سال ۲۰۰۵ دیوید فاستر والاس برای فارغالتحصیلان کالج کنیون سخنرانیای کرد که امروزه متن این سخنرانی جزو پرخوانندهترین آثار اوست. در این سخنرانی والاس بهزیبایی علیه «ناآگاهی، تنظیمات پیشفرض کارخانه، دور باطل، حس دائمی و خورهی داشتنِ چیزی لایتناهی و از دست دادن آن» بحث میکند. او سخنش را با تمثیل آغاز میکند:
دوتا ماهی داشتند با هم شنا میکردند که سر راهشان خوردند به یک ماهی پیرتر که داشت از آنور میآمد و برایشان سر تکان داد و گفت «صبح به خیر بچهها! آب چهطوره؟» بعد دوتا ماهی جوان کمی دیگر شنا کردند تا آخرش یکیشان به آن یکی نگاه کرد و گفت «آب دیگه چه کوفتیه؟»
دوزادهم سپتامبر ۲۰۰۸، وقتی والاس به زندگیاش پایان داد، آب متلاطم شد. او نویسندهای بود که آثارش مملو از ارجاعات و حاشیهنویسی بود و به همین ترتیب خودش هم میراثی از خود به جا گذاشت که نهتنها شامل رمانها و جستارها و نوشتههای دیگران دربارهی اوست (سوگنامههای رسمی، مرثیهسراییها و مقالات پژوهشی) که بیشمار وبسایت و ایمیل و بلاگ (نظرهایی دربارهی نوشتههای بلاگها و نظرهایی بر این نظرها و…) را نیز در بر میگیرد. خود زندگی والاس هم پانوشتهای فراوانی دارد:
- یکی از اساتید دانشگاه اَمِرست، والاس را که از کودکانش نگهداری میکرد به یاد میآورد و یادش هست که او سال آخر کالج را چقدر درخشان به پایان رساند.
- جان سیری، همکار والاس و همراه ورزش روزانهاش، میگوید یک بار والاس از او تشکر کرده که همراهش به یک دورهمی رفته، وگرنه باید با یک سری خورهی باشگاه سروکله میزده و میترسیده مجبورش کنند مشقهای جبرشان را هم برایشان حل کند.
- والاس سال ۱۹۹۹ در مصاحبهای با مجلهی امرست گفته: «من مابین دورههای تنبلی و سستی وحشتناک و دورههای شوروشوق و بازدهی زیاد سرگردانم. تا آنجا که از دیگر نویسندهها خبر دارم، این وضعیت غیرعادی هم نیست.»
- در سایت مؤسسهی مکسویینیز هم تقدیرهای شخصی روافزونی یافت میشود، از جمله عبارات سادهای مثل این: «والاس بهم کمک کرد زندگیام رو دیگه تباه نکنم، بهم نشون داد چطور به دیگران کمک کنم و چرا باید کمک کردن برام مهم باشه.»
- دانشجویان کالج پومونا استادشان را هم سر کلاس و هم در زمین بازی تنیس خوب یادشان هست: «با تمام وجود بازی میکرد، مثل بازیکنانی که سالهاست به تکنیک ضربه و جای توپ فکر میکنند. اگر فقط یک نشانه وجود داشت که نشان بدهد او فراتر از بازیکنی تفریحی است، همین موضوع است که او تاکتیکهای نسبتاً پیشرفتهای در بازی به کار میبرد، چیزی که خورههای تنیس بهش میگویند “شلیک توپ قبل از اوجگیری”. واکنش سریع و زمانبندی درستی لازم دارد. بعدازظهرهای تابستان ۲۰۰۵ بارها این تکنیک را تمرین میکرد.»
- مجموعهای از نظرات در سایت متافیلتر هست که مثل گلولهای برفی که از تپهای به پایین میغلتد، زیاد و زیادتر میشوند. یکی از نظرات اخیر: «اخیراً خیلی حس سرزندگی میکنم، حس زندگی بهم دست داده و چند سال اخیر هیچ وقت اینطور نبودهام، اما این خبر مثل مشتی بود که به شکمم زده باشند. و به سرم. و به قلبم.» این مطلب پانویسهای زیادی هم دارد.
- یکی از بهترین خاطراتی که از والاس به جا مانده را همکارش، بن کونکل، در مجلهی اِنپلاسوان نوشته: «اندوه اصلی از دست دادن هنرمندی بزرگ و انسانی مهربان است.»
- سایت هالینگ فنتادز، یکی از سایتهای هواداران والاس، نیز یاد و خاطرهی او را زنده نگه میدارد: «اگر بگویم دیوید فاستر والاس تأثیر زیادی بر زندگی، افکار و جهانبینیام گذاشته، کم گفتهام.» (در میان لینکهای فراوان این سایت میتوانید نوشتههای جمعآورینشدهی والاس را هم بیابید.)
- در این سایت میتوانید طرح درس کلاس تفسیر ادبی والاس را که سال ۲۰۰۵ برگزار شد، پیدا کنید.
- مصاحبهای با والاس بعد از انتشار رمان مزاح بیپایان را میتوانید در اینجا گوش بدهید.
تمام اینها بدون شک نوک کوه یخی است که از آب بیرون زده. در کنیون، والاس مَثل ماهی و آبش را اینطور باز میکند:
منظور دمِ دستی داستان ماهیها این است که واقعیتهای بدیهی و در دسترس و مهم معمولاً همانهایی هستند که دیدن و حرف زدن دربارهشان از بقیه سختتر است… واقعیت این است که در سنگرهای روزمرهی زندگی بزرگسالانه کلیشههای پیشپاافتاده میتوانند به اندازهی مرگ و زندگی مهم شوند.
و اواخر سخنرانیاش میگوید:
حقیقتِ واقعی دربارهی زندگی قبل از مرگ است. دربارهی اینکه چهطور به سی یا شاید پنجاه سالگی برسید، بیآنکه بخواهید تفنگ روی شقیقهتان بگذارید. دربارهی یک آگاهی ساده است: آگاهی از اینکه چه چیزی آنقدر حقیقی و ضروری است، آنقدر از چشمانمان پنهان مانده که باید مدام _ بارها و بارها _ به خودمان یادآوری کنیم:
آب این است.
آب این است.
خلاصهی سخنرانی «آب این است» را میتوانید در ویدیوی زیر تماشا کنید:
متن کامل این سخنرانی در کتاب این هم مثالی دیگر، ترجمهی معین فرخی، منتشر شده است.
برای آشنایی بیشتر با زندگی دیوید فاستر والاس، پیشنهاد میکنیم مقالۀ «تفنگ روی شقیقه» را مطالعه کنید.
بدون دیدگاه