مریم منصوری | خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) | علیاکبر شیروانی میگوید: شکلگیری «تماشای شهر» گرچه از حدود یک سال قبل از انتشار اولین کتاب این مجموعه آغاز شد اما ریشههایش از سالها پیش شکل گرفته بود. کسانی که با سفرنامهخوانی سروکار دارند نیک میدانند که فراوانی سفرنامه و سفرنامهنویسی در دورة قاجار قابل مقایسه با دیگر دورههای تاریخی ایران نیست.
فراوانی سفرنامه در دوره قاجار قابل مقایسه با دیگر دورههای تاریخی ایران نیست
پایان فروردینماه در تاریخ سفرنامهنویسیهای ایران با سالروز آغاز و انجام نخستین سفرهای ناصرالدینشاه مقارن است؛ 25 فروردین ماه 1268؛ آغاز سومین و آخرین سفر ناصرالدین شاه قاجار به اروپا و سیام فروردین ماه که مقارن است با نخستین سفر ناصرالدین شاه قاجار به اروپا در سال 1252.
«بیش از ده قرن از عمر سفرنامهنویسی ایرانی میگذرد. با نگاهی به تاریخ کتابت در ایران درمییابیم که در دوره قاجار سفرنامهنویسی به اوج خود تا آن زمان رسیده است. آنچه از دوران پیش از قاجار به جا مانده گر چه برای فهم تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن دوران بسیار راهگشاست اما به دلیل محدود بودنش تصویری چندلایه و پازلگونه از موضوعی خاص به دست نمیدهد. مزیت سفرنامههای دوره قاجار ارائه تصویر تو در تو و کاملی از زندگی و فکر مسافران است.
چند ویژگی خاص، سفرنامهنویسی در دوره قاجار را رونق داد. بهبود شرایط حمل و نقل را میشود مهمترین ویژگی دانست. قطار و اتومبیل سفر را تسهیل کرد و از رنج و زمان سفر کاست. از سوی دیگر دوره قاجار مصادف شد با دوره اول استعمار غرب. تاجران و سیاستمداران کشورهای غربی از شرق در دوره پیش از قاجار دیده میشود اما در دوره قاجار بود که شیوع روایتگری مسافران شرقی از غرب آغاز شد.
سفرهای قاجاری به شهرهای دور تصویرهای نخستین ما از این شهرها را شکل داد؛ تصاویری که همچنان حضور پررنگی دارد. امروز با شنیدن نام پاریس، لندن، استانبول، سن پترزبورگ و بمبئی به ذهن ما میرسد، کم و بیش همان چیزی است که در زمان قاجار به ذهن ایرانیان میرسید. ما با روایت این مسافران شهرهای خودمان را بازشناختیم و مردم خودمان را نسبت به دیگران محک زدیم.»
توضیحات فوق خلاصهای است از آنچه علیاکبر شیروانی در مقدمه کتابهای «تماشای شهر» آورده است. تلاش مجموعه «تماشای شهر» در نشر اطراف، یافتن روح چند کلانشهر است؛ روحی که مسافران ایرانی دوره قاجار با آن روبهرو شدهاند. تا کنون از این مجموعه چند جلد منتشر شده است که «پاریس از دور نمایان شد»، «قهوه استانبول نیکو میسوزد»، «سنپترزبورگ موزیکانچی دارد» از آن جملهاند. با شیروانی، دبیر این مجموعه گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید:
پروژه «تماشای شهر» از ابتدا چطور تعریف شد و چرا به سفرنامههای دوره قاجار رجوع کردید؟
«تماشای شهر» نقطه تلاقی چند علاقه بود؛ علاقه به متون کهن، سفرنامهخوانی، سفر و دست آخر علاقه به خود شهر. شکلگیری تماشای شهر گرچه از حدود یک سال قبل از انتشار اولین کتاب این مجموعه آغاز شد اما ریشههایش از سالها پیش شکل گرفته بود. کسانی که با سفرنامهخوانی سروکار دارند نیک میدانند که فراوانی سفرنامه و سفرنامهنویسی در دوره قاجار قابل مقایسه با دیگر دورههای تاریخی ایران نیست. این امر دلائل متعدد دارد که در مقدمه کتابها به آنها اشاره کردهام. اما آنچه امروز که کتابها منتشر و دیده شده و نقد و نظرهایی بر آنها نوشته شده از نظرم مهم است این است که هر خوانندهای خوانش متفاوتی از کتابها دارد و این اتفاقاً رویداد بسیار مبارکی است. من نخواستم چیزی بر خواننده تحمیل شود و دلم میخواست همان چیزی که در خواندن این متون برای من شیرینی و لذت و گاهی غم و اندوه داشت برای خواننده این کتابها بازسازی شود و آن طور که فهمیدهام این کتابها چنین عمل کردهاند.
چه هدفی از انتخاب این بریدههای روایت از سفرنامههای مختلف دوره قاجار با محوریت یک شهر، در معرفی به مخاطب امروز داشتهاید؟ با توجه به این که روایتها از خط قصهای هم پیروی نمیکنند.
دوره قاجار مصادف است با جوانی و طراوت شهرهای مدرن به خصوص در اروپا. خودِ شهر قدمتی طولانی دارد اما مثل بسیاری از پدیدهها از زمانی ما با شهرهای مدرن مواجهایم. پس به نوعی میتوان گفت آنچه که ما امروزه از شهرهایمان میشناسیم و مسائل و مشکلاتی که با شهرها داریم خیلی پیش از ما در شهرهایی وجود داشته است. البته فریبائی و فریبندگی شهرهای مدرن هم که باز امروز وجود دارد در آن زمان وجود داشته است. شهر و سفرنامه تقاطع اصلی این کتابهاست. به ضرس قاطع نمیتوانم بگویم اهمیت کدام یک از این دو برایم بیشتر است اما به فکر کردن به هر دو و خواندن درباره هر دو علاقهمندم. این کتابها هم درباره سفر و هم درباره شهر هستند. اما ماخذ کتابها سفرنامههاست و سفرنامهنویسی از آغاز تا کنون دستخوش تغییرات گوناگونی شده است. مثلاً بعضی مسافران بسیار پرگو بودهاند و برخی نه؛ بعضی بسیاری از چیزهایی را که هیچ ربطی به سفرشان نداشته است در سفرنامهشان آوردهاند و برخی نه. قاعدتاً خواننده امروزی وقت و حوصله خواندن اضافات و افاضات را دارد و نه ضرورتی برای مخاطب عام است. آنچه در گزینش متنها مد نظر بود مقید بودن به دو نکته بود؛ آنچه میخوانیم درباره شهر باشد و سفرنامه باشد.
ویژگی سفرنامهنویسی در دوره قاجار چگونه بود و سفرنامهها در این دوره به نسبت دورههای قبل چه تغییراتی کرده بودند؟
زبان و نثر سفرنامههای دوره قاجار به زبان امروزی نزدیک است. سفرنامهنویسی هم متاثر بود از زمانه قاجار و هم تاثیرگذار بود بر آن دوره. هم وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن دوره را میطلبید که زبان به سادگی نزدیک شود و هم سفرنامهها با خصلت شتابزدهشان کمک کردند به دور شدن از اغلاق در زبان. از سوی دیگر با تسهیل حمل و نقل سفر آسان شد و شیوع سفر بیشتر. اینکه بسیاری از پادشاهان و شاهزادگان در این دوره مسافر شدند به خاطر تسهیل سفر بود. این دو را میتوان از عوامل مهم برشمرد گرچه عوامل متعدد دیگری سفرهای دوره قاجار را خاص میکند.
چرا این شهرها را انتخاب کردید؟ آیا این شهرها در سفرهای آن روزگار از اهمیت ویژهای برخوردار بودند؟ در سفرنامهها به شهرهای دیگری اشاره نشده بود؟
از سویی میخواستم کتابها درباره شهرهایی باشد که هنوز زندهاند، حیات دارند و تپندهاند و شهرهای مهمی محسوب میشوند و از سوی دیگر فراوانی نسبی متن درباره هر شهر برایم اهمیت داشت. میخواستم یک شهر را از منظرهای مختلف ببینیم و با چشمهایی که هرکدام پیشینه متفاوتی دارند و نمایش متفاوتی از یک شهر ارائه میکنند به آن شهرها نگاه کنیم. اگر درباره شهرهای مرده یا بیرونق کتابی منتشر میشد صرفاً با متنی تاریخی مواجه بودیم که ارتباطی با زمان حال پیدا نمیکرد و اگر با تکروایت یا روایت محدود از یک شهر مواجه میشدیم آن نگاه چند بُعدی به دست نمیآمد. گرچه باید بگویم که شهری نیست که روایتهای فراوانی در دوره قاجار دربارهاش داشته باشیم و امروز شهر پویایی نباشد.
آیا از تمام منابع سفرنامهنویسی موجود در دوره قاجار برای مجموعه «تماشای شهر» بهره بردهاید؟ چرا این نویسندگان را مورد توجه قرار دادید؟
تا جایی که منابع در دسترسمان بود از منابع بهره بردهایم و این در دسترسی که عرض میکنم به معنای منابع در دسترس داخلی شامل کتابخانههای اصلی و مهم است و اگر منبعی خارج از کشور باشد یا در کتابخانهای خصوصی باشد از قلم افتاده است. البته در بعضی از سفرنامهها بسیار کوتاه درباره شهری نوشتهای موجود است که با توجه به اینکه از حدود و ثغور متنی که شهری را بنماید خارج بود از آن استفاده نشد. توجه به افرادی که نامشان در فهرست کتابهاست فقط از آن رو بود که سفری به شهر مد نظر کردهاند، دربارهاش نوشتهاند و نوشتهشان آنقدر کوتاه و بیرمق نیست که بود و نبودش چندان تفاوتی ایجاد نکند. به خواننده این کتابها تا حدی زیادی میتوانم اطمینان بدهم که بعید است مطلب دندانگیری درباره شهرهایی که کتابش را در دست دارد از دست بدهد.
در انتخاب قطعات به چه ویژگیهایی توجه داشتهاید؟
هرچه درباره شهر بود؛ از معماری، فرهنگ، آداب، رسوم، آب و هوا و حتی اتفاقات شخصی مسافر در این کتابها آمده است. آنچه حذف شده چیزهایی است که به نظر میرسید درباره شهر نباشد و ربطی به شهری که کتاب دربارهاش است نداشته باشد. با دید باز و گشوده آنچه را که درباره شهر بود در کتاب حفظ کردهام.
در مقدمه «قهوه استانبول نیکو میسوزد» چرا به رنگ شهر به عنوان یک ویژگی شاخص توجه داشتهاید و در مقدمه «سنپترزبورگ موزیکانچی دارد» به موسیقی هر شهر به عنوان نماد هویت آن اشاره کردهاید؟ چطور میتوان یک شاخصه را به عنوان نمادی از هویت یک شهر اشاره کرد؟
باورم این است که شهر و سفر موجودات زندهای هستند که با هر نظر به یکی از ویژگیهایشان میتوان نگریست. در مقدمههایی که اشاره کردید هربار سعی کردم به یکی از ویژگیهای شهر و سفر نگاه کنم و البته به نظرم این نوع نگاه بسیار گستردهتر از آن مقداری است که در مقدمهها آمده است.
برخی از موارد در روایتهای مختلف تکرار شده است، نظیر توصیف موزه آرمیتاژ در سن پترزبورگ یا توصیف آتش سوزی در استانبول و… چه نگاهی به تکرار یک موضوع در روایتهای مختلف داشتید؟ آیا روی این موضوع تاکید داشتید؟
این تاکید از من نبود از سوی خود سفرنامهنویسان بود. به هر جهت هم در گذشته و هم اکنون شهرها شاخصههایی دارند که برای مسافر در وهله اول برجسته است. هنوز هم اگر کسی به پاریس سفر کند با برج ایفل عکس یادگاری میگیرد و اگر به ترکیه سفر کند مسجد ایاصوفیه را خواهد دید و اگر به سنپترزبورگ سفر کند موزه ارمیتاژ را بازدید خواهد کرد. همانطور که اصفهان با سیوسهپل و اهواز با پل کارون و بندرعباس و بندر انزلی با سواحل و لنجهایشان گره خوردهاند. اما مثالهایی که زدید از یک جهت جالب بود. در سوال شما، ما از طرفی با موزه ارمیتاژ طرف هستیم که هنوز هم برجسته است و با شنیدن اسم سنپترزبورگ به ذهنمان نام این موزه تداعی میشود و احیاناً اگر مسافر این شهر شویم سری به آن میزنیم و از سوی دیگر با آتشسوزیهای مدام استانبول مواجهایم که امروزه دیگر اثری از آنها نیست. پس شاخصهها هم میتوانند ماندگار باشند و هم رو به زوال و این هنر مردمان هر شهر است که چه شاخصههای ماندگاری برای شهرشان بسازند و چه خصلتهایی را بزدایند.
بدون دیدگاه