همیشه برایت مینویسم داستان واقعی زندگی دو نوجوان است: کیتلین اهل پنسیلوانیای آمریکا و مارتین اهل موتاری زیمبابوه. کیتلین بهخاطر پروژهی مدرسهاش که نامه نوشتن به فردی در کشوری دیگر است، زیمبابوه را انتخاب میکند و با مارتین آشنا میشود. نامهها شش سال ادامه پیدا میکنند و زندگی آنها و آدمهای دوروبرشان را تحتتأثیر قرار میدهند. کتاب از دو بخش تشکیل شده: نامههای کیتلین و زندگیاش از زبان خودش و همینطور نامهها و زندگی مارتین. در طول کتاب و با خواندن زندگی دو نوجوان با عواطف، احساسات و نگرانیهایشان آشنا میشویم. عواملی که جغرافیا در تکتکشان نقش پررنگی دارد.
همیشه برایت مینویسم
۲۴۷,۰۰۰ تومان
همیشه برایت مینویسم؛
نویسندگان: کیتلین الیفایرنکا و مارتین گاندا
مترجم: فروغ منصورقناعی
کتاب همیشه برایت مینویسم داستان واقعی زندگی دو نوجوان است: کیتلین اهل پنسیلوانیای آمریکا و مارتین اهل موتاری زیمبابوه. کیتلین به خاطر پروژهی مدرسهاش که نامه نوشتن به فردی در کشوری دیگر است، زیمبابوه را انتخاب میکند و باب آشنایی این دو نفر باز میشود. نامهها ادامهدار میشوند و زندگی کیتلین و مارتین و آدمهای دوروبرشان را تحت تأثیر قرار میدهند. کتاب از دو بخش تشکیل شده: نامههای کیتلین و زندگیاش از زبان خودش، و نامهها و زندگی مارتین. این نامهها شش سال از زندگی این دو نفر را روایت میکنند.
نسخه الکترونیکی این کتاب را میتوانید از سایت طاقچه ، فیدیبو و کتابراه تهیه کنید
مشخصات
مشخصات کتاب | مشخصات فیزیکی | ||
نویسندگان | کیتلین الیفایرنکا و مارتین گاندا | قطع | ۱۳۰x۱۹۵ میلیمتر |
مترجم | فروغ منصورقناعی | تعداد صفحات | ۳۱۶ ص. |
ویراستار | امین شیرپور | نوع جلد | نرم |
بازبینی نهایی متن | فاطمه ستوده | نوع کاغذ | بالک ۶۰گرم |
طراح جلد | محمدرضا دوستمحمدی | ||
دبیر فنی | محمدرضا لریچی | ||
موضوع | سرگذشتنامه، دوست مکاتبهای | ||
شابک | ۹۷۸-۶۲۲-۶۱۹۴-۰۳-۷ | ||
نوبت چاپ | دوم، ۱۳۹۸، ۱۰۰۰ نسخه | ||
مجموع تیراژ چاپهای قبلی | ۱۰۰۰ | ||
نسخهی دیجیتال | – | ||
صفحه در فیپا | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/5284164 |
فهرست کتاب
بخش اول: درود!
بخش دوم: نشانهها
بخش سوم: سخاوت
بخش چهارم: آینده
بخش پنجم: دنیای در حال تغییر
بخش ششم: رؤیا
پس از نامهها
1 دیدگاه برای همیشه برایت مینویسم
1 دیدگاه برای همیشه برایت مینویسم
یکی از بهترینهایی که خواندم، همین «نامه» بود! کتابی بیحد و اندازه عالی!
تکتک واژهها در جان و دل آدم رسوخ میکند!
حقیقت اینست که وقتی این کتاب را میخواندم، سیل اشک برگونههایم جاری بود؛ بعلّت «انسان» و «انسانیتـ»ـی که در تکتک نامهها موج میزند.
این کتاب را که میخوانی، به «خُرد» بودن و «هیچ» بودن خودت پی میبری! بهاینکه در این عالم هستی، ما چقدر کوچکتر از دیگران میتوانیم باشیم، پی میبری!
چه انسانهای بزرگی بر روی این کرهی خاکی پای نهاده و سرنوشتِ روی به درّهی انسانی دیگر را بسوی قلّهی قافِ موفقیت تغییر دادهاند و ما از آنان بیخبریم و گمان میکنیم که تنها ما «انسانـ»ـیم و تنها ما شایستهی رحمت خداوند هستم و دیگرانِ غیر از ما اهل دوزخاند!
مشکل جامعهی ما از دوچیز است:
یکی اینکه کتاب نمیخوانند؛
دوّم اینکه نامه نمینویسند!ما با اینکه در کنار هم زندگی میکنیم و در ظاهر آشنا هستیم، امّا در حقیقت از همدیگر بسیار دور و باهم غریبهایم؛ حتّی با نزدیکترین دوستانمان!
اینکه کتاب نمیخوانیم، علل زیادی دارد که نمیشود همه را بیان کرد؛ و امّا کمترینش عدمِ فهمِ ارزش کتاب و آثار آن در برنامهی زندگیست!
کسی که بتواند آن بُتِ جهالت خود را درهم بکشند، میتواند از خصلتِ «کِرم» بودن خود بیرون بیآید و آسمان را تماشا کند؛ میتواند پروانه شود!و امّا دربارهی نامهنگاری؛ که در جامعهی ما خیلیوقت است که از بین رفته!
ایکاش میتوانستیم بجای پیامرسانهایی که مرسوم شده، برای هم نامه بنویسیم…
نامهها خیلی خوب احساسات را منتقل میکنند.
نامهها جان دارند و میفهمند!
نامهها حرف میزنند…
تبریزی –
یکی از بهترینهایی که خواندم، همین «نامه» بود! کتابی بیحد و اندازه عالی!
تکتک واژهها در جان و دل آدم رسوخ میکند!
حقیقت اینست که وقتی این کتاب را میخواندم، سیل اشک برگونههایم جاری بود؛ بعلّت «انسان» و «انسانیتـ»ـی که در تکتک نامهها موج میزند.
این کتاب را که میخوانی، به «خُرد» بودن و «هیچ» بودن خودت پی میبری! بهاینکه در این عالم هستی، ما چقدر کوچکتر از دیگران میتوانیم باشیم، پی میبری!
چه انسانهای بزرگی بر روی این کرهی خاکی پای نهاده و سرنوشتِ روی به درّهی انسانی دیگر را بسوی قلّهی قافِ موفقیت تغییر دادهاند و ما از آنان بیخبریم و گمان میکنیم که تنها ما «انسانـ»ـیم و تنها ما شایستهی رحمت خداوند هستم و دیگرانِ غیر از ما اهل دوزخاند!
مشکل جامعهی ما از دوچیز است:
یکی اینکه کتاب نمیخوانند؛
دوّم اینکه نامه نمینویسند!
ما با اینکه در کنار هم زندگی میکنیم و در ظاهر آشنا هستیم، امّا در حقیقت از همدیگر بسیار دور و باهم غریبهایم؛ حتّی با نزدیکترین دوستانمان!
اینکه کتاب نمیخوانیم، علل زیادی دارد که نمیشود همه را بیان کرد؛ و امّا کمترینش عدمِ فهمِ ارزش کتاب و آثار آن در برنامهی زندگیست!
کسی که بتواند آن بُتِ جهالت خود را درهم بکشند، میتواند از خصلتِ «کِرم» بودن خود بیرون بیآید و آسمان را تماشا کند؛ میتواند پروانه شود!
و امّا دربارهی نامهنگاری؛ که در جامعهی ما خیلیوقت است که از بین رفته!
ایکاش میتوانستیم بجای پیامرسانهایی که مرسوم شده، برای هم نامه بنویسیم…
نامهها خیلی خوب احساسات را منتقل میکنند.
نامهها جان دارند و میفهمند!
نامهها حرف میزنند…