خاک کارخانه

۳۴۸,۰۰۰ تومان

روایت شیوا خادمی از پارچه‌های ناتمام چیت‌سازی بهشهر و سرگذشت آخرین کارگران

خاک کارخانه روایت مستند و تاریخ شفاهی کارخانۀ چیت‌سازی بهشهر است. شیوا خادمی با حال‌و‌هوایی عاطفی و در جست‌وجوی ریشه‌‌هایش، عکاسی و گفت‌وگو با همکاران سالخوردۀ مادربزرگش، که در دهه‌ی ۱۳۲۰ کارگر این کارخانه بوده، را آغاز می‌کند. اما خیلی زود می‌فهمد این گفت‌و‌گوهای به‌ظاهر ساده چیزی بیشتر از خاطره‌گویی مردمانی است که هنوز سرسختانه به محیط کار قدیمی‌شان عشق می‌ورزند. به‌مرور، از دل این خاطرات کاری، کلیت و فضایی شکل می‌گیرد و مضمون‌هایی سر بر می‌آورند که نه‌تنها در تحلیل و ارزیابی تاریخ و مسیر کسب‌وکار در ایران به کار می‌آیند، بلکه تصویری از پیوند تنگاتنگِ فضای کار، هویت شهر و مناسبات اجتماعی مردم پیش چشم‌مان می‌گذارند.

کتاب خاک کارخانه روایت دنیای کار است، اما این بار از زبان کسانی که همیشه در حاشیه‌ بوده‌اند و قصه‌هایشان کمتر به حساب آمده است. تلاشی است برای ثبت تجربه‌های ناشنیده‌ترین حلقه‌های زنجیره‌ی کار در ایران. روایت کارگران بومی یا مهاجری که روزگاری زندگی‌شان با صدای سوت کارخانۀ چیت‌سازی بهشهر تنظیم می‌شد. آشپز و معلم اکابر و زنان بافنده و ریسنده‌ای که قوت زانوها و دست‌هاشان را در تار و پود پارچه‌ها تنیده‌اند و مردانی که شبانه‌روز دستگاه‌ها را سرپا نگه داشته‌اند. این اثر حاصل پژوهش پنج‌سالۀ شیوا خادمی است که با عکس‌هایش به غنای این مستندنگاریِ اجتماعی افزوده است.

بریده‌ای از کتاب

کتاب خاک کارخانه روایت گذشتۀ صنعتی ایران نیست و در دستۀ گزارش‌های اداری از وضعیت اجتماعی و کارگری ایرانِ دهه‌‌های گذشته قرار نمی‌گیرد. این اثر قرار نیست روایتگر حسرت و اندوهی شاعرانه باشد یا داستان غمبار مرگ یک مکان را بگوید. مستندنگاری رخدادی خاص در صنعت نساجی یا قصۀ در و دیوار و دستگاه و دوک و نخ هم نیست. شیوا خادمی ماجرای فراز و فرود و نابودی یک واحد تولیدی را روایت نمی‌کند و نمی‌خواهد قصه‌گوی موفقیت و شکست کارآفرین و سرمایه‌گذار باشد.

خاک کارخانه روایت بازماندگان یک مکان است. ادبیات بازماندگان از زیرگونه‌‌های روایت‌ خاطرات جمعی است؛ خاطراتی که معمولاً در کتاب‌های تاریخی جایی ندارند و با مرگ راویان‌شان از صفحۀ جهان محو می‌شوند. بازماندگان کارخانۀ چیت‌سازی بهشهر در این کتاب یاد فضایی گم‌‌شده و محبوب را زنده می‌کنند. آن‌ها آخرین آدم‌هایی هستند که می‌دانند آن کارخانه برای این شهر چه می‌کرده. روایت‌های کتاب تصویر روشنی از تأثیر ماندگار محیط کار بر زندگی انسان بازتاب می‌دهد. شیوا خادمی در گفت‌وگو با کارکنان سابق کارخانه تصویری از تعلق و وفاداری آن‌ها به محیط کاری‌شان ارائه می‌کند که اگر در این تجربه‌نگاری ثبت نمی‌شد، با این نسل از دست می‌رفت و هیچ درکی از آن نداشتیم.

