ما نمیتوانیم به گذشته برگردیم اما همیشه میتوانیم آن را به یاد بیاوریم. نکته اینجاست که وقتی به گذشته نگاه میکنیم، همهچیز بهتر از آنچه واقعاً بوده به نظر میرسد. حافظهٔ ما ــ چه فردی و چه جمعی ــ معمولاً اجزای آزاردهندهٔ گذشته را حذف میکند و بهمرور، تصویری آرمانی از آن میسازد. در واقع، «به یاد آوردن» صرفاً به معنای بازیابی منفعلانهٔ رخدادهای گذشته نیست، بلکه نوعی ساخت و تفسیر گذشته در زمان حال است. ما تکهپارههای خاطره را منظم میکنیم، شکلی به آنها میدهیم و از آنها برساختهایی پیچیده میسازیم. شاید به همین سبب است که بسیاری از تاریخنگاران «نوستالژی» را در معنایی منفی به کار میبرند. اما از منظر فلسفی چطور میتوان به این پدیده نگاه کرد و توضیحش داد؟
کتاب خلاف زمان تأملی فلسفی است در همین باره؛ دربارهٔ مواجهه با گذشته، زمانآگاهی و تجربهٔ ناگزیر «حسرت». این جستار بلند با نقدِ نگاه نوستالژیزده و کلانروایتهای نوستالژیمحور، بستری فراهم میکند تا خاطره، اسطوره، فراموشی، گذشته و تاریخ را از منظری جدید ببینیم. دیهگو گاروچو، استاد فلسفهٔ اخلاق و فلسفهٔ سیاسی دانشگاه مادرید که از روزنامهنگاران و جستارنویسان شاخص اسپانیا به شمار میرود، در این کتاب نشان میدهد که گاهی میشود پاسخ امروزیترین پرسشها را در میراث کهنِ ادبی، فرهنگی و تاریخی یافت. البته چنین رویکردی میان جستارنویسان اسپانیایی بیسابقه نیست. برای مثال، پیش از گاروچو، خابیِر موسکوسو هم در کتاب تاریخ فرهنگیِ درد برای فهم و تحلیل بهتر تجربهٔ انسانیِ درد و رنج در بافتهای معاصر از آثار متفکران قرنهای گذشته کمک گرفته است.
در فضای سیاسی امروز جهان، سیاستِ دیروزمحور صدایی بلند و رسا دارد. جنبشهای پوپولیستی، تا حد زیادی بر دلزدگی و سرخوردگی مردم از وضع موجود متکیاند. وعدهٔ به عقب برگرداندن زمان و زنده کردنِ گذشتهٔ شکوهمند و درخشانْ روایتی جذاب و گیرا میسازد که به مذاق جامعهٔ مأیوس و ناراضی از شرایط امروز در نقاط مختلف جهان خوش میآید. گرچه این وعده نهایتاً تحقق نمییابد ــ چون تحقق چنین وعدهای اساساً شدنی نیست ــ جالب است که به نظر میرسد یأس ناشی از تحقق نیافتنش چندان نمیپاید. وقتی نهادها و فرهنگ سیاسی موجود چنان ناکارآمد و راکد شدهاند که شوقی به آینده برنمیانگیزند، کافی است جریان پوپولیستی دیگری بیاید و وعدهٔ مشابهی بدهد تا سودای بازگشت به گذشته دوباره در ما جان بگیرد. اینجاست که نوستالژی وجوهی سیاسی مییابد و میتواند به عنصری خطرناک تبدیل شود. دیهگو گاروچو در کتاب خلاف زمان سراغ آثار فلسفی کلاسیک میرود و سیر تحول مفهوم «نوستالژی»، وجوه سیاسی یادآوری و فراموشی، و نسبت نوستالژی با شهر مدرن را بررسی میکند. او نشان میدهد آرمانشهری که بر پایهٔ نوستالژی بنا شده رو به آینده ندارد. گاهی حتی رو به گذشته هم ندارد و در واقع، تکرار همین چیزی است که اکنون داریم.
کتاب خلاف زمان را میتوان نمایندهٔ جریانی قوی و ریشهدار در سنتِ ناداستاننویسی و مشخصاً ژانر «تأملاتِ» اسپانیا دانست که البته شاید برای خوانندهٔ ایرانی کمتر شناختهشده باشد. توجه به این نکته نیز مهم است که وجود برخی شباهتها در تجربهٔ سیاسی و اجتماعی ما ایرانیان و اسپانیاییزبانها ــ چه در اسپانیا و چه در آمریکای لاتین ــ باعث میشود در بسیاری از موارد، دغدغهها و پرسشهای مشابهی داشته باشیم. با این حساب، توجه به ادبیات اسپانیایی، اعم از داستان و ناداستان، میتواند برای خوانندهٔ معاصر ایرانی بسیار سودمند باشد و مجالی برای عمیقتر اندیشیدن به مسائل امروزیِ ما ایجاد کند.
کتاب خلاف زمان را الهام شوشتریزاده از زبان اسپانیایی ترجمه کرده است.
دربارۀ نویسندۀ کتاب خلاف زمان
دیهگو گاروچو (متولد 1984) نویسنده، استاد دانشگاه و فیلسوف اسپانیایی است. او در دانشگاههای مادرید و سوربن تحصیل کرده و مدتی برای پژوهش در دانشگاههای امآیتی، بوستون و جانز هاپیکنز آمریکا حضور داشته. گاروچو در زمینۀ فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی تخصص دارد و در دانشکدهها و مؤسسات مختلفی آنها را تدریس میکند. از او تا به حال مقالات متعددی در ژورنالهای علمی و فلسفی به انتشار رسیده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.