ناصرالدینشاه و معماری؟ چرا و چگونه؟ کتاب ملالگریز در پی پاسخ به همین پرسش است: اینکه ناصرالدینشاه در زمان سلطنتش چه حالوهوایی داشته، چگونه زندگی میکرده، دریافتها و پسندهایش چه بوده و در نهایت همۀ اینها چه تأثیری در کارهای معمارانهاش گذاشته است.
ناصرالدینشاه یکی از چند چهرۀ نمادینِ پادشاهی در تاریخ ایران است؛ شاهی که تصویرش به استکانها، قلیانها، لباسها، فیلمها و حتی کتابها راه یافته است. در تاریخ ایران، کمتر پادشاهی این بخت بلند را داشته است که چنین خیل عظیمی از مردم او را بشناسند و بر سرِ سفرۀ آنها، بر تَنشان، در کتابخانههایشان و شاید در قلبهایشان بنشیند. در این اقبال عمومی، البته زندگی دراماتیک او هم بیتأثیر نبوده است؛ عشق جیران، قتل امیرکبیر، آرتیستبازیهای جورواجور، سفرهای فرنگ، و دستآخر ترور در حرم عبدالعظیم هالهای خیالانگیز و افسانهوار به دور او تنیده و همین روایتهاست که از او کاراکتر جذابی برای فیلمها و سریالها و کتابها ساخته است.
اگر تصور امروزی را بر گذشته حمل نکنیم، ناصرالدینشاه یک وجه قدرتمند اما پنهانتر داشت که در طول تاریخ چندان جدی گرفته نشد؛ وجه معمارانه. در زمان ناصرالدینشاه، معمار کسی بود که مجموعهای از کارهای مربوط به ساختوساز را انجام میداد: از برآورد مخارج، مکانیابی، طراحی، بررسی نقشهها، تصمیمگیری دربارۀ جزئیات و کلیات، نظارت بر کارها، مدیریت آنها و البته ساخت عمارتها در عمل. از بین این کارها، بهجز آخری، ناصرالدینشاه تقریباً همه را انجام میداد یا در آنها دست داشت. به غیر از این، در عالَمِ معماری تقریباً هر کاری میکرد. اما شاید مهمتر از همۀ این کارها عشق و علاقهای بود که به معماری داشت. باغها و بناها را عمیقاً تماشا میکرد؛ تجربههای مکانیاش را به دقت ثبت میکرد؛ و در نهایت از همۀ این اندوختهها در کارهای معماریاش بهره میبرد.
کتاب ملالگریز پژوهشی تاریخی حمیدرضا پیشوایی است که بر مبنای شواهد دستاول فراوان شکل گرفته؛ اما در عین حال، میخواهد از این تکههای پراکنده روایتی تازه و جاندار به دست بدهد. پس مخاطبان آن، علاوه بر علاقهمندان معماری و تاریخ ایران، همۀ کسانی هستند که به هر نحو به فرهنگ ایران و مسائل ملموس آن علاقه دارند. برای نوشتن کتاب، طیف وسیعی از منابعِ دستاول به کار گرفته شده تا از زبان آنها سرنخهایی برای روشن کردن بحثها پیدا شود. عکسها و نقشههای بهجامانده از آن زمان، ترسیمهای ناصرالدینشاه، گزارشهای مندرج در روزنامهها و تاریخنامهها، توصیفهای فرنگیان در سفرنامههایشان، یادداشتهای دیوانیان در روزنامههای خاطراتشان، و بهویژه گزارشهای دقیق ناصرالدینشاه از رخدادهای زندگی روزمرهاش، در کنار انبوه فرمانها، نامهنگاریها، و دستورالعملهای دستنویسی که میان شاه و اطرافیانش ردّ و بدل شده، هر کدام گرهی از مسائل پیچیدۀ این کار باز کرده است. گاه یادداشتِ بهظاهر پیشپاافتادهای که ناصرالدینشاه در حاشیۀ نامه یا بر پشت برگهای معمولی نوشته، شاهد بسیار مهمی از آب درآمده که معمّایی را گشوده است.
مسئلۀ اصلیْ ملالگریز مواجهه با یکی از مهمترین برشهای تاریخ معماری و فرهنگ ایران است؛ البته از زاویۀ دید و تجربۀ ناصرالدینشاه. با این کار، امکانی برای فهم نزدیکتر و بیواسطهتر فراهم میشود. ممکن است با خواندن کتاب حتی به جنبههایی از شخصیت جذاب ناصرالدینشاه علاقهمند شویم؛ اما هدف جنبۀ معمارانۀ شخصیت او بود. دایرۀ بررسیها و ادعاهای کتاب هم کوچک است: معماری سلطنتی تهران در سالهای ۱۲۶۴-۱۳۱۳ق. این بهظاهر روایتی کوچک در برههای کوتاه است؛ اما از خلال همین روایتِ خُرد، چیزهای بسیاری دربارۀ زندگی، فرهنگ، معماری و هنر دورۀ قاجار آشکار میشود؛ همان گوشههای تاریکی که در روایتهای کلان همیشه نادیده گرفته میشود.
کتاب ملالگریز؛ ناصرالدینشاهِ معمار و عمارتهایش، پژوهش و تألیف حمیدرضا پیشوایی، بهزودی از سوی نشر اطراف منتشر خواهد شد.
اطراف در زمینۀ معماری ایرانی پیشتر کتاب خانهخوانی را منتشر کرده بود.