کتاب خاک کارخانه، با نثر گیرا و عکس‌های رنگی شیوا خادمی، جهانی خلق می‌کند که مختصات و زبان و فرهنگ خودش را دارد و ابرروایتی می‌سازد که از خاطرات، گفت‌وگوها، اسناد و مدارک تاریخی، عکس‌های فضاساز از ویرانه‌ها، نقشه‌ها، پرتره‌‌های کارگران، یادداشت‌های کاری، پارچه‌ها، اشیای به‌یادگار‌مانده، و عواطف و اندیشه‌های راوی برآمده است. در جهان کتاب می‌شود سفر کرد و رنج‌ها و لذت‌‌‌های مردمانی دیگر را لمس کرد؛ سفری چنان‌که ادبیات برای مخاطبانش آرزو دارد.

متن کامل مقدمۀ کتاب خاک کارخانه را می‌توانید در بی‌کاغذ اطراف بخوانید.

به بهانۀ انتشار کتاب خاک کارخانه، نشستی سه ساعته در سالن همایش‌های موزۀ موسیقی برگزار شد. در این رویداد که «تجربۀ تعلق به محیط کار» نام داشت، مقصود فراستخواه، هودسا قزوینیان، اسماعیل عالی‌زاد، خسرو معصومی و محمد شکیبانیا حضور داشتند و در مورد کتاب صحبت کردند. این گزارش را می‌توانید در زیر مشاهده کنید:

برای معرفی و رونمایی از این کتاب یک نشست هم در شهر بهشهر برگزار شده که می‌‌توانید فیلم کامل آن را از این‌جا مشاهده کنید. در این نشست که «کارخانۀ شهر ما» نام داشته، جمعی از کارگران قدیمی چیت‌سازی بهشهر حضور داشتند و در مورد گذشته صحبت کردند.


دربارۀ نویسندۀ خاک کارخانه

شیوا خادمی دانش‌آموختۀ عکاسی است و نویسندگی را در کارگاه‌های کورش اسدی تجربه کرده است. او بعد از پایان تحصیلاتش در رشتۀ عکاسی خبری در سال‌ ۱۳۹۲ در مطبوعات مشغول کار شد و در دانشگاه فردوسی مشهد هم در دورۀ عکاسی پروژه‌گرا تدریس کرد. مجموعه ‌عکس «دو پیکرِ» خادمی در سال ۲۰۲۰ مقام اول فستیوال عکس استراسبورگ (RENDEZ-VOUS IMAGE) و در سال ۲۰۱۸ مقام اول جشنوارۀ بین‌المللی آندره استِنین روسیه را به دست آورد. او عکاس تقدیر‌شدۀ هفتادوششمین جشنوارۀ بین‌المللی عکاسی POY آمریکا در سال ۲۰۱۸ و فینالیست جایزۀ عکس لِوالو‌آی فرانسه در سال ۲۰۲۰ بود. مجموعه عکس «اسمارتیزِ» خادمی در سال ۲۰۲۰ به مقام دوم جشنوارۀ بین‌المللی آندره استِنین روسیه رسید و در بهار ۱۴۰۲ در نمایشگاه «یادداشت‌هایی برای سفر به ایران، درس‌های آزادی» در شهر میلان به نمایش درآمد. عکس‌های مجموعۀ «خاک کارخانه» در نهمین دورۀ «ده روز با عکاسان» در خانۀ هنرمندان تهران و در نمایشگاهی گروهی با عنوان «رؤیاهای سیمانی» در گالری فوتون اسلوونی به نمایش گذاشته شده‌اند.

مشخصات

عکاس و پژوهشگرشیوا خادمی
ویراستارالهام شوشتری‌زاده
بازبینی متنمونا تاروردی
طراحی نشانه نوشتهمریم گلپایگانی
قطعوزیری
تعداد صفحه312
موضوعمستندنگاری کار در ایران
شابک978-622-6194-70-9
نوبت چاپسوم | 1402

فهرست کتاب

یادداشت عکاس و پژوهشگر | 23-46
شیوا خادمی 

دستم به دستگاه نمی‌رسید | 47-56
تامارا، بافنده‌ی کارخانه

از باغچه‌ی کارخونه نعنا می‌چیدیم | 57-68
گرجی، بافنده‌ی کارخانه

سبزی‌قرمه‌های من هیچ‌وقت تیره نمی‌شد | 69-80
گفت‌وگو با نوروز، آشپز کارخانه‌

صدا به صدا نمی‌رسید | 81-96
گفت‌وگو با معلم اکابر کارخانه‌

هفت سال از کارخونه اخراج شدم | 97-108
گفت‌وگو با سِد معصومه، ریسنده‌ی کارخانه

تا سه‌ی صبح نخ گره می‌زدم | 109-122
گفت‌وگو با شهربانو رضوان، بافنده‌ی کارخانه

به دیوار خونه میخ هم نمی‌تونستیم بزنیم | 123-134
گفت‌وگو با قاسم گل‌پور، رئیس سالن ریسندگی

پارچه مثل یه تیکه نون بود | 135-146
گفت‌وگو با علیرضا مزینانی، متصدی کنترل آمار، پسرِ حاج‌محمدعلی

توی چمدانم ده پرتقال بود | 147-170
سفرنامۀ حاج محمد‌علی مزینانی 
بازدید از کارخانه‌های نساجی آمریکا

مثل بلور برف روی پارچه | 171-184
گفت‌وگو با قاسم محمدپور، رئیس پیشین کارخانه

ما خاک کارخونه خوردیم | 185-200
گفت‌وگو با شعبان حسن‌پور و حسن روحانی، تکنیسین‌های آزمایشگاه کارخانه

اون تیکه زمین هنوز حاجت می‌ده | 201-216
گفت‌وگو با محمد بشارتی و فرشته آبکار، ریسنده و بافنده‌ی کارخانه

اِشل حقوقی پایین بود | 217-230
گفت‌وگو با داریوش شیریان، مدیر امور مالی کارخانه

مِرِه هیچ یاد دَنیه | 231-240
گفت‌وگو با ماه‌منیر، چله‌دوان کارخانه

با باقی‌مونده‌ها زندگی می‌کنیم | 241-252
گفت‌وگو با شهربانو ایزدی، از قسمت تکمیل کارخانه

همه‌ی نگاتیوها سوخت | 253-262
گفت‌وگو با قاسم لامعی، راوی قصه‌ی عکس‌های کارخانه، پسرِ آقاجان

انگار توی کارخونه دریا بود | 263-280
خسرو معصومی، کارگردان
از ردپای کارخانه در فیلم‌هایش

و در پایان… | 281-288
شاید کارخانه شکوفه‌های پارچه‌ای بدهد

ضمیمۀ عکس | 297-312

ستایش‌ها و افتخارات

«یه مستند نگاری عالی!!!از اکثر روایت ها لذت بردم،کاملا مشخصه که نویسنده برای جمع آوری این اطلاعات چقدر زحمت کشیده و وقت گذاشته که واقعا شایسته تقدیره…
از خوندن بعضی روایت ها اشک تو چشمام جمع میشد احساسی که کارگرهای کارخونه به محل کارشون داشتن ستودنی بود چند نفر از نسل جدید رو میتونید پیدا کنید که همچین حسی به محل کارشون داشته باشن؟
و در نهایت حسرت‌…حسرت اینکه چند تا کارخونه،کارگاه،سینما و.‌‌..تو این مملکت اینجوری از دست رفته؟»

⭐⭐⭐⭐⭐  Mehrnaz

«همیشه عادت داشتم که روایت مدیران عامل و توسعه دهندگان یک کسب و کار موفق را بخوانم. اما اینبار و به پیشنهاد یکی از دوستانم، با یک روایت متفاوت مواجه شدم. این کتاب از دو جهت از بسیاری از کتاب‌های دیگر تاریخ صنعت ایران متفاوت است. تفاوت اول آن را می‌شود در راوی اصلی این کتاب جست. راوی‌های این دست کتاب‌ها معمولا مردان مهندس، اقتصاددان و یا جامعه شناسی هستند که دنبال دلایل رشد و افول یک مجموعه هستند، اما راوی این کتاب یک خانم نسبتا جوان است که به حرفه عکاسی مشغول است و به دنبال تاریخ گم شده خانواده و شهر خود در میان خرابه‌های کارخانه *چیت سازی بهشهر* می‌گردد.
تفاوت دیگر این کتاب را خرده روایت‌هایی تشکیل می‌دهند که برگرفته از ده‌ها مصاحبه پیرزن‌ها و پیرمردهایی است که سال‌ها خاک این کارخانه را خورده است و با نان کارگری چندین نسل را به خوبی تربیت کرده‌اند.»

½⭐⭐⭐⭐  ابراهیم شجاعت

«نویسنده کتاب که خود دستی در عکاسی و مستندنگاری دارد، دوربین و قلمش را با خودش برداشته و به‌سراغِ قصه آدم‌هایی رفته است که هنوز بعد از گذرِ سال‌های طولانی و متروکه شدن محل کارشان، همچون معشوقه‌ای بی‌مثال از او یاد می‌کنند.

خاکِ کارخانه روایتِ تعلق خاطر به مکان و کاری است که به ما معنا می‌بخشد، اما این بار روایتگران آن، نه مدیرانِ بالادستی و مدیرعامل‌مان پرغرور از موفقیت، بلکه آشپز و معلم اکابر و کارگر ریسندگی و… هستند.

شیوا خادمی از بین صحبت‌های مادربزرگش مدام نام کارخانه چیت‌سازی بهشهر را می‌شنود. به همین خاطر بالاخره همچون سرنخی آن را در دست می‌گیرد تا به دنبالِ بقیه روایتگرانِ ابرروایتی با عنوان “تعلق خاطر به محیط کار” باشد.»

⭐⭐⭐⭐  فاطمه بهروزفخر

«[کتاب] از دیروز دستمه و تقریبا دو سه تا روایت مونده به تهش.
ترکیبی از عکس ها و روایت آدم های واقعی از یک فروپاشی جانکاه…
چه قدر حس ها تو این کتاب قویه چه قدر نویسنده خوب درآورده شخصیت ها و مکان ها رو
انقد که می تونی حتی بوی پیچیده توی خونه هرکس رو حس کنی از تو کتاب و تو بعضی سکانس ها از نویسنده بخوای کمی بیشتر تو خونه بمونه چون دلت نمی‌خواد از کنار راوی بلند بشی. راوی ها خیلی دور ولی خیلی نزدیک ان بهت.
حس می کنم اگر یه روز گذرم بیفته بهشهر می تونم تک تک این آدما رو پیدا کنم و راحت بشناسمشون.
البته که فک می کنم حرفه ای بودن نویسنده تو عکاسی تو این قاب های دقیق و ظریف بی تاثیر نبوده.
تو هر روایتی بهترین قاب رو پیدا کرده و خیلی خوب اول و آخر روایت رو به احوالات و سلیقه شخصی اون راوی گره زده.
طوری که هر راوی عطر مخصوص خودش رو داره.
با این که گذرا بهشون پرداخته میشه و اونقد فرصت هم نشینی کامل نیست.

یه کارخونه قد یه شهر می تونه هویت داشته باشه و هویت بده. تا حالا این جوری و ازین زاویه ندیده بودم این حجم در هم تنیدگی رو»

⭐⭐⭐⭐  مریم برزویی

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خاک کارخانه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خاک کارخانه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *