روزنامهی سازندگی در شمارهی ۲۵ اردیبهشت خود، صفحهی کلمه، در بخش تازههای ادبیات به معرفی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا پرداخته است.
چادر کردیم رفتیم تماشا که اواخر سال گذشته با تدوین و ویرایش زهره ترابی در نشر اطراف منتشر شد، روایت سفری است که در دورهی ناصرالدین شاه نوشته شده. نویسنده عالیه خانم شیرازی است که دربارهی شروع سفرش از کرمان و رفتن به بمبئی مینویسد و از سختیها و ماجراهای سفر حج میگوید. بخش دوم چادر کردیم رفتیم تماشا به تهران و دربار ناصرالدین شاه و اقامت یکسالونیمهی عالیه خانم در تهران اختصاص دارد. آنچه در ادامه میآید خلاصهای است از مطلبی که خانم ثنا کاکاوند در روزنامهی سازندگی دربارهی این کتاب منتشر کردهاند.
چادر کردیم رفتیم تماشا کتاب اول از مجموعهی سفرنامههای قدیمی زنان است که چند ماه پیش نشر اطراف منتشرش کرده. متن این سفرنامه از مجموعهی ده جلدی سفرنامههای حج قاجاری استخراج شده که شامل هشتاد سفرنامه از زنان و مردان این دوره است و اهمیتی فراوان میان باقی سفرنامهها دارد. عالیه خانم شیرازی سفرش را از کرمان آغاز میکند و با گذر از بمبئی به عربستان و عراق میرود و پس از انجام اعمال حج و زیارت به ایران بازمیگردد و مدتی را در دربار ناصرالدین شاه سپری میکند. سفرنامهی عالیه خانم اشارههای کمی به حج و مراسم مذهبی دارد، ولی از نظر ریزهکاریهای سفر و مسیری که کاروان طی میکند تا به مقصد برسد و رفتار اهل کاروان با خارجیها و سایر مذاهب و غذاهایی که صرف میشود، حتی قیمت اقلام اساسی و مسائل تاریخی دورهی ناصری، بسیار پراهمیت است.
دربارهی عالیه خانم
سفر عالیه خانم روز بیست و پنجم رمضان سال ۱۳۰۹ به همراه ولی خان و همسر بیمارش و دختری به نام فاطمه و یک خدمتکار از کرمان آغاز میشود. از نوع نگارش و اسامی افراد مهمی که در طول سفرنامه گفته میشود چنین برمیآید که عالیه خانم زن اشرافزادهای است. انجام سفر حج هم به خودیخود حکایت از این تمکن مالی دارد. در ابتدای سفرنامه از فوت فرمانفرما شاهزاده و حاکم کرمان خبر میدهد و همدردی او با عیال ایشان نشاندهندهی رابطهی نزدیک او با این خانوادهی سرشناس است. عالیه خانم در طول سفر حج مهمان افراد مشهور آن زمان میشود. در سامرا شام را منزل میرزای شیرازی، مرجع عالیقدر، میماند و در کربلا به خانهی شاهزادهی شاه سلطان حسین صفوی، همسر میرزا زکی وزیر، دعوت میشود.
عالیه خانم پس از بازگشت به ایران یک سال و نیم در دربار ناصری میماند. ارتباط نزدیک او با درباریان و رفت و آمدش در حرمسرای ناصری و مدت طولانی اقامت و دیدارش با ناصرالدین شاه نشاندهندهی منزلتی است که این زن در دستگاه قدرت زمان خود داشته است. علاوه بر این عالیه خانم برخلاف بسیاری از زنان دوران خود با سواد است و از حسابداری سررشته دارد. زنی شجاع و جسور که اتفاقات را ریزبهریز نقل میکند و بهتنهایی سفری طولانی و پرخطر در پیش میگیرد.
آغاز سفر عالیه خانم
در ابتدا قرار بر این بوده که سفرنامه را ولی خان بنویسد که یکی از همسفران عالیه خانم بوده. بعد از چند خط، به قول عالیه خانم، به خاطر تنبلی از ادامهی آن سر باز میزند و خود عالیه خانم آن را ادامه میدهد و به پایان میرساند: «مجبور شدم لابد با این خط نحس نجس خودم شرح حالی بنویسم که یادگار بماند. آیا بنده زنده برگردم یا بمیرم, به امید خداوند آنچه مقدر گردد، خوب است.»
مسیری که نویسنده و کاروانش برای رسیدن به مکه انتخاب میکنند، مسیری سخت و غیرمعمول است. آنها ابتدا به بندرعباس میروند و از آنجا سوار بر کشتی عازم بمبئی میشوند. به این دلیل که هیچ کشتی از این شهر مستقیم به جده نمیرفته و آنها مجبور بودهاند به بمبئی بروند و با سایر مسلمانهای آن منطقه به سمت عربستان حرکت کنند. روزهایی که او در کشتی سپری میکند برایش بسیار سخت و زجرآور است. عبور از صخرههای خطرناک، گم کردن راه در میان دریا، دریازدگی و طوفان و غذای بد و محیط کثیف عالیه خانم را بهشدت آزار میدهد.
نویسنده هیچ کجا دست از نوشتن نمیکشد. هر طور شده با ذکر دقیق روز و گاه ساعت، چند سطری در دفترش ثبت میکند و با وجود مشکلات و گرفتاریهای بسیار که در طول سفر برایش پیش میآید، سفرنامهی خود را ادامه میدهد. دریازدگی، بیماری همسر ولی خان که پرستاری از او تمام وقتش را میگیرد و بعد از مدتی مرگ او، گاه در نوشتن عالیه خانم وقفه میاندازد ولی باز رهایش نمیکند. در طول سفر تا انتهای به جا آوردن اعمال مذهبی مدام از بدی شرایط، ناپاکی محیط و غذاها و بیماری همسر خان و خبرهای بدی که از ایران میرسد، از جمله شیوع وبا، مینالد و به حال حجاجی که دل و دماغی دارند حسرت میخورد. عالیه خانم در جایی از سفرنامه چنین مینویسد: «ولله اگر فهمیدم کجا آمدم و کجا میروم یا فهمیدم چطور طواف کردم. از دو حال بیرون نیست یا اینکه اعمال من به هیچ وجه مقبول نیست یا اینکه خیلیخیلی مقبول افتاده. الهی خدا خودش قبول فرماید.»
دربار ناصری و اقامت در تهران
عالیه خانم بعد از بازگشت به ایران و قبل از رفتنش به کرمان، یک سال و نیم در تهران توقف میکند و بیش از نیمی از این سفرنامه به اتفاقاتی که طی این یک سال برایش رخ داده اختصاص دارد. بخشی که بعد از مرارت طولانیاش در سفر پر از شادی است. عالیه خانم در این بخش از سفرنامه از مهمانیهایی که دعوت شده، مراسم عروسی و جشنهای شادی و عزا و تعذیه مینویسد و مشاهدههایش را از زنان و دختران دربار و وضع حرمسراها و آداب و رسوم مختص عزا و عروسی و مناسبات درباریان را با دقت و شگفتی در کتابچهاش ثبت میکند.
عالیه خانم بیشتر زمان خود را در تهران در خانهی غلامحسین خان پسر ابراهیم خان ظهیرالدوله سپری میکند که دخترش یکی از زنان ناصرالدین شاه است. از همین راه هم وارد دربار ناصری میشود و به حرمسرا راه مییابد. او دربارهی زنان دربار چنین مینویسد: «صبح سر و وضع ما را درست کردند. کالسکه درست کردند، ما را بردند اندرون. دیگر نمیدانم چقدر محبت و التفات نواب علیه کردند. آنچه بنویسم کم است. به این نشان که پانزده روز مرا نگاه داشتند. روزها هیهی زنهای شاه میآمدند. تماشا میکردم. عصرها میرفتیم حیاط شاه. هشتاد زن شاه همه بزک میکنند. زرد، سرخ، سبز، همه رنگ. چارقدها کارس نازک. مثل ملائکههای تعزیه. شاه خودش جلو میافتد، زنها دنبالش.» و بعد از مدتی ماندن در دربار از چگونگی روابط شاه با همسرانش و سوگلی حرمسرا انیسالدوله سخن میگوید.
سفرنامهنویس ما بیشتر اوقاتش را در این دوران صرف راهاندازی عروسی دختران دربار میکند. از خرید پارچه و جهاز بگیر تا دوختودوز و تهیهی دعوتنامه برای مهمانان عروسی و پختن شیرینی برای مراسم عروسی. شرحی که عالیه خانم از این مراسم میدهد، رفتن مداوم او به بازار و سروکله زدن با تجار و بیان قیمتها تصویری روشن و بسیار جذاب از رسوم و آیین مردم تهران، بهای اجناس و وضعیت بازار برای خواننده ترسیم میکند.
سفرنامهی عالیه خانم نگاه جزئینگرانه و دقیقی از مشاهدههایش در دربار ناصرالدین شاه است و به همین سبب با سفرنامههایی که مردان در آن دوره مینوشتند تفاوتهای اساسی دارد.
بدون دیدگاه