کنار کتاب (بستههای هدیه)
چهار دههای از مرگ غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴-۱۳۱۴) میگذرد؛ نویسندهای که در ژانرهای داستان و نمایشنامه و فیلمنامه و تکنگارینویسی طبع آزمود و در هر یک، آثاری ماندگار از خود بهجا گذاشت. از میان آثار او، تکنگاری یا مونوگرافیهایش مهجورترند و به نسبت کمتر خوانده شدهاند. بسیاری از پژوهشگران، این دسته از نوشتههای ساعدی را برآمده از سابقۀ ژورناليستی او و تعهد قلمیاش دانستهاند و حاصل تلاشش برای راهیابی به درون زندگی مردم ارزیابی کردهاند…
راینر ماریا ریلکه، یکی از مهمترین شاعران آلمانیزبان قرن بیستم، در عمر پنجاهویکسالهاش نامههای شخصی زیادی نوشت؛ نامههایی برای دوستان و آشنایان، خوانندگانی که بعد از مطالعۀ آثارش با او مکاتبه میکردند یا هر کس دیگری که ریلکه حس میکرد پیوندی درونی میانشان وجود دارد. از ریلکه بیش از چهاردههزار نامه به یادگار مانده است که خودِ او آنها را به اندازۀ شعرها و آثار منثورش مهم میدانست…
اما شاید بکرتر از همه، روایت مردمی باشد که در تیررس روزانۀ توپها و خمپارهها و گاهی در چند صدمتری نیروهای دشمن، در کنار رشادت قهرمانانی که مرزها را نگهمیداشتند زندگی را دوباره تعریف کردند و خانه و شهر و خاکشان را زنده نگهداشتند. این متن روایتی است از روزها و ماههای آغازین حملۀ عراق از زبان آدمهایی که جنگ برایشان چیزی بیشتر از اخبار تلویزیون یا صدای آژیر و ضدهوایی بود. اسامی روایتکنندگان و بعضی جزئیات، در متن تغییر کردهاند…
دیگران از دچار شدن ما به سرطان با خبر نمیشوند، مگر آنکه خودمان به آنان بگوییم. من هم به همین منظور از نخستین نیایش جان دان اسکرینشات گرفتم و در فیسبوکم گذاشتم. بعد، سرگرم کارهایی شدم که در دستورالعملهای اینترنتی خوانده بودم، مثل خبر دادن به مادرم، خبر دادن به دختر نوجوانم، سابیدن و تمیز کردن آشپزخانه، مذاکره با کارفرما، پیدا کردن کسی برای نگهداری از گربه، رفتن به دستدومفروشی و یافتن لباسی سازگار با پورت شیمیدرمانی، تماس گرفتن با دوستانم و…