در روزگاری که «به نظر میرسد شعر قیمت خودش را بالاتر از تقاضای بازار برده» و و داستان کوتاه هم تا حدی همین مسیر را پیشه کرده و مخاطبان محدودی را هدف قرار گرفته، آنی دیلارد ــ نویسندهی هیچ چیز آنجا نیست ــ جستار روایی را ژانری میداند که همچنان میتواند به دغدغهها و دلمشغولیهای ما بپردازد. در این مطلب بیکاغذ اطراف با دیدگاههای آنی دیلارد دربارهی جستار و کارکرد و مسئولیت آن در قیاس با شعر و داستان کوتاه آشنا میشویم.
ای.بی. وایت در تأملاتش در باب هنر جستار میگوید «فقط شخصی که مادرزادی خودمحور باشد وقاحت و استقامت لازم را برای نوشتن جستار دارد.» با این حال، باید دلیلی باشد که وقتی قصد ارزیابی ظرفیتهای انسانی را داریم (مثل وقتی که برای ورود به دانشگاه درخواست مینویسیم) و یا وقتی در باب مسائل مربوط به مسئولیت و بار فرهنگی بحث میکنیم (مثلاً در سخن سردبیر یا مطالب نویسندگان مهمان در نشریات) به جستار روی میآوریم. برای آنی دیلارد ــ عارف امروزی، حکیم نویسندگی، پرچمدار جانهای خلاق ــ جستار نهتنها قالب ادبی بسیار ارزشمندی است، بلکه قلهی اندیشه و نشان معتبر عطش نویسنده برای یافتن معنا نیز هست. دیلارد در مقدمهی مجموعهی درخشان بهترین جستارهای آمریکایی ۱۹۸۸که خودش گردآوریاش کرده، از کجفهمیها دربارهی شایستگیهای جستار میگوید؛ قالبی که از نظر او چکیدهی ناداستان است، درست همانطور که داستانِ کوتاه چکیدهی ادبیات داستانی است. او توجه ویژهای به جستار روایی دارد؛ ژانری که «نمایشگر اشتیاق خودآگاه نویسندهی امروزی برای نوشتن است»، بهخصوص آن دسته از جستارهای روایی که «حقایق ساده و حقایق نمادین را درهم میآمیزند، یا اینکه حقایق ساده را به حقایق نمادین تبدیل میکنند».
شمار زیادی از جستارهای روایی در کسوت داستان کوتاه ظاهر میشوند… حدس من این است که نویسندگان (به شکلی درکشدنی) میخواهند هنرمند شناخته شوند، و اطمینان ندارند که قالب جستارْ آن جنس از تحلیل انتقادی را که اثرشان سزاوار است دریافت کند.
دیلارد ذکر میکند که انگیزهاش از گردآوری و دبیری این جلد از مجموعه این بوده که جستارنویسان را با چربزبانی «از پستو بیرون بکشد».
دیلارد با اشاره به انقراض جستار و کاهش وسعت دیگر قالبهای ادبی ــ از جمله برداشتی مشخصاً بیرحمانه ولی به شکل غمانگیزی دقیق از نقش شعر در زیستبوم ادبی ــ اوجگیری جستار روایی را پیشبینی میکند:
به نظر میرسد شعر قیمت خودش را بالاتر از تقاضای بازار برده باشد؛ متأسفانه، اغلب به انگشتشمار موضوعات بااهمیتی میپردازد و گروه بسیار محدودی را مخاطب قرار میدهد. ادبیات داستانی بهندرت انتشار مییابد؛ دارد شبیه هنر مفهومی میشود: تنها کاری که از دست نویسندهی ناشناس برمیآید این است که برای مردم از کارش بگوید و تنها حرفی که بر زبان آنها جاری میشود این است که «چه فکر خوبی». داستان کوتاه هم تا حدی به مسیر شعر میرود و خودخواسته موضوعات اصلیاش را چنان محدود میکند که قادر نیست به مسائلی بپردازد که بیش از همه قلب و ذهن ما را درگیر میکنند. پس جستار روایی ممکن است ژانر برگزیدهی نویسندگانی شود که سرسپردهی ادبیات معنادارند.
دیلارد در ادامه دربارهی این موضوع کندوکاو میکند که چه چیز باعث میشود جستار روایی چنان قالب پیروزمندی در برابر داستان کوتاه یا شعر باشد:
به طرقی، جستار نسبت به داستان کوتاه میتواند به شکل بهتری هم به رویدادها و هم به اندیشهها بپردازد، چرا که جستارنویس، بر خلاف شاعر، اجازه دارد اندیشهی ساده و بیپیرایه را ارائه دهد، و ناچار نیست به افزودههای ساختگی از شخصیتهای درازگو چنگ بیندازد که گفتمانهای طویل افاضه میکنند… جستارنویس میتواند استدلال کند؛ او میتواند دربارهی رویدادهای تاریخی، فرهنگی، طبیعی و همچنین شخصی بحث کند، صرفاً به واسطهی جذابیت یا معنی خود آن رویدادها، و بدون پناه بردن به مناسبتهای دراماتیک جعلی. پس مواد اولیهی جستار گستردهتر از مواد اولیهی داستان است.
جستار به گونهای ممکن است بهتر از شعر با استعارهها سروکله بزند، چون نثر قابلیت گسترش چیزی را دارد که نظم باید فشردهاش کند. جستارنویس میتواند، به جای محدود کردن استعارهای به نیمی از یک خط، چند صفحهی روایی، توصیفی، یا اندیشمندانه را به آن اختصاص دهد، و مفاهیمش را ملموس و زنده پیش بنهد… در نثر، طیف ضربآهنگها گستردهتر و عظیمتر از شعر است. همچنین نثر به همان خوبی از پس اندیشهی گفتمانی و حقیقت ساده بر میآید که از پس شخصیت و داستان.
جستار قادر است هر کاری را که شعر و داستان کوتاه میتواند بکند انجام بدهد؛ هر کاری به غیر از جعل. عناصر هر ناداستان باید حقیقی باشد، نه فقط هنرمندانه: اتصالات باید از اساس محکم باشد و باید صادقانه باشد، چرا که قرارداد و عهدِ میان نویسندهی ناداستان و خوانندهی او همین است. این صداقت مانع یا اشکالی برای نویسنده بهحساب نمیآید؛ در دنیا حقایق بسیاری برای به دست گرفتن و کار کردن هست. صداقت برای خواننده هم مانع و اشکال نیست. دنیای واقعی، شاید بیش از هر دنیایی خیالی، افسون قویتری بر مردم بهکار بندد؛ دستکم، آدمهای پرشماری تمام زندگیشان را، ظاهراً خودخواسته، آنجا میگذرانند. جستارنویس همان کاری را میکند که ما با زندگیمان میکنیم؛ جستارنویس به چیزهای واقعی میاندیشد. او میتواند چه تحلیلی و چه هنرمندانه به چیزها معنا ببخشد. در هر صورت، او ترجمانی منسجم و معنادار از دنیای واقعی پیش مینهد، حتی اگر صرفاً ذرههایی از آن دنیا باشد، و حتی اگر آن انسجام و معنا صرفاً درون متون کوچک مقیم باشد.
دیلارد استدلال میکند که ادبیات آمریکایی «از جستار مشتق شده و به جستار وابسته است»، چرا که از امرسون نشأت میگیرد که جستارنویس بود. او ثورو، تواین و پو را در فهرست پدرخواندههای برجستهی این قالب میگذارد؛ و بعد به سراغ ملویل میرود و میگوید جستارهای کمتر دیدهشدهی او چطور پرده از تصورات واهی فرهنگ عمومی در قبال این ژانر بر میدارند:
دلیلی ندارد که کسی این متن برجسته (جزایر اِنکاتاداس) را در قالب داستان بخواند، بفهمد یا منتشر کند ولی جهان به شکل غریبی در برابر جستار کور است؛ در برابر امکانات روایی و تخیلی جستار، انگار که وجود نداشته باشد، یا انگار که کاری در اوج تعالی بایست به شکل مرموزی از قالب صحیح (ولی در ظاهر کسلکنندهاش) پاورچین بیرون برود و بخزد در قالبی مطابق سلیقهی روز (ولی ناصحیح).
نظر به اینکه مضمونِ تکرارشونده در مجموعهی جستارهای انتخابی دیلارد، و به طور کلی ادبیات غیرداستانی، فهمیدنِ تاریخ است، او نقش فرهنگی نویسنده را بهزیبایی بیان میکند:
نویسندهها در نقش حافظهی مردم عمل میکنند. آنها گذشتهی مشترکمان را وامیکاوند.
این عمل نیازمند تبحر در فن عدم قطعیت است، فن «ندانستنی که بطن هرگونه صمیمیت و نزدیکی است»:
ما تلاش میکنیم در تاریکی ببینیم؛ ما پرسشهایمان را به هوا میاندازیم و آنها لابهلای شاخههای درختان گیر میافتند.
(دست بر قضا، با توجه به اینکه دیلارد شعر را ناچیز و قالبی نابسندهتر میانگارد، نخستین بار جان کیتسِ شاعر بود که این ایده را در انگارهی مشهور «قابلیت منفی» مطرح کرد.)
دیلارد به سفر فرهنگی جستار هم اشاره میکند:
جستار همیشه سفرهای گسترده بوده و هست. هیچ کاری نیست که نتوانی با آن بکنی. هیچ دستمایهای ممنوع نیست. هیچ ساختاری نهی نشده. هر بار میتوانی ساختاری از آنِ خودت بسازی؛ ساختاری که از مواد اولیهات برمیخیزد و به بهترین شکل در برشان میگیرد. مواد اولیهات خود دنیا است که فعلاً به بودنش ادامه میدهد. ذهن متفکر تحلیل خواهد کرد، تخیل خلاق هم لحظهها و مَثلها را به یکدیگر وصل خواهد کرد، و خودِ زمان دست به تولید انبوهِ صحنهها خواهد زد: صحنههای دیدهنشده و گمشده، یا صحنههای بهیادمانده، نوشتهشده، و ذخیرهشده.
نویسنده: ماریا پوپوا
مترجم: شوکا کریمی
منبع: The Marginalian
◊ برای خواندن جستارهای بیشتری از انی دیلارد میتوانید کتاب هیچ چیز آنجا نیست او را که نشر اطراف منتشر کرده، تهیه کنید.