همۀ مذاهب به اساطیر روایی دربارۀ شالودۀ هستی متکی هستند و اتکای مذاهب به این اساطیر روایی، جایگاهی شرعی برای آنها ایجاد کرده است. توجه پژوهشگرانی که از دیدگاه روایتشناسی مفاهیم دینی را بررسی میکنند بر ارتباط بین اساطیر روایی و مذاهب و هم چنین رابطۀ دین و روایتگری متمرکز است. البته باید به این نکته توجه کنیم که الهیات همواره ریشه در فعالیتهای روایی داشته و جدایی دین و روایت ممکن نیست. در الهیات، عرصۀ مفاهیم مجرد ناب و مجزا وجود ندارد چون گفتمان دینی همواره بخشی از فعالیتهای مذهبی است. به همین دلیل تحقیقاتی دربارۀ بسط الهیات از راه روایتگری انجام شده که بُعد روایی اعتقادات دینی را توضیح میدهند.
پرسش مهمی که هنوز پژوهشگران این حوزه را به خود مشغول کرده دربارۀ مرزها و محدودیتهای ذاتی الهیات روایی است. هرچه باشد مبنای دین ایمان است و ماهیت ایمان به گونهای است که نمیتوان آن را روایت کرد. در عین حال روایت به خاطر ارتباطش با اخلاق، اهمیت فوقالعادهای در الهیات دارد. مخصوصاً اخلاقیات مسیحی را باید امری در نظر گرفت که از نهاد دینی خاصی به نام کلیسا ریشه گرفته است. همۀ اعضاء این نهاد خود را بخشی از یک داستان روایتشدۀ مشترک میدانند و همین امر هویت نهاد کلیسا را رقم میزند. داستان ارتباط خداوند با موجوداتی که آفریده همان روایت مشترک اعضاء کلیسا است.
بخشی از کتابی با ترجمه و تألیف دکتر رویا پورآذر که بهزودی در نشر اطراف منتشر خواهد شد.
بدون دیدگاه