویسندۀ رمان نفت! بزداید، او همچنان نویسندۀ آمریکاییِ کلاسیک نیمهفراموششدهای مانده بود.
با دیدن فیلم یاد قفسۀ کتابِ خانۀ مادرم افتادم و جلد اولین نسخۀ یوگسلاو رمان نفت! که Petrolej ترجمه شده بود. کتاب پُرِ خطخطی با مداد بود. مادرم میگفت این خطخطیها اولین تلاشم برای نوشتن در کودکی بوده. دورۀ فقرِ بعدِ جنگ بود و از جلد کتابها به جای دفتر نقاشی هم استفاده میشد. شاید نفت! آپتن سینکلر، مادر ماکسیم گورکی و تراژدی آمریکایی تئودور درایزر کتابهای محبوب مادرم نبودند اما کتابفروشیهای بعدِ جنگ یوگسلاوی سوسیالیست همینها را میفروختند. اینها و چند کتاب دیگر اولین عنوانهایی بودند که از قفسۀ کتابهای خانۀ پدر و مادر جوانم سر درآوردند.
خاطرم نیست واقعاً نفت! را خوانده باشم. احتمالاً نخواندهام اما اگر هم خوانده باشم، آن موقعها که دانشجو بودم __ حسابی وقف ادبیات تطبیقی __ جرئت نداشتم به کسی بگویم. آن زمان دفاع از «استقلال متن ادبی» برای تکتک دانشجویان ادبیات تطبیقی چیزی کموبیش مقدس بود و من هم که مسلماً خودم را در خط مقدم مبارزه میدیدم. در روزهای دانشجوییام «استقلال ادبی» با ارزشها و سلیقۀ ادبی پیوندی محکم داشت. به عبارت ساده، حس میکردیم نویسندگان خوب به عالم سیاست کاری ندارند یا با عبارتهایی زیادی واقعی از زندگی نمینویسند. زندگی واقعی مال نویسندههای بد بود و کسانی که با سیاست حال میکردند. فقط ادبیات «ادبی» به شمار میرفت. نویسندگان یوگسلاو هیچوقت جدیجدی آلودۀ ویروس رئالیسم سوسیالیستی نشدند، که صدالبته معنیاش این نیست که هیچکس به آن تن نداد. اما بهرغم اینکه هر چند وقت یک بار سطوری در تجلیل از تیتو نوشته میشد، مقاومت در برابر میل به ایدئولوژیک و سیاسی کردن ادبیات به شکل نامعمولی تا مدتها بعدِ مرگ و دفن دشمن __ رئالیسم سوسیالیستی __ دوام آورد. به لطف همین مقاومت، نویسندگان خوب پرشماری بودند که کتابهای خوب نوشتند. از آن طرف، نویسندههای بدی هم بودند که چون «گیر سیاست نیفتاده بودند» قاطی «خوب»ها بُر خوردند؛ درست مثل نویسندگان خوبی که چون گِلهای از حکومت نداشتند یا دستکم گلههایشان را عمومی نمیکردند، بد تلقی میشدند؛ چنان که نویسندگان بدی هم بودند که چون جلوی چشم مردم رودرروی حکومت میایستادند، خوب تلقی میشدند. نویسندۀ کروات خوبی مثل میرسلاو کرلیژا، که مدتها پیش مرده و زیر خاک رفته، تا همین امروز هم داغ ننگ دوستی با تیتو را بر پیشانی دارد.
دوبراوکا اوگرشیچ در جستارهای کتاب البته که عصبانی هستم تلاش دارد به تأثیر حوادث سیاسی بر زندگی روزمره و روند فکری اهالی قلم و اندیشه بپردازد و این رنج و فشار را روایت کند. این نویسندۀ مهاجر در نوشتههایش عصبانیت و خشماش از رنجهایی که متحمل شده را بروز میدهد.
♦ شما میتوانید کتاب البته که عصبانی هستم را از فروشگاه اطراف بخرید.
♦ برای دانلود pdf صفحاتی از این کتاب، لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ میتوانید نسخۀ الکترونیکی کتاب البته که عصبانی هستم را از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو بخرید و دانلود کنید.
بدون دیدگاه