ماهنامهی تجربه در شمارهی ۶۲ (ویژهنامهی نوروز ۹۸) در دورهی هفتم جشنوارهی تجربه، به بررسی ۲۴ اثر برگزیدهی ادبی و هنری سال ۱۳۹۷ به انتخاب منتقدان، نویسندگان و داوران مجله پرداخت و از میان این آثار، کتاب البته که عصبانی هستم، نوشتهی دوبراوکا اوگرشیچ و ترجمهی خاطره کردکریمی، رتبهی سوم بهترین ناداستان خارجی سال ۱۳۹۷ را به خود اختصاص داد. در ادامه، یادداشت خاطره کردکریمی در این مجله را با هم میخوانیم.
دوبراوکا اوگرشیچ در میان چهرههای ادبیِ اروپای پساکمونیسم نویسندهای برجسته است. اِشراف او بر بستر اجتماعی و سیاسیِ سوژههایی که برای نوشتن انتخاب میکند، در کنار طنز گزنده و بازیگوشیاش در حیطهی زبان و قواعد ادبیِ عرفی، به آفرینش متنهایی نغز و روان میانجامد. گرچه او در هر دو حوزهی داستان و ناداستان تجربههایی موفق داشته، در جستارهایش به شکافهای میان مؤلف و راوی، جهان و متن، نگاه دقیقتری دارد. از پَسِ تمام جستارهای اوگرشیچ- چه تجربههای نخستینش در دههی نود میلادی که بهطور عمده منتقدِ گفتمان ملیگرایانهی حاکم بر یوگسلاوی سابقاند، چه آثار تازهترش که به مسائل سیاسی و فرهنگیِ عمومیتری میپردازند- روشنفکر و نویسندهای فراملیتی پیداست که بر دغدغهها و گرههای ذهنیِ مشترک انسانی تأکیدی ویژه دارد.
جستار بهذات ذهنیتگرا است، بر درک و شهودِ راوی متکی است و از مبانیِ جاافتاده گریزان است، اما جستارنویسی ورای فراهم آوردن بستری برای نمایش خویش یا نقد و تفسیر فرهنگی، به اوگرشیچ امکان میدهد تا جای خود را در یک نظام ادبی جهانیِ بیکران که برخی را میپذیرد و بسیاری را میراند بیابد و از درون، برون و میان متنها به پیرامونش واکنش نشان بدهد. ولمیر ویسکویچ، منتقد ادبیِ کروات، میگوید جستار بهنحوی به «فُرم بیانیِ اصلی» اوگرشیچ تبدیل شده که در آن میتواند به سبکی ادبی از سیاست و تجربههای شخصیاش بنویسد. او به ابزاری ادبی دست یافته که بهمددِ آن میتواند میان هنر و واقعیت، مسائل شخصی و سیاسی پل بزند.[1]
بهرغم پیوستگیِ سبکی و مضمونیِ آثار اوگرشیچ، این جستارهای او بود که مسیر حرفهی ادبیاش را بهکل تغییر داد. دوبراوکا اوگرشیچ در سالهای نخستِ تأسیس جمهوری فدرال سوسیالیستی (۲۷ مارس ۱۹۴۹) در شهر کوتینای ایالت سیساک-مسلاوینا بهدنیا آمد، در دانشگاه زاگرب ادبیات تطبیقی و زبان روسی خواند و پس از دانشآموختگی، در مؤسسهی نظریهی ادبی همان دانشگاه مشغول کار شد. او در بحبوحهی کشمکشها بر سر استقلال کرواسی که به جنگ چهارسالهی ویرانگرِ نیروهای کرواتِ حامی استقلال و نیروهای صربِ محلی منتهی شد، برخلاف جریان غالب، مواضع ضد جنگ و ضد ملیگراییِ سرسختانهای اتخاذ کرد. چنانچه خودِ او بارها در جستارهایش به شکلهای گوناگون بیان میکند، برقراریِ گفتوگویی عمومی تنها راه عبور از موانع و مسائلی است که حیات جمعیِ ملتها را به خطر میاندازد. با این حال، تمام تلاشهای او برای فراهم آوردن زمینهی این گفتوگو یا با سکوت مواجه شد یا با قلبِ مقصود. دستِ آخر، فشارها و حملات سازمانیافته به او به بهانهی یکی از جستارهایش با عنوان «هوای پاک کرواسی» که در آن از ملیگرایی، سانسور و جَوسازیهای رسانهای بهتندی انتقاد کرده بود، او را در اواسط دههی پنجم زندگی به خروج از کشور و ادامهی حیات ادبی در بیرون از مرزهای کرواسی واداشت. دیوید ویلیامز، مترجمِ انگلیسیِ مجموعهی «فرهنگ کارائوکه» که کتاب «البته که عصبانی هستم» گزیدهای از جستارهای آن است، مدعی است «نویسندگانی چون دوبراوکا اوگرشیچ، میلان کوندرا و جوزف برودسکی با چنان توان روشنفکرانه و شور زیباییشناسانهای از فرهنگ و ادبیات اروپای شرقی مینویسند» که نظیرش را بهندرت میتوان در میان آثار دیگر نویسندگان یافت.[2]
اوگرشیچ در جستارهای «البته که عصبانی هستم» از خطراتِ بالقوهی ملیگرایی و اختلافاتِ ویرانگر قومی مینویسد، تأثیرات حکومتهای خودکامه بر رفتارهای جمعیِ ملتهایشان را از جوانبِ مختلف میسنجد، فرهنگ عمومیِ مصرفگرایی را نقد میکند و به مصائب زنان نویسنده در فضای غالباً مردانهی ادبیات جهان گریزی میزند. او در بلندترین جستار این مجموعه، «مسئلهي زاویهدید»- که بهنحوی مرور حوادث سالهای آخر اقامتش در کشور زادگاهش نیز هست- بهطور ویژه از تجربهي مواجههی بیپرده با وجوه تاریکِ انسانهایی مینویسد که بهاجبار رسانه و باورهای مشترک ملی، فرهنگی و مذهبی روزبهروز به حاکمان تمامیتخواهشان شبیهتر میشوند. او در بخش پنجمِ این جستار از مشاهدهی رفتار گروه کوچکی از آدمها که از پِی سالها سرکوب و تحقیر، در بزنگاه حادثهای شوم، واکنشهایی غریب نشان میدهند، توصیفی ارائه میدهد که در نگاهی کلیتر، بیمکان و بیزمان بهچشم میآید: «اوایل سپتامبر ۱۹۹۱ من و همسایههایم با شنیدن غرش بمباران هوایی بالای سرمان به زیرزمین ساختمان پنجطبقهمان در زاگرب دویدیم. آن موقعها اعتقاد سفتوسختی داشتم که بیشتر مردم از رهبران کاریکاتورمانندشان پیروی نمیکنند، آنچه را سالها صرف ساختنش کردهاند خراب نمیکنند و آیندهی فرزندانشان را به باد نمیدهند. نمیخواستم نشانهای را که درست مقابلم بود باور کنم. راستش شاید بهتر بود اجازه میدادم همان پایین توی زیرزمین، همراه آن دستهی کوچک از آدمها، آن فکر کوچک چرک در ذهنم جا بیفتد: اینکه خیلیها واقعاً از جنگ سر ذوق آمدهاند. هیجانهای نوِ ناگهانی پوچی زندگیشان را پر کرده است؛ یکشبه، سرخوردگیهای فردی مفری پیدا کردهاند، فقدانهای فردی قابل جبران و تعصبهای فردی رها شدهاند. ته ته مغزم، آیندهی نزدیک را خیلی کوتاه دیدم: حس کردم میدانم چه کسی اول دندانش را فرو میکند توی گلوی دشمن، چه کسی دوران جنگ را مقابل تلویزیون میگذراند، چه کسی بیفوتِ وقت همسایهاش را لو میدهد، چه کسی زخمهای مجروحانِ ناگزیر را تیمار میکند، چه کسی جلوی افسردگی به زانو درمیآید، چه کسی مردم را میشوراند و چه کسی راه پول در آوردن از این اوضاع را مییابد. شاید بهتر بود آنجا، در آن زیرزمین، الفبای جنگ را میآموختم. ولی من توهمات گذرایم را مثل اسکناسی بیاعتبار سپردم به باد.»
اوگرشیچ شهروند ادبیات است و یک یوگسلاو که به کرواتی مینویسد.
اوگرشیچ بعد از گذشت بیش از دو دهه از ترکِ کرواسی، هنوز به کرواتی مینویسد و برای معرفی آثارش به دنیا به ترجمهها بَسنده میکند. او در هیچ مصاحبه یا متنی اصرارش را به نوشتنِ صرف به زبان مادری توضیح نداده اما میشود با در نظر گرفتن مجموع آثارش اینطور برداشت کرد که نوشتن به زبانِ کرواتی شیوهی مقاومت شخصی و همیشگیِ اوست برای حفظ هویت یوگسلاوش. این زبان تنها یادگار ملموس او از سرزمین سابق و نشانهای است از اینکه او نافیِ هویت قومیاش نیست، ناقد کسانی است که قومیت را مستمسکِ ویرانیِ یکپارچگی وطنش قرار دادند. میتوانند گذرنامهاش را بگیرند، با عناوین و القاب تحقیرآمیز از او یاد کنند، و مجبورش کنند حرفهاش را در کشورهای دیگر ادامه بدهد اما نمیتوانند زبانی را تغییر دهند که از ابتدا برای نوشتن انتخاب کرده. چنانچه کَرن وانوسکا، منتقد ادبی، مینویسد اوگرشیچ شهروند ادبیات است و یک یوگسلاو که به کرواتی مینویسد. کتابهای او در کنار نویسندگان صرب، بوسنیایی، اسلوونیایی و مقدونیهای در قفسهی کتابهای اسلاویک کتابخانهها میمانند تا آخرین گواهیهای بهجامانده از یوگسلاویای باشند که روزگاری وجود داشت.[3]
[1] Many a Footnote and Afterword: Dubravka Ugrešić and the Essay by Téa Rokolj
[2] همان مقاله.
[3] Citizen Of Literature: Dubravka Ugrešić by Karen Vanuska
منبع: ماهنامهی تجربه (ویژهنامهی نوروز ۹۸)
بدون دیدگاه