در آثار خودزندگینامۀ سومشخص، «منِ» روایتگر با ضمیر سومشخص «او» به «منِ» روایتشده اشاره میکند. به باور فیلیپ لوژون، در چنین موقعیتی راوی تظاهر میکند دو نفر است. میتوان برای توصیف این سبک، «من» را راوی نهفتهای در نظر گرفت که مثل یک گلوگو از زبان «او» یا «آنها» سخن میگوید. اما دلیل استفاده از ضمیر سومشخص در خودزندگینامه چیست؟ ژان استاروبینسکی میگوید «روایت خودزندگینامهای سومشخص فرمی کمادعا و متواضع به نظر میرسد اما با انباشتن رخدادهای مناسب، قهرمانی را که نمیخواهد با نام خودش سخن بگوید، ستایش میکند.» در این سبک، گویی راوی در «نقش تاریخنگاری بیطرف» شخصیت اصلی داستان را از زبان سومشخص توصیف میکند. اما دروغین بودنِ این بیطرفیِ ظاهری با یکی بودن پنهانی نویسنده و ضمیر سومشخص افشا میشود. همانطور که معرفی و ارائۀ خود از زبان سومشخص در کتاب هنری آدامز نشان میدهد، ایفای نقش ظاهری تاریخنگاری که خود را توصیف میکند، بیش از آنکه قهرمانانه باشد، ممکن است کنایی باشد یا به تحقیر خود بینجامد. اَلیستر کرولی که در ابتدای کتابش از زبان سومشخص استفاده میکند و بعد روایتش را از زبان اولشخص ادامه میدهد، به طور کنایی و با تمسخر مقدسمآبانۀ این ژانر، دربارۀ تأثیر نوشتن از زبان سومشخص چنین میگوید:
«پیش از مرگ ادوارد کرولی (پدر الیستر)، خاطرات پسرش، هرقدر هم شفاف و با جزئیات، برای خودش به شکل غریبی غیرشخصی مینمود. حالا او فکر میکند با پرتاب ذهنش به آن دوران گذشته، گرچه مدام از راه مداقه حقایقی نو بر او آشکار میشود، گویی مشغول بررسی رفتار شخص دیگری است. دقیقاً از این لحظه به بعد است که اندیشیدن به خود را از نگاه اولشخص شروع میکند. به هر حال، از این لحظه چنین میکند و میتواند نگارش این خودزندگینامه را با سبکی متعارفتر ادامه دهد و خود را “من” خطاب کند.»
برگرفته از کتاب ادبیات من
نوشتۀ سدونی اسمیت و جولیا واتسون
ترجمۀ رویا پورآذر
بدون دیدگاه