همیشه برایت مینویسم داستان واقعی زندگی دو نوجوان است که کیلومترها دور از هم زندگی میکنند: کیتلین در پنسیلوانیای آمریکاست و مارتین در موتاری زیمبابوه. شروع ماجرا در سال 1997 اتفاق میافتد. کیتلین بهخاطر پروژۀ مدرسهاش که نامه نوشتن به فردی در کشوری دیگر است، زیمبابوه را انتخاب میکند و اینچنین با مارتین آشنا میشود. نامههای بین این دو شش سال ادامه پیدا میکنند و بهمرور زندگیشان را تحتتأثیر قرار میدهند. شرایط این دو نوجوان اصلاً شبیه به هم نیست: کیتلین شهروند کشوری مرفه و پیشرفته است در حالی که مارتین در خانوادهای پرجمعیت و کشوری بسیار فقیر زندگی میکند. با این همه، این دو نفر نقاط مشترکی بین هم پیدا میکنند و تصمیم میگیرند با هم دوست شوند. همچنان که سنشان بیشتر میشود، دوستی کیتلین و مارتین هم عمیقتر میشود و در نهایت از آنها آدمها بهتری میسازد.
کتاب همیشه برایت مینویسم از دو بخش تشکیل شده: نامههای کیتلین و زندگیاش از زبان خودش و همینطور نامهها و زندگی مارتین. در طول کتاب و با خواندن زندگی دو نوجوان با عواطف، احساسات و نگرانیهایشان آشنا میشویم. عواملی که جغرافیا در تکتکشان نقش پررنگی دارد.
دربارۀ نویسندگان کتاب همیشه برایت مینویسم
مارتین گاندا در دو رشتۀ ریاضی و اقتصاد از دانشگاه ویلانوای پنسیلوانیا فارغالتحصیل شده و در ادامه از دانشگاه دوک هم مدرک MBA گرفته. مارتین پس از اتمام تحصیل بنیادی تحت عنوان «بنیاد آفریقای جدید» راهاندازی کرد و در تمام این سالها کوشیده به بچههای زیمباوه کمک کند و شرایطشان را تغییر دهد.
کیتلین الیفایرنکا از مدرسۀ دیکسون فارغ التحصیل شد و رشتۀ پرستاری را انتخاب کرد. کیتلین حالا به عنوان پرستار مشغول به کار است. دوستی او با مارتین همچنان حفظ شده و هنوز هم با هم در ارتباط هستند.
دربارۀ نشر ادامه
رؤیای یکجا نماندن و دور شدن در همۀ ما زنده است. ما نمیتوانیم به همۀ کشورهای جهان سفر کنیم، نمیتوانیم به جای همۀ آدمها زندگی کنیم اما خواندن کتابهایی که ما را به سفر میبرند جسارتمان را برای رؤیاپردازی و تجربههای جدید بیشتر میکند. «ادامه» واحد کودک و نوجوان نشر اطراف کارش را از سال ۱۳۹۷ با همین هدف آغاز کرد. ما در این نشر کتابهایی دربارۀ ماجراجویی، سفر، قصههای واقعی و تجربههای بچهها در فرهنگهای مختلف منتشر میکنیم تا یادمان بماند جهان محدود و کوچک نیست و از هر طرف ادامه دارد.
تبریزی –
یکی از بهترینهایی که خواندم، همین «نامه» بود! کتابی بیحد و اندازه عالی!
تکتک واژهها در جان و دل آدم رسوخ میکند!
حقیقت اینست که وقتی این کتاب را میخواندم، سیل اشک برگونههایم جاری بود؛ بعلّت «انسان» و «انسانیتـ»ـی که در تکتک نامهها موج میزند.
این کتاب را که میخوانی، به «خُرد» بودن و «هیچ» بودن خودت پی میبری! بهاینکه در این عالم هستی، ما چقدر کوچکتر از دیگران میتوانیم باشیم، پی میبری!
چه انسانهای بزرگی بر روی این کرهی خاکی پای نهاده و سرنوشتِ روی به درّهی انسانی دیگر را بسوی قلّهی قافِ موفقیت تغییر دادهاند و ما از آنان بیخبریم و گمان میکنیم که تنها ما «انسانـ»ـیم و تنها ما شایستهی رحمت خداوند هستم و دیگرانِ غیر از ما اهل دوزخاند!
مشکل جامعهی ما از دوچیز است:
یکی اینکه کتاب نمیخوانند؛
دوّم اینکه نامه نمینویسند!
ما با اینکه در کنار هم زندگی میکنیم و در ظاهر آشنا هستیم، امّا در حقیقت از همدیگر بسیار دور و باهم غریبهایم؛ حتّی با نزدیکترین دوستانمان!
اینکه کتاب نمیخوانیم، علل زیادی دارد که نمیشود همه را بیان کرد؛ و امّا کمترینش عدمِ فهمِ ارزش کتاب و آثار آن در برنامهی زندگیست!
کسی که بتواند آن بُتِ جهالت خود را درهم بکشند، میتواند از خصلتِ «کِرم» بودن خود بیرون بیآید و آسمان را تماشا کند؛ میتواند پروانه شود!
و امّا دربارهی نامهنگاری؛ که در جامعهی ما خیلیوقت است که از بین رفته!
ایکاش میتوانستیم بجای پیامرسانهایی که مرسوم شده، برای هم نامه بنویسیم…
نامهها خیلی خوب احساسات را منتقل میکنند.
نامهها جان دارند و میفهمند!
نامهها حرف میزنند…