از آرتور کریستال فقط یک عکس در اینترنت هست. در صفحۀ پروفایلش در وبسایت مجلۀ نقد کتاب لسآنجلس. متن کنار عکس میگوید «آرتور کریستال برای نیویورکر، هارپر، امریکن اسکولار، ضمیمۀ ادبی تایمز، نقد کتابِ نیویورکتایمز و نشریات دیگر نوشته است. او نویسندۀ کتابهای فلان و فلان و فلان است [طبعاً اسم کتابها آمده]. او ساکن نیویورک است.» صفحۀ ویکیپدیای او چیزی به زندگیِ شخصیاش اضافه نمیکند جز این که «در جنگ جهانی دوم آلمانیها پدربزرگ و مادربزرگ کریستال را کشتهاند». حتی سال تولد هم ندارد.
آرتور کریستال را لابهلای مقالههایش بهتر میشود پیدا کرد. مقالههایی که بیشترشان دربارۀ ادبیاتاند اما ماهرانه از میان جزئیات شخصی میگذرند. خنثی و همهجانبه و بیطرف به نظر میآیند – از نگاه دانای کلی که از بالا و اطراف به سوژه نگاه میکند – اما ردِ چشمی که دارد نگاه میکند در تصویر معلوم است؛ گاهی کم و گاهی زیاد و زیادها آنهاییاند که عملاً با زندگینگاره شانهبهشانه میشوند، مثل متنهایی که دربارۀ تنبلی یا کتابنخواندن نوشته. به لطف این جستارها میدانیم که آرتور کریستال در یکی از دانشگاههای درجه یک آمریکا درس خوانده، مدتی کارهای بدنی مختلف را تجربه کرده، مدتها آرزوی رمان نوشتن داشته، شغل اصلیاش نوشتن نقد و معرفی کتاب است و بنابراین زیاد کتاب خوانده، خیلی زیاد، از همه نوع و رده و طبقه. میدانیم هیچوقت رماننویس نشده و الان باید هفتاد و چند ساله باشد و پیرتر از عکس کنار پروفایل.
عکس کنار پروفایل، یک عکسِ کوچکِ بیکیفیت است که انگار تکۀ اسکنشدهای از یک عکس بزرگتر بوده. درست از بالای سری که از میانه بیمو میشود شروع شده و بالای دکمۀ یقۀ یک پیراهن سفید زیر یک کت خاکستری به حاشیه رسیده. یک مرد میانسال با صورت تراشیده، ابروهای ضخیم و دهانی که در ترکیب با چشمهای باریکشده، حالتی از بدبینی و شوخی توأمان میسازد: جوری که انگار دارد خیلی جدی به چیزی میخندد یا خیلی بیتفاوت چیزی را جدی میگیرد. نگاه و چهرهی آرتور کریستال زیادی خودآگاه است؛ خودآگاهتر و منطقیتر و سختگیرتر از آن که بتواند ریسک کند و رمان بنویسد. اما ایدهآل برای یک پله قبلتر، یا بعدتر، یا اصلاً در یک جهان موازی: برای نوشتن دربارۀ نوشتن و گاهی هم برای بودن.
از آرتور کریستال تا به حال کتاب فقط روزهایی که مینویسم در نشر اطراف منتشر شده است:
بدون دیدگاه