چرا کمیک؟
چرا کتاب مصور بخوانیم، کتابی که بیشتر برای دیدن است تا خواندن؟
چرا کتاب مصور بخوانیم که فقط مناسب بچهها و خوانندگانی است که حوصلهی خواندن متنهای طولانی و جدی را ندارند؟
چرا کتاب مصور بخوانیم و پای اسپایدرمن و بتمن و ابرقهرمانهای خوش بر و بازوی کتابهای کمیک را به دنیای کتابهای بزرگسال باز کنیم؟
تا دههی هفتاد میلادی کتابخوانهای جدی با تردیدهایی شبیه این، کتاب «کمیک» را پس میزدند. از نظر آنها کتاب کمیک، مجموعه داستان تصویری کودکان و نوجوانان همراه با تبلیغات و مسابقه و سرگرمی بود که هفتگی یا ماهانه منتشر میشد و در دکههای روزنامهفروشی به فروش میرسید. هر چند این نگاههای تنگنظرانه و محدود، مانع تولد کتاب کمیک بزرگترها نشد، بلکه باعث شد «گرافیک ناول» به دنیا بیاید و به قفسهی کتابفروشی راه پیدا کند؛ داستان بلند و تصویری با مخاطب بزرگسال که مضمونی عمیقتر و تصویرسازی پیچیدهتری نسبت به شکلهای دیگر روایت تصویری داشت و به کیفیت هنری خاصی نزدیک شده بود.
گرافیک ناول در قالب داستان شروع شد اما به داستان محدود نشد و روایتهای غیرداستانی پا به دنیای روایت مصور گذاشتند. روایتهای تاریخی، خودزندگینامهها، سفرنامهها و گزارشهای مطبوعاتی هم در قالب گرافیک ناول متولد شدند. به دلیل تنوع قالبها در گرافیک ناول، نمیشود بهراحتی از معادل رایج «رمان مصور» برای «گرافیک ناول» استفاده کنیم؛ اصطلاحی که تعریفش در محافل دانشگاهی هم روشن و واضح نیست و منتقدان و کارشناسان در مورد آن اختلافنظر دارند. شاید اگر شرایط خاص فرهنگی آمریکا و بریتانیا نبود، «گرافیک ناول» اصلاً به دنیا نمیآمد و همچنان از اصطلاح «کتاب کمیک» برای اشاره به انواع کتاب مصور استفاده میشد.
البته در همین دورهای که آمریکاییها و بریتانیاییها هنوز کتاب کمیک را به فضای جدی کتابخوانی راه نداده بودند، فرانسویها کمیک را بهعنوان فرمی هنری-ادبی قبول داشتند و آنجا کمیکهای بزرگسالان در کنار کمیکهای مخصوص کودکان و نوجوانان منتشر میشد. ژاپنیها هم در همان زمان مانگا یا کمیک ژاپنی میخواندند و به شکلی تازه از روایت تصویری نیازی نداشتند.
«گرافیک ناول» از کجا میآید؟
سال 1978 «ویل آیزنِر» از معروفترین طراحان کمیک، کتاب قراردادی با خدا را با عنوان گرافیک ناول منتشر کرد. البته آیزنر اولین کسی نبود که از این اصطلاح استفاده کرد اما گرافیک خاص و حال و هوای متفاوت و فروش خوب و نقدهای مثبت کارشناسان به این کتاب بود که باعث شد همزمان با انتشار آن، اصطلاح گرافیک ناول بین کتابخوانها جا بیفتد.
مهمترین تأثیر کار آیزنر این بود که باعث شد خوانندگان بزرگسال با خیال راحت کتاب کمیک دست بگیرند و مجبور نباشند خواندنش را از دیگران پنهان کنند؛ ناشرها هم آسانتر سراغ نشر این نوع کمیک بروند. با ادامهی این روند، از دههی هشتاد میلادی کمیک بزرگسال رونق زیادی پیدا کرد. هم شرکت مارول که بخشی مهمی از تصور کتابخوانها دربارهی کمیک را شکل داده بود خط تولید گرافیک ناول راه انداخت و هم نمونههای هنریتر گرافیکناول مثل ماوس اثر آرت اسپیگلمن (اولین گرافیک ناول برندهی جایزهی پولیتزر) فضا را برای همراه کردن مخاطبان بیشتر آماده کردند. بعد هم که قرن بیست و یک از راه رسید و منتقدان و کارشناسان با چنین جملاتی گرافیک ناول را بیشتر از قبل ستودند «کیفیت خوب این آثار قابل مقایسه با پیچیدگی و یکپارچگی ژانر رمان است. بهعلاوه به خاطر همراهی تصویرسازی با متن محدودیتهای رمان را هم ندارند.»
روایت مصور در ایران
به نظر میآید هر چقدر گرافیک ناول آن طرف آب ارج و قرب پیدا کرده، در ایران پیش نیامده و به مسیر پیوسته و پویایی دست نیافته است. از انتشار کمیک استریپ در مجلهیکیهان بچهها در دههی چهل شمسی و انتشار ماجراهای تنتن و میلو در نشر یونیورسال تا امروز که کمیکهایی با موضوعات ایرانی مثل داستانهای شاهنامه، مضامین دفاع مقدس و … تولید میشوند، تلاشهای خوبی صورت گرفته ولی جریان مستمری از ترجمه یا تولید کتاب کمیک و گرافیک ناول در ایران شکل نگرفته است.
بدون دیدگاه