بسیاری از منتقدان از بازی با ریشهها و دلالتهای محتمل سه کلمۀ یونانی (autos, bios, graphe) که اصطلاح خودزندگینامهنویسی را ساختهاند، لذت میبرند. بعضی منتقدان فمینیست واژۀ «زندگی» را تغییر دادهاند یا حذف کردهاند چرا که به نظرشان مفهومی مردانه و جهانی را فرض میگیرد. مثلاً دومنا اِستَنتُن دربارۀ اصطلاح خود-زننگاری نظریهپردازی میکند و ژان پِرو از خودنویسیِ زنان سخن میگوید. به نظر لی گیلمور، تفاوت خودزندگینگاریِ زنان در کنشهای خودزندگینگارانهشان است و یانا ایوانز برازیل اصرار دارد زنانِ خودزندگینامهنویسِ دیاسپورا در گروه نویسندگان دیگریزندگینامه قرار داده شوند. همچنین خاطرهپردازها و رماننویسها از اصطلاح یکیدیگرزندگینامه که جی. ام. کوتسی در یکی از کتابهایش به کار برده، استقبال کردهاند. این کتابْ داستانی خودزندگینامهای است که سه صدای روایی پرسوناهایش (سینیور سی، جی. سی. و آنیا) را با خرد تحلیلی، نیاز عاطفی و بدنِ انسانی میآمیزد و نوعی «متافیزیک خود» میسازد. کوتسی میگوید «نوشتن کنشی گفتوگویی است، بیدارکردن پادصداهایی در وجود خود و همصحبتی با آنها.» فرانک کرمود کتاب تابستان زندگیِ کوتسی را داستانسازی نامید تا به رنگ باختن مرزها در آن اشاره کند. دریدا، به شکلی درخشان، از اصطلاح گوشنگاری استفاده کرد تا بگوید خودزندگینامه «در گوش دیگری» شکل میگیرد. او برای توضیح «تفاوت [معانی] در گوش»، واژۀ گوش (oto) را بهجای واژۀ خود (auto) گذاشت و مدعی شد «گوشِ دیگری من را برای خودم میگوید و خودهای خودزندگینامهام را شکل میدهد.» به عبارت دیگر، امضای خودزندگینامهای (اسم خاص) از سمت مخاطب و در فرایند شنیدن و فهم مخاطب است که معنا پیدا میکند و تأثیرگذار میشود. لیندا بَریِ کارتونیست برای توصیف کتابش که رمانی مصور بر اساسِ تجربۀ خودش است و بری در آن میکوشد با مقداری داستانسرایی «خود را تا حد ممکن خونسرد نشان دهد»، از اصطلاح خودزندگینگاریِ مضاعف استفاده میکند. گرچه بعضی میگویند همۀ خودزندگینگاریها ناگزیر لغزشنگاریهایی فرانکلینی (فهرستی از اشتباهها یا لغزشهای اخلاقی) یا، بهعکس، بایستهنگاریهایی با انگیزههای اخلاقیاند (به تعبیر چون نورییِگا، روایت حسرتِ همۀ کارهایی که فرد باید انجام میداده)، منتقدان همچنان مواضع نظریشان را در قالب اصطلاحهایی هوشمندانه میگنجانند تا سختیهای نوشتن از خود را نشان دهند.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه