در گذشته، خاطرهنویسی را نوعی روایت زندگی میدانستند که سوژه را در نقش مشاهدهگر یا شرکتکنندهای در محیط اجتماعیاش به تصویر میکشد و توجه مخاطب را بیشتر به زندگی و اعمال دیگران جلب میکند تا به راوی. خاطرهنگاریهای سکولاری که شخصیتهای اجتماعی مثل سیاستمدارها و سربازان مینوشتند، به جنبههای عمومی زندگی توجه داشتند و اغلب دربارۀ مشاغل تخصصی و فعالیتهای دارای اهمیت تاریخی وقایعنگاری میکردند. این روزها گاهی از اصطلاحهای خاطرهپردازی و خودزندگینامه بهجای هم استفاده میشود. اما تفاوت این دو مهم است. به گفتۀ لی کویینبی «خودزندگینامه “من” را به دیگران میشناساند و با گفتمانی اعترافی بایدونبایدهای اخلاقی و حالوهوای درونیِ آن “من” را با دیگران به اشتراک میگذارد تا همان حالوهوای درونی را بررسی کند. اما “منِ” معرفیشده در خاطرهپردازی آشکارا در گزارش سخنان و دعاوی دیگران شکل میگیرد. به عبارتی، “من” یا سوبژکتیویتهای که در خاطرهپردازی شکل میگیرد، منِ بیرونیشده و گفتوگویی است.»
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه