دربارهی تجربهگرایی زیدی اسمیت در رماننویسی
ادبیات انگلیسیزبان دههی نود و اوایل قرن بیستویکم پر از صداها و سبکهای مختلف بود، در حالی که نویسندههای نسل قدیمیتر مثل فیلیپ راث و ایان مکایون و تونی موریسون به سراغ تاریخ میرفتند و به جای پرداختن به زمان حال ترجیح میدادند داستان گذشته را بازگو کنند، گروهی از آوانگاردها مثل ریچارد پاورز، دیوید فاستر والاس، دیو اگرز و زیدی اسمیت سعی کردند با زمان حال کلنجار بروند. آنها که تحتتأثیر داستانهای گمانهزن توماس پینچون و دان دلیلو بودند، سعی میکردند به سبک آنها رمانهایی بزرگ و پرجزئیات بنویسند و جهان سرمایهداری پس از جنگ را تا جای ممکن بازنمایی کنند.
در حالی که پینچون و دلیلو بر شبکههای مخفی عاملین دولتی و نیروهای تبلیغاتیای تأکید داشتند که جهان هرروزهمان را محدود میکردند، این گروه تازه به سراغ نشان دادن روابط محلیتر و محدودتری رفتند و قصدشان این بود که لحظههای کمیاب و شکنندهی پیوندها را کاوش کنند، لحظههای کوتاه تعامل انسانی که به ما یادآوری میکند با وجود تنها بودن در جهان، همهمان دردی مشترک داریم. همانطور که والاس در مصاحبهای میگوید «همهمان از تنهایی در جهان واقعی رنج میبریم، همدلی حقیقی ناممکن است، اما یک داستان میتواند کاری کند که در تخیلمان با درد یک شخصیت همذاتپنداری کنیم. این خودش رستگاریبخش است. برای همین هم آدمها کتاب مینویسند و میخوانند، که کمتر در وجودشان احساس تنهایی کنند.»
البته زیدی اسمیت را تا حدی فقط در دو رمان اولش میتوان جزو این گروه از این نویسندههای پستمدرن محسوب کرد و خیلی زود تجربههای ماکسیمالیستی و بیشینهگرایانهاش به رئالیسمی نظاممندتر متمایل شدند. رمان سوم اسمیت دربارهی زیبایی که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، اقتباسی آزادانه و استادانه از رمان هاواردز اِند نوشتهی ای. ام. فورستور، دربارهی دو خانوادهی دانشگاهی متفاوت بود که روابطشان بر همدیگر تأثیر میگذارد و هر کدام با مسائلی مانند مرگ و عشق، شکست و موفقیت، تحصیلات عالیه، تعصبات و مفهوم هنر کلنجار میروند، رمانی که به نسبت آثار قبلیاش شکل کلاسیکتر و آشناتری داشت اما خیلیها آن را بهترین رمان او میدانند.
بعد از این کتاب وقت این بود که اسمیت پا به آب تازهای بگذارد. او در مصاحبهای اشاره میکند که حالا زمانهی تجارب افراطی و رئالیسم سیاسی فرارسیده، و باید رئالیسم اجتماعی تازهای داشته باشیم که تلاش میکند سازوکارها و تجربهی نابرابریهای روزافزون جهان امروز را ثبت کند. او در ادامه با رمان NW (شمال غرب لندن) قصد دارد به این هدف نزدیکتر شود. رمان به تجربههای فراداستانی و ماکسیمالیستی سالهای اولیهی او نزدیکتر میشود و خیلی از منتقدین حتی به کیفیت جویسی نثر و روایت کتاب اشاره کردهاند که پر بیراه هم نیست. رمان پر از تجربههای جسورانه در استفاده از جریان سیال ذهن است و در رابطه با شهر مسیری نقشهنگارانه را پیش میگیرد، با فصلبندیهایی که چارچوب آشنای زمان و مکان را در هم میریزند و به سبکهای روایی تازهتری مجال بروز میدهند.
میتوان مدعی شد که هر کدام از پنج رمان زیدی اسمیت هویتی مستقل دارند، از دندانهای سفید (۲۰۰۰) که مدام بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۹۹ در رفتوآمد است و تلاش میکند تجربهی مهاجرت و همنشینی فرهنگی را با لنزهای مختلف بررسی کند تا وقت رقص (۲۰۱۶) که سرنوشت متفاوت دو دوست را پی میگیرد که پررنگترین نقطهی اشتراکشان علاقه به رقص و موسیقیست. لحن و آهنگ و سبک اسمیت در هرکدام از کتابهایش هموار تغییر کردهاند و در مجموعه مقالاتی که نوشته هم همیشه ترسش را از درجا زدن و عقبماندگی فکری بیان کرده است. در واقع اسمیت در تغییر شکل دادن است که احساس آزادی میکند. حالا امسال هم در ادامهی این تغییر سبک قدم متفاوت دیگری برداشته و اولین مجموعه از داستانهای کوتاهش را منتشر کرده که جمع یازده داستانیاند که پیش از این در مجلات مختلف چاپ شده بودند.
از زمان منتشر شدن اولین رمانش، زیدی اسمیت هر روز جنبههای تازهتری از خودش را به آزمون گذاشته و در ابعاد ناآشناتری کاوش کرده. او در حالی که خیلی زود به نماد یک نسل و سفیر لندن چندفرهنگیِ پرشور بدل شد، هرگز اجازه نداده که استعداد و شهرتش باعث شوند از تجربهگری دست بکشد، و چه ما نتیجهشان را رضایتبخش بدانیم و چه نه، میتوانیم او را یکی از مهمترین رماننویسهای معاصر قلمداد کنیم که با هر کتاب تازه همهی سرها را به سمت خود برمیگرداند.
ترجمه و تلخیص: مونا مجد
این مطلب در صفحهی ادبیات روزنامهی ایران (۲ آذر ۱۳۹۸، سال ۲۵، شمارهی ۷۲۱۰) منتشر شده ست.
بدون دیدگاه