در دورۀ اصلاحات پروتستانِ قرنهای شانزدهم و هفدهم میلادی، تأملات فرم مهمی از نگارش خوداندیش بود. به گفتۀ لوییس لُوآ مارتز، «تأملات» ممارستی است برای ژرفاندیشی موشکافانه دربارۀ خود، با هدف رسیدن به «مقام ایثار و زهد». وقتی تأملات به قالب فرمی ادبی درمیآید، تأکیدش بر «فرایندی ذهنی است، نه موضوعی مشخص» چون راوی در جستوجوی «الطاف خاصۀ الهی است.» سیرِ تأملاتِ خوداندیش را از بعضی نوشتههای مونتنی، دان، براون، پاسکال، فرانسوا دوسال و تِرِسای آویلایی تا نوشتههایی متأخرتر مثل آثار ثورو و ییتس میتوان پی گرفت. برای شاعرانی مثل جرارد مَنلی هاپکینز، امیلی دیکنسون، پل والری، راینر ماریا ریلکه، والاس استیونز و تی. اس. الیوت، شعر نیز بستری مناسب برای تأملات است. به تعبیر مارتز، شعر ژرفاندیش «اثری است که درامی درونی در ذهن میآفریند. تأملْ کنشی دراماتیک است که معمولاً (نه همیشه) با نوعی خطاب به خود شروع میشود و طی آن، ذهن به مشکل یا موقعیتی که با دقت از دل خاطرات برگزیده، چنگ میاندازد، آن را پیش میکشد و در معرض توجه کامل قرار میدهد. سپس، روایت در لحظۀ تنویر و روشنبینی که “خودِ” گوینده چارهای برای تعارضهایش مییابد، تمام میشود.» گفتمانِ تأملی لابهلای بسیاری از روایتهای زندگی تنیده شده است و در برخی از آنها کاملاً به چشم میآید.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه