اصطلاح خودنگاره بیشتر برای تصویر نقاشیشده، طراحیشده، چاپی یا عکس هنرمند از خودش به کار میرود اما در مطالعات ادبی، از این اصطلاح برای تفکیک خودزندگینامۀ اکنونمحور از خودزندگینامۀ گذشتهاندیش استفاده میشود. ویلیام ال. هاوارث شباهتها و تفاوتهای خودنگارههای رنسانس و خودزندگینامههای نوشتهشده در جهان غرب را بررسی کرده و میگوید «هر خودزندگینامه یک خودنگاره است.» اما نظریهپردازهای پس از او، مثل میشل بوژور، با تشبیه خودنگارۀ تصویری و مکتوب به یکدیگر مخالفاند. بوژور بین خودنگارۀ ادبی و خودزندگینامه تفاوت قائل است و میگوید «خودنگارۀ ادبی نوعی صورتبندی چندشکلی و نوشتۀ ادبی است که در مقایسه با روایت خودزندگینامهای، تنوع، ناهمگونی و پیچیدگی بیشتری دارد.» خودنگاره توصیفی از خود نیست بلکه «آینهای است که کارکرد بازتابیاش شبیه عبارت متقارنِ “من از نگاه من” است.» بوژور، با تأکید بر اینکه خودنگارۀ ادبی به معنای «نقاشیِ» خود، ناگزیر اصطلاحی استعاری است، میگوید هنگام تصویر کلامیِ خود «در عوضِ بهخاطرآوریِ گذشته به زمان حال نوشتن توجه میشود و همهچیز به سوژۀ سخنگو و ادراک او ارجاع داده میشود.» به گفتۀ او، هدف خودنگاره بیشتر تأمل بر فرایندهای نگارشِ «خود» است تا بازسازی سوژهای واقعی در گذشتهای بهخاطرآوردهشده. در این ژانر، «منِ» روایتگر به عنوان عامل گفتمان بر زمان حالی تمرکز دارد که «خود» هیچوقت نمیتواند در آن ثابت بماند. کَندِس لَنگ این بحث را در مطالعات فرانسوی معاصر مطرح میکند که خودنگارۀ ادبی خاطرهپردازی نیست بلکه یک ژانر خودزندگینامهای پسامدرن است. لنگ مشهورترین نویسندۀ این ژانر را رولان بارت میداند. جوآن لئونارد، هنرمندی از دانشگاه میشیگان، بهتازگی گفته که یکی از دانشجویانش برای اشاره به عکسجستاری که شخصیت اصلیاش خود این دانشجو است، تیزبینانه، از اصطلاح خودتصویرنگاری استفاده کرده است.
روایت خودزندگینامهای در رسانههای گوناگون مدرنیته و پسامدرنیته مانند اجرا، چیدمان، خاطرات روزنوشتِ تصویری/کلامی، کُلاژ، هنر چهلتکه، مجسمهسازی و غیره ثبت میشود.
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه