انی دیلارد (Annie Dillard) (متولد 30 آوریل 1945 در پنسیلوانیای آمریکا) نویسندهایست که به هر دو حوزۀ داستان و ناداستان سرک کشیده و ژانرهای گوناگون، از شعر گرفته تا جستار و نقد ادبی و رمان و خاطرهپردازی را تجربه کرده است. او در رشتۀ زبان انگلیسی، الهیات و نویسندگی خلاق تحصیل کرده و از اواخر دهۀ 1960 وارد حوزۀ نویسندگی شد. قطعات شعر و داستان کوتاه اولین آثار منتشر شدۀ دیلارد هستند. او خیلی زود به شهرت رسید و به خاطر کتاب دومش، زائر نهر تینکر، جایزۀ پولیتزر 1975 را برد.
بیشتر منتقدین اعتقاد دارند انی دیلارد هم در مضامین آثار و هم در سبک و زبانش از دیوید هنری ثورو و مخصوصاً مهمترین اثرش والدن، الهام گرفته است. با این حال، نگاه او با نگاه ثورو تفاوتهایی اساسی دارد و همین متفاوت است که نوشتههایش را گیرا میکند. طبیعت و انس با طبیعت مهمترین مضمون نوشتههای هر دو نویسنده است اما بر خلاف ثورو که طبیعت را بینقص و کامل میداند، دیلارد از طبیعتی ناقص و ابهامآمیز حرف میزند که گاهی ترسناک هم میشود. توصیفهای او از طبیعت عمیقاً شخصیاند و وقتی از طبیعت حرف میزند، حضور انسانها و روابط اجتماعی رنگ میبازد؛ چنانکه گویی در دنیایی مینویسد که نشانی از هیچ انسان دیگری نیست.
کتابهای انی دیلارد
دیلارد در حدود 50 سال فعالیت حرفهایش در ژانرها و فرمهای مختلفی نوشته است. برخی از کتابهای او عبارتاند از:
- زائر نهر تینکر، 1974(جستار)
- آموزشِ مکالمه به سنگ، 1982 (جستار)
- زندگی با داستان، 1982 (جستار)
- زندگی با نوشتن، 1989 (جستار)
- زندگی، 1992 (رمان)
- صبحهایی مثل این، 1995 (شعر)
- خانوادۀ مِیتری، 2007 (رمان)
- وفور، 2017 (جستار)
از میان انبوه جوایزی که انی دیلارد برده، میتوان به این موارد اشاره کرد:
- برندۀ جایزۀ پولیتزر
- نامزد جایزۀ پن/فاکنر
- برندۀ جایزۀ پن در بخش جستار
- برندۀ مدال ملی علوم انسانی
- و …
کتاب انی دیلارد در نشر اطراف
نشر اطراف کتاب هیچ چیز آنجا نیست او را با ترجمۀ محمد ملاعباسی منتشر کرده است. این کتاب مجموعهجستارهایی از کتابهای برندۀ جایزۀ هنر جستارنویسی زائر نهر تینکر و آموزش مکالمه به سنگ است. نوشتههای انی دیلارد با هر مضمونی که باشند فراخوانی برای همراهی با نویسنده در خیالپردازی و تفکرند. در نوشتههای او توصیف و حسآمیزی به خدمت روایت درآمدهاند تا سهم حضور و کنشگری مخاطب در متن را افزایش دهند. جستارهای دیلارد بیهیاهو و آرام، توفانی از پرسشهایی بنیادین در ذهن خواننده به پا میکنند که بسیاری از دغدغههای روزمرهی ما را در خود میبلعد: آیا جهل واقعاً موهبتی الهی است؟ آیا ماهیها و پروانهها و قورباغهها که آگاهی انسانی ندارند از ما خوشترند؟ آیا چنان درگیر مستند کردن زندگیمان شدهایم که خود را از تجربهی واقعی آن محروم کردهایم؟ آیا بهرغم ماهیت خشن، بیمعنی و بیرحم طبیعت، مشاهدهی جدی و تجربهی بلافصل آن، حقایقی عمیقتر دربارهی زیبایی، معنویت، مرگ و مفهوم زندگی را برای ما به ارمغان میآورد؟
بدون دیدگاه